فیلم The Hand of God (به ایتالیایی: È stata la mano di Dio) درامیست ایتالیایی به نویسندگی و کارگردانی پائولو سورنتینو که در بخش اصلی هفتاد و هشتمین دوره از جشنواره فیلم ونیز اکران شد. فیلم دست خدا همچنین نماینده سینمای ایتالیا در دستهبندی بهترین فیلم بلند بینالمللی برای اسکار ۲۰۲۲ است و در تاریخ ۱۵ دسامبر ۲۰۲۱ میلادی از سرویس نتفلیکس منتشر شد. این فیلم به شیوه اتوبیوگرافی، اشارههایی به دوران جوانی سورنتینو در شهر ناپل ایتالیا دارد. در دهه ۱۹۸۰ میلادی، فابیتو (فیلیپو اسکاتی) جوانیست که به همراه پدر و مادرش (تونی سرویلو، ترزا ساپونانجلو) در شهر ناپل کشور ایتالیا زندگی میکند؛ او دوستان زیادی ندارد، در بستر روایت فیلم دست خدا، دنیای او معمولا با جزئیات زیادی چون مسائل خانوادگی، فرهنگی و یا گوش دادن به موسیقی و تماشای بازیهای دیگو مارادونا برای تیم ناپولی، تحت تاثیر قرار گرفته است. پس از یک تراژدی خانوادگی اما، جهانبینی فابیتو با بیرحمیِ تمام شکل میگیرد.
فیلم دست خدا محصول جزئیات فراوان و آشفتهایست که شاید در یک نظر به اغراقی تمام معنا شبیه باشد؛ چنین چیزی، با نوع استفادهی سورنتینو از زیباییشناسیهای سینمای قدرتمند ایتالیا رابطهی مستقیم دارد. از نگاهی دیگر، بزرگنمایی رفتارها، شخصیتها و حتی رنگهای بهکار برده شده در فیلم، شاید به سبب قرار گرفتن یک جوان در مرکز داستان باشد؛ جوانی که قرار است با نگاه کنجکاو خود عناصر سرگردان داستان را به هم پیوند زند. در حالت کلی، ذات این فیلم که به یک خاطرهپردازی از زمانی دور و در عین حال نزدیک شبیه است، در تثبیت مولفههای تراژدی، کمدی و درامِ خود، نه تنها چیزی به شکوه سینمای مدرن ایتالیا اضافه نمیکند، بلکه گاه از شیوههایی عجیب استفاده کرده است؛ اثری که بدون یک فهم روزآمد با مسائلی عمیق رو به رو میشود.
سخن از فدریکو فلینی بیشتر از این که به یک راهنمای روحانی یا یک استاد فیلمسازی شبیه باشد، تبدیل به یک حضور افتخاری، تخیلی و کوتاه شده، در اصل همین تفکر در ساختار فیلم دست خدا هم محسوس است؛ لحنی تقلیدی که خود را نمایندهی سینمای فلینی میداند (در اصل ادای آن را در میآورد). فیلمهایی با اساس خودبازتابندگی و نمودی شخصی در بستر بحرانهای خلاقانه، برای بیان یا تفسیر هنر و جهان. منطق دراماتیکی که تمام انرژی شخصیت را برای یک انتخاب بیرون میکشد؛ بدبینی یا بازگشت به گذشته. این فیلم اما حتی نزدیکِ درجهای از آن رفتار خودمختارانه نمیشود و گویا هدف خودنمایی دارد. اساساً همین سینمای نئورئالیسم ایتالیا بود که سینما را به چشم یک رسانه درک کرد و دسترسی به واقعیت را از این طریق ممکن میدانست، سورنتینو هم اشارههایی به این بحث دارد و از «واقعیت کثیف» یا حواسپرتی از واقعیت سخن میگوید اما در عمل و در بیان خود، توان کافی برای پیوند جزئیات و ارائهی یک نتیجهی منسجم از این مسئله را ندارد.
سورنتینو سعی کرده تا با استفاده از جزئیاتی فاخر و درهم کردن آنها، به شکلی ناخودآگاه به یک درک برجسته برسد، اما نتیجه یک روایت شلخته است، آن هم با برداشت نامناسبی از احساس
در خصوص پرداخت این فیلم، در یک جمله میتوان گفت که عملکرد فیلمساز به ذهنیت یک تینایجر معمولی میماند که از طریق ترکیب دانش سینماییاش با ذهنیت شخصی، مسائل را با دیدی سطحی و ساختارگرایانه به عرصهی بیان میرساند. البته که مواردی این فیلم را به یک استاندارد سینمایی رسانده است؛ بازیگران در کار ایفای نقش خوب و طبیعی عمل میکنند، بعد از تماشای فیلم تماشاگر تحت تاثیر فضا و طبیعت ایتالیایی قرار میگیرد، چینش روایت شاید مشتاق کننده به نظر برسد و میشود داستان را تا انتها تعقیب کرد، اما با توجه به نتیجهگیریها، مشکل اینجاست که فهم درستی از اسکلت فیلم و ارتباط آن با داستان زمینه دیده نمیشود.
عدم وجود فرم منظم و سلیقهای منحصر به فرد، فیلم The Hand of God را تبدیل به اثری حاوی یک نوع منطق دروغین کرده که با نگاه موشکافانهی دوربین -صرفا جهت ایجاد کشش در مخاطب و سوء استفاده از عواطف ناخودآگاه او- فضایی احساساتی، شلوغ و تزئینی را متصور میشود؛ قطعا مخاطب جدی چنین چیزی را معتبر نمیداند. سازنده بدون اینکه به واقعیت عمق بدهد، به درک درستی برسد و برای تصمیمات داستانیاش دلیل بیاورد، تنها ظاهر و ساختار سبکی که از آن الهام گرفته را در نظر میگیرد. سورنتینو سعی کرده تا با استفاده از جزئیاتی فاخر و درهم کردن آنها، به شکلی ناخودآگاه به یک درک برجسته برسد، اما نتیجه یک روایت شلخته است، آن هم با برداشت نامناسبی از احساس. او در ابتدا اساس کار خود را بیان یک تعریف بالغ از زندگی قرار داده اما در نهایت با یک دید سطحی از خیر چنین مفهومی میگذرد و بر ضد خود عمل میکند.
تغییر لحن داستان انعطاف مناسبی ندارد، ترکیب غم و شادی، شوخی و جدی، غلیظ و عجیب به نظر میرسد؛ با همین نسبت، طرح اپیزودیک داستان نه توان انطباق با بافت روایت را دارد و نه تصمیمات دراماتیک را حمایت میکند. این موارد در طول فیلم گسسته بوده و به درک و معنای جامع، اصیل یا مرتبطی نمیرسد. اوضاع به همین شکل پیش میرود تا داستان در نهایت تنها تصویرگر یک جوان حیران بماند؛ این فیلمیست که شاید تمام درگیری آن بر سر ترساندن مخاطب و فابیتو از رسیدن به عرصهی بزرگسالی باشد.
گاهی سعی شده فضایی طبیعی خلق شود، در حالی که بازتاب آنها کاملا ساختگیست
بزرگترین لحظات فیلم حاصل از یک نوع تقلب در توسعه و خلق داستان است؛ این که این فیلم جلوهای آرام و خوشحال دارد اما با یک تغییر مسیر فوری، به شکلی سنگدلانه، نقطه عطف داستان و دلیل وجودی شخصیت اصلی را پس از یک اتفاق وحشتناک شکل میدهد؛ با این روند، حرکت داستان با آن منطق اولیه و طبیعی خود در تضاد قرار میگیرد. دقیقا از همین نکته اثر تقلیدی و تربیت نشدهی فیلمساز آشکار میشود، این که او ظرافت رابطه انسان با طبیعت را تنها در مقدمه گنجاده و فراتر از این، توسعهی طبیعی شخصیت را متوقف کرده تا اینکه حالا با دخالت یک عنصر خارجی و تزریق درام به داستان، فرایند ظهور و بروز او را به طور جدی دنبال کند.
البته همینجاست که داستان به سمت پایان خود کمرنگ میشود؛ پس آن سوخت به ظاهر طبیعی از جنس درام غلیظ صرف پیش بردن چه شد؟ حسی تکراری؟ گاهی سعی شده فضایی طبیعی خلق شود، در حالی که بازتاب آنها کاملا ساختگیست. چنین فاجعهای در زندگی واقعی طبیعتاً قابل قضاوت نیست و قطعاً بیرحمتر از چیزیست که در فیلم بازگو میشود، خود سازنده تمام جوانب داستان را میداند، اما این یک فیلم است و باید ارتباطات و ساختار آن منطق مناسبی داشته باشد و اینطور نباشد که عدم وجود یک رابطهی درست در اجزا، منجر به فدا شدن تمام داستان شود. به هر حال شاید از نظر داستانی، ارزشمندترین بیان فیلم این باشد که احساسات، کالبدهای از پیش تعیین شدهای ندارند و این که خدا، در فیلم سورنتینو -و درواقعیت- از روشها و رویکردهای اسرارآمیزی استفاده میکند.
فیلم The Hand of God برخلاف فکر و هدف متشخص خود مبنی بر نمایش یک زندگیِ برخاسته از دنیای فیلم و سینما، مشکلاتی در بیان و ساختار دارد که آن را به یک اثر میانمایه تبدیل کرده است. این فیلم فاقد یک سلیقهی سینماییست و با شیوهای تقلیدی، بدون اینکه چیزی به سبک مورد استفادهی خود اضافه کند، جلوهای تکراری پیدا کرده و به درختی شبیه است که با وجود سرخوشی و ریشههای قوی، میوههای نارس میدهد!
- ماهیت یک نامهی عاشقانه به خانواده و ادای دِینی به گذشتهی فیلمساز
- فیلمبرداری
- بازی خوب بازیگران
- استفادهی صرفاً تقلیدی فیلمساز از سبک سینمای ایتالیا در دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی
- سوء استفاده از عواطف مخاطب با خلق درام غلیظ و احساسی
- داستان با نیت اولیه و منطق طبیعی خود در تضاد است
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید