فیلم The Guilty یا «مقصر» در جشنواره بین المللی فیلم تورنتو اکران جهانی شد. فیلم ۲۴ سپتامبر ۲۰۲۱ میلادی، اکران محدودی در سینماها داشت و قرار است از تاریخ ۱ اکتبر، راهی نتفلیکس شود.
اثری که تمام اتفاقات آن تنها در یک لوکیشن روایت میشود و غالبا تمرکز آن محدود به یک شخصیت است. ساخته آنتوان فوکوا، «مقصر» داستان یک اپراتور مرکز فوریتهای ایالت لس آنجلس (911) را روایت میکند که در جنگ روانی با عنصر زمان و در تلاش برای نجات یک زن ربوده شده، با چالشهایی مواجه میشود. بر بستر یک فیلم تودار، گاهی پای هیجان به میان میآید و به سختی میتوان احساسات اصیل شخصیت اصلی و بازی همیشه قابل اعتماد، انفجاری و جذاب جیک جیلنهال را نادیده گرفت.
به عنوان نسخه بازسازی شده فیلمی با همین نام، محصول ۲۰۱۹ دانمارک، مخاطب در مکان عجیبی -که به مانند شخصیتی جان بخشی شده- قرار میگیرد. با این حال سعی شده در عین به کار گرفتن سیاق فیلمهای آمریکای مدرن، هویت داستان حفظ شود.
جیک جیلنهال نقش جو بیلور را بازی می کند، پلیس تند مزاجی که آخرین شیفت صبح خود را، قبل از اینکه به مأموریت های خیابانی برگردد، میگذراند. او در اواخر همان روز، به دلایلی که فیلم از واضحگویی درباره آن خودداری می کند، باید در دادگاه حاضر شود؛ علاوه بر این جزئیات پیرامون شخصیت اصلی، آتشسوزیهای کالیفرنیایی آخرین روز، او را در مقام اپراتوری و مدیریت پاسخگویی به تلفن ها، پیچیدهتر کرده است. بیلور زمان و صبر کمی برای تماسهایی که به طور مستقیم به مرگ و زندگی ارتباطی ندارند، اختصاص میدهد و حتی چندین تماس گیرنده را برای بدشانسیهایی که به نوعی خود مسببشان بودند، سرزنش میکند.
اما وقتی تماس مشکوکی از زن مضطربی به نام امیلی، که در یک خودرو ون متحرک ربوده شده (رایلی کیو)، دریافت میکند، متوجه میشود که زن در واقع وانمود میکند که در حال صحبت کردن با دختر کوچکش است و با اینکار سعی دارد سرنخی به دست شوهرش، هنری (پیتر سارسگارد) ندهد.
و این آغاز چالش برانگیز شدن شب بیلور است. شروعی که به طور مداوم با بیپروایی او نسبت به عملکردهای استاندارد در پیش بردن اقدامات مناسب با این نوع تماس و گزارشها ادامه پیدا میکند. فیلم مقصر به ندرت از شخصیت جیلنهال کات میخورد.
هرچه نباشد شخصیت اوست که نسخه آمریکایی را با ترکیبی از پرخاش و خستگی درهم آمیخته. پنداشت بیلور از خود، برخلاف نظر مردم و همکارانش -که به دلیل خلق و خوی تندش با آن ها بد تا میکند- یک محافظ صالح است. به مانند نسخه دانمارکی، خودرأی و جانب حق نگه دار بودن شخصیت، نیمی از چیزی است که اگر به این معنی باشد که به واسطه آن، امیلی با خیال راحت به خانهاش بازگردانده شود، شخصیت را مجبور به گذشت از مرز اصول تعیین شده و زیر پا گذاشتن قوانین میکند.
با این حال، نیم دیگری از انگیزهی او، که به طور خاص برای این نسخه بازسازی شده نوشته شده، (نوشته شده توسط خالق سریال کارآگاه حقیقی، نیک پیزولاتو) به مقدار قابل توجهی به وزن تماتیک فیلم میافزاید؛ به این صورت که برخلاف شخصیت اپراتور در فیلم اصلی، در اینجا بیلور پدر دختری جوان است و پرونده قریب الوقوع دادگاه او فشار زیادی بر ازدواج او وارد کرده. در شخصیت امیلی و هنری، او شاهد دو نسخه متفاوت از ذات خود است؛ والدی مهربان و مردی به ظاهر خشن که مستحق مجازات برای تخلفاتش است. بنابراین، شرایط بلافاصله شخصی میشود.
نسخه بازسازی شده همچنین تعدادی تغییر قابل توجه در رابطه با برانگیختن احساسات انسانی ایجاد می کند
علاوه بر این تغییر در داستان زمینه، نسخه بازسازی شده همچنین تعدادی تغییر قابل توجه در رابطه با برانگیختن احساسات انسانی ایجاد می کند. مرکز تماس فوریت ها در نسخه فوکوا بسیار مبهم و دلگیرتر است و شکلی که کارگردان و فیلمبردار (ماز ماخانی) بیلور را مجسم و ضبط میکنند، احساس ناراحتی در مخاطب را افزایش میدهند. با هر بار افشا در جزئیاتی از روند داستان، یا تشدید احساسات بیلور، لرزش و حساسیت دوربین دیده میشود و با این که این شخصیت بیشتر در نمای نزدیک تصویر می شود، لنزهای بلند او را در پشت صفحه کامپیوتر و دیگر موانع و اجسام خارج از تمرکز، مبهم می کنند و هالهای از نور را، از منابع نوری در جایی دور از او، در اطرافش شکل میدهند. (اتاق هم بسیار بزرگتر از اتاق در نسخه اصلی است). در نتیجه، عدم شفافیت، چه در پس زمینه بیلور و چه در آنچه در مقابل او قرار دارد، ملموس است و ذهن را به نوعی کنکاش در عواطف شخصیت او وا میدارد. حتی نزدیک ترین لحظات به او، طوری احساس میشوند که گویی از دور به او نگاه میشود.
در کنار روایت لحظه به لحظه فیلم مقصر، تغییرات کلی و غیرمتعهدی نیز وجود دارد که به سبک روایت وفادار نیست. صحنههایی از آتش سوزی جنگلهای کالیفرنیا، که به شخصیتی علیه کارآمدی نیروی پلیس میماند، دو مورد صحنههایی خارج از محل کار بیلور، تعقیب و گریزی در میان همهمه آتشین و به تصویر کشیدن وضع گیج کننده زمین از طیفهای مختلف وقایع انسانی و طبیعی. این صحنهها در طول فیلمی که متمرکز بر احوالات یک شخصیت است، آنقدر زودگذر و نادر هستند که تقریبا بیمعنی هستند. هیچ شخصیت دیگری در اطراف شعله ها دیده نمی شود، صرفا اشاراتی از افراد، وسایل نقلیه و ایدهها، در تقابل با نمای نزدیک بیلور و یک محیط سرد وجود دارد. این تصاویر فکر زیادی در جهت نشان دادن ذهنیت بیلور و پرداختن به آن نداشتند، فراتر از اصل روایی و مکانیک طرح اصلی استفادهای هم از آنها نمیشود. دیری نمیگذرد که فیلم ایده تصویری جالبی را کنار میگذارد.
فیلم، فیلم نزدیکیست، اما منزوی
این اثر، فیلم نزدیکیست، اما منزوی. خبری از داستانی در مورد فساد یا دربارهی ساختارهایی که از مجرمان خشن با لباس متحدالشکل محافظت میکنند، نیست؛ حتی اگر اینها بخشی از محیط آن باشند، اما باز نیازی هم به این مباحث در داستان نیست. فیلم تکهای از مباحث پیرامونی کلی تر است، نه روایت خود کلیت. به طور کلی سعی بر افزودن عصارهای از جزئیات بیشتر بر داستان موجود است. تمرکز بیش از حد روی یک شخصیت واحد در طراحی فیلم، فضای کمی برای کاوش در دنیای وسیع تر اطراف خود باقی می گذارد. استفاده از این ساختار برای اظهارنظرهای وسیع تر در مورد پلیس آمریکا، در فیلمی که فضای آن به طور مستقیم با ذات محیط پلیسی درآمیخته، آن هم بدون تنظیم طرح یا ایده وجود یک لوکیشن، به تفسیر نیمه دلنشینی منجر می شود که به شکل خطوط سرگردان دیالوگ از شخصیت های جزئی که در داستان نقش خاصی ندارند، بیان میشوند.
همچنین صداهایی از پخش اخبار، ممکن است به منظور برانگیختن موارد پیرامون اقدامات پلیس و بیعدالتی استفاده شده باشد. این عناصر، تقریبا برای یک فیلم تریلر بسته، به همان اندازهای مفید هستند که یک راوی یا مجموعه ای از زیرنویسها، مضامین پنهان فیلم را توضیح میدهند. این در حالیست که بینندگان ممکن است این واقعیت را فراموش کنند که بیلور، بعد از بارها حمله و پرخاش به همکارانش، یک پلیس عصبی و با ظرف تحمل کم است.
در کل میتوان گفت تلاشهای فیلم The Guilty در تفسیر اجتماعی و پرداخت به زوایای مبهم شخصیت، عمدتا بینتیجه میماند، اما لحظات هیجان انگیز و بازی احساسی، تند و قوی جیلنهال تا حد زیادی آن را جبران می کند؛ به طوری که تجربه تماشای فیلم خسته کننده نخواهد بود.
- داستان سرگرم کننده
- فیلمبرداری متعهد به ساختار
- انتقال مناسب هیجان
- شخصیت زیاد کنکاش نشده بود
- گریزها خیلی کم و بی معنی بودند
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید