فیلم The Father آخرین فیلم نامزد جایزهی اسکار بهترین فیلم است که منتشر شده. فیلمی از فلوریان زلر مشهور برای اهالی تئاتر که آنتونی هاپکینز و اولیویا کولمن ستارگان آن هستند.
فلوریان زلر در ایران شخصیت شناخته شدهای است. ابتدا به خاطر نمایشنامههای معروفش چون مادر، دروغ، آنسوی آینه و… و هم به خاطر مهمترین اثرش، پدر، که اگر اشتباه نکنم تا به حال دو بار در ایران روی صحنهی تئاتر رفته. فیلم The Father اولین حضور او در سینما به عنوان کارگردان است که در دنیا صدا کرده و توانسته نام او را بیش از پیش بر سر زبانها بیاندازد. حاصل اقتباس سینمایی زلر از روی نمایشنامهی خودش، حالا در مدیومی دیگر توانسته موفقیت نسخهی تئاتری را تکرار کند. فیلم پدر در عمل نشان داد دستاندازی زلر به قاب سینما، هر چند همانطور که توضیح خواهیم داد بی عیب نیست، اما با استانداردهایی با چنان دقت وحشتناکی در پرداخت دیالوگها، انتخاب لوکیشن، صحنهآرایی و قاببندی رسیده که تحسین اعضای آکادمی اسکار و منتقدین جهانی را در بر داشته.
فیلم The Father با نمایی نه چندان طولانی از راه رفتن «آن» (با بازی اولیویا کلمن) شروع میشود. نحوهی تمرکز و حرکت دوربین در همین پلانهای آغازین کم کم از یکی از مهمترین شخصیتهای داستان پردهبرداری میکند. در ادامه طی چندین نمای داخلی و نسبتا بلند، با رسیدن «آن» به محل سکونت پدرش (با بازی آنتونی هاپکینز)، با فضاهای آپارتمانی بزرگ اما خالی از انسان رو به رو میشویم. با تماشای این نماهای آغازین و دوربینی که در فیلم سراسر در پی سوژهاش است، میتوان فهمید زلر دارد یکی از اصلیترین سوژههای خود را معرفی میکند: «فضا» را.
فیلم The Father در انتها جدا از تمام مباحث مهم روانشناختی که مطرح میکند یک عاشقانه و ادای دین به معبد خاطراتی است که ذهن داریم. چه آنها که دوست داریم آخر عمر با یاد آنها سپری شود – چون خاطرهی یک روز دلانگیز قدم زدن در پارک همراه مادر – و چه آنها که از لحظهی وقوع سعی در فراموش کردنشان داریم – چون مرگ یکی از عزیزانمان –
صحنههای مکرر ورود و خروج از خانه و حرکت بازیگران در قسمتهای مختلف، فضا را به عنوان عنصر مهمی در فیلم معرفی میکند. به عبارت دیگر این فضای خانه و آسایشگاهی که در آخر میبینیم حکم یکی از شخصیتهای فیلم را دارند که بار دراماتیک دیالوگهای پی در پی را قوت میبخشند و در حیرانی شخصیت اصلی در اتفاقات در حال وقوع تاثیر میگذارند. ذات اثری چون فیلم The Father به شدت دیالوگ محور و وابسته به میزانسنهای صحنهای است. شوق زلر برای ساخت نسخهی سینمایی نمایشنامهاش از تبحر و شناخت او روی این تجربهی تازه سینمایی پیشی گرفته و تا حد زیادی فیلم در یک ساعت اولیهاش شبیه فیلم-تئاتر کرده تا یک اثر سینمایی. این اشکال احتمالا به دو دلیل رخ داده. اول اینکه زلر در تمامی نماها دست به نوآوری یا بداعت نزده و از همان سنتهای مرسوم سینما برای قاببندی و حرکتهای ناچیز دوربین استفاده کرده و دوم میل بیش از حد او به وفاداری کامل از روی اصل نمایشنامه.
داستان پس از شناساندن فضا و دو شخصیت اصلیاش وارد فاز جدید خود میشود و مهمترین مولفهی روانشناختی فیلمنامه در رفت و آمد شخصیتها نمود پیدا میکند. فیلم The Father هرگز بدون حضور بازیگر قدرتمندی در نقش پدر نمیتوانست بعد واقعگرایی خود را آشکار کند و حضور آتونی هاپکینز در این سن و سال و در این نقش از عواملی است که فیلم را به نقطهی رفیع فعلیاش نشانده. در دقایق ابتدایی با ظهور شخصیتهای ناآشنا هم برای ما و هم برای آنتونی (پدر) ما دائم رکب فیلمساز را میخوریم و بیشتر در ذهن پیرمرد سالخورده فرو میرویم. نزدیکی ما به پیرمرد نقطهی اصلی درام داستان است. ما باید به همراه او مرز بین واقعیت و توهم را گم کنیم، چون او مضطرب شویم و از دست همه چیز کلافه. اهمیت فیلمنامه و نمایشنامهی The Father بیشتر از هر چیز دیگر به خاطر جنبههای روانشناختی آن است. به خاطر نزدیک کردن مخاطب به فضای ذهنی یک پیرمرد سالخورده که هم به خاطر کهولت سن و هم به خاطر تمام مشکلات بزرگی که از سر گذرانده، چون مرگ همسر و دختر جوانش، در بحرانی گیر افتاده که چوت هزارتو او را در خود بلعیده و هیچ راه گریزی نیز از آن نیست.
ما در تمام مدت فیلم فقط با آنتونی هشتاد ساله همراه هستیم و هرچیز که او میبیند را ما نیز میبینیم و این اتفاق تشخیص واقعیت از سراب را برای ما پیچیدهتر میکند. شوکه شدن آنتونی با دیدن مردی روی مبل خانهاش، پس از آنکه دخترش از تصمیم خود برای نقل مکان به پاریس خبر میدهد، ما را دچار همان وضعیتی میکند که فیلمساز میخواهد و آنتونی درگیرش شده. آمد و رفت پی در پی انسانهای مختلف که برای آنتونی ناشناخته هستند – همینطور برای ما – اثر را دچار نوسانی میکنند که درام را به وجود میآورد و باعث دقت و توجه بیشتر ما به شخصیتها و داستان میشود. بازی تمام بازیگران به این حجم تاثیرپذیری ما از فیلم کمک میکند. اولیویا کلمن تماشایی است اما تمام تحسینها در انتها متعلق به هاپکینز است. نمایش ترس و وحشت آمیخته به تسلیمپذیری و علاقهی او، به طرز خیرهکنندهای همراه کننده و تماشایی است.
شاید مسئلهی پیری و زوال تدریجی عقل دغدغهی طیف زیادی از جامعه نباشد اما زلر کاری کرده تا فیلمش این خلا را پوشش دهد. او با سنت، محیط پیرامون، اشیا، تاریخ و آدمها با دید جدیدی رو به رو میشود. آنقدر هم در این حس و حال غرق میشود که از واقعیت جاری و عینی زمانهاش – چون شخصتیش – به دور میافتد. نتیجهی این دل مشغولی و تعلق خاطر مفرط به گذشته و آدمها برای آنتونی، فرو رفتن در پیلهای از خاطرات غبارگرفته و عجین شدن با آدمهایی عجیب و غریب و غیر عادی است که هر کدام گوشه از ذهن آنتونی و ما را پر کردهاند. شرایط آنتونی در فیلم بازتابی از انسان در معرض مرگ قرار گرفته و فراموش شده است که تمام تلاش خودش را میکند تا به ریشههای خود دست بیاندازد و با همانها زندگی کند. انسانی محصور شده در محیط یک خانه یا یک آسایشگاه که در پایان عمر باید به دنبال تاثیرگذاری خود در زندگی باشد به همین خاطر خانهاش در لندن، به عنوان یادگار و میراث، اینقدر برایش مهم است و سفر دخترش به پاریس را باور نمیکند. اما آنتونی در انتها با چه آرام میگیرد؟ فیلم The Father در انتها جدا از تمام مباحث مهم روانشناختی که مطرح میکند یک عاشقانه و ادای دین به معبد خاطراتی است که ذهن داریم. چه آنها که دوست داریم آخر عمر با یاد آنها سپری شود – چون خاطرهی یک روز دلانگیز قدم زدن در پارک همراه مادر – و چه آنها که از لحظهی وقوع سعی در فراموش کردنشان داریم – چون مرگ یکی از عزیزانمان – .
فیلم The Father تلاش برای به تصویر کشیدن یک زوال عقلی است. نمایش غیر خطی زندگی یک پیرمردِ در معرض فروپاشی که نه فقط حافظهاش که خودش را گم میکند و فیلم اینقدر قدرت دارد تا ما را با این ویرانی ذهن و عقل به طرزی چشمگیری همراه کند.
- حضور تماشایی تمام بازیگران خصوصا آنتونی هاپکینز
- فیلمنامه جذاب و حیرتانگیز
- قابلیت همراه کردن مخاطب با شخصیتها
- ذهنیت تئاتری کارگردان
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید