فیلم The Hunt قرار بود یکی از آثار متفاوت شرکت بلام هاوس در سال ۲۰۲۰ میلادی باشد ولی آیا این فیلم خشن در سبک رازآلود و وحشت توانسته در عمل موفق ظاهر شود؟
اگر به کارنامهی کریگ زوبل (Craig Zobel)، کارگردان فیلم «شکار» نگاهی بیندازیم، متوجه خواهیم شد که او فرد چندان باتجربهای در حوزهی سینما نیست. عمده فعالیتهای این هنرمند آمریکایی در کارگردانی آثار تلویزیونی است. از افتخارات زوبل به کارگردانی ۳ اپیزود از سریال «بازماندهها» (The Leftovers) و یک اپیزود از سریال وستورلد (Westworld) میتوان اشاره کرد. سوال اینجاست که با توجه به سابقهی نه چندان پربار این کارگردان آمریکایی، آیا فیلم «شکار» در حد و اندازهی یک فرد به نسبت تازهوارد در سینما اثر قابل قبولی است؟
فیلم، از یک داستان ساده و خطی بهره میبرد. قصهی فیلم «شکار» دربارهی ۱۲ فرد است که بنابهدلایلی نامعلوم، در یک ناکجاآباد بیدار میشوند و در کسری از ثانیه پی میبرند که طعمهی عدهای دیگری هستند و میبایست جان خودشان را نجات دهند؛ افرادی که معلوم نیست چرا دلشان میخواهد با کلت، سلاح دوربرد و تلههای مختلف انسانها را شکار کنند! برخلاف اسم فیلم که به مقولهی شکار دلالت دارد، ماجرای فیلم در طی ۹۰ دقیقه وارد فاز دیگری میشود و با این حال شما با یک فیلم از اساس بیمنطق طرف حساب نیستید. سوای از این موارد، فیلم «شکار» تکلیفش را با خودش مشخص نمیکند و مخاطب در طول داستان، در اغلب اوقات در هالهای از سردرگمی و ابهام به سر میبرد.
پیرنگ کلی فیلم قبل از تماشای این اثر، تکلف و پیچیدگی خاصی ندارد. تا به امروز بالغ بر صد مدل فیلم در سبک وحشت ساخته و اکران شدهاند. با این حال جالب است بدانید دیمن لیندلف، شورانر دو سریال مهیج و معمایی گمشدگان (Lost) و «بازماندهها» (The Leftovers) در بخش فیلمنامهنویسی این اثر همکاری داشته است. حضور لیندلف در لیست دستاندرکاران فیلم «شکار»، به ظاهر دلگرمی خوبی برای تماشاگران است که با خیالی آسوده به سراغ این اثر بروند؛ غافل از اینکه «شکار»، برای فرار از کلیشههای ژانر، دست به دامان فیلمنامهای میشود که به نوعی سنگ بنای خرابی است؛ شالوده و بنیانی که این اثر سینمایی، بر پایهی آن ساخته شد.
«شکار»، برای فرار از کلیشههای ژانر، دست به دامان فیلمنامهای میشود که به نوعی حکم یک سنگ بنای خراب را دارد
خشونت در «شکار» نه تنها کنترل شده نیست، بلکه کارگردان از تک تک موقعیتهای فیلمنامه استفاده میکند تا حجم گسترده و زیادی از صحنههای خونین و قطع عضو را به مخاطب نشان دهد. این علاقهی بیحد و اندازهی فیلمساز در نمایش خشونت توجیهپذیر نیست. با آنکه برای فیلم «شکار» درجهبندی بزرگسالانه لحاظ شده، تماشای کل ماجرای فیلم به یک اعصاب پولادین نیاز دارد. بخش زیادی از فیلم به همین نمایش خون و خونریزی خلاصه میشود و «شکار» از این حیث، اثری سرگرمکننده و جذاب است. با این وجود، باید از خودتان سوال کنید که آیا هدف کارگردان از تولید این فیلم تنها نمایش خشم و خشونت برای سرگرم ساختن ما بوده یا اهدافی دیگر در سر داشته که ما از آن بیخبر هستیم؟
البته که کارگردان طرز فکر خاصی را مد نظر داشته؛ در غیر این صورت دیمن لیندلف به این پروژه وارد نمیشد. حضور لیندلف به عنوان فیلمنامهنویس مساوی است با تزریق رگههایی از فلسفه به درون بطن داستان؛ چرا که او پیش از این فیلم، با آثار دیگری به ما نشان داده که چطور میتواند مفاهیم مختلفی را از فلسفه به خوبی به ما منتقل کند. به واسطهی صحنههای اکشن متعدد فیلم، روایت داستانی تند و سریع پیش میرود، اما ضعفهای اصلی فیلم در یک سوم پایانی داستان، خودشان را نشان میدهند؛ درست زمانی که فیلمساز، مخاطبش را به زمانی در گذشته برده و با نمایش یک فلشبک، از انگیزهی شکارچیها پرده برمیدارد. آیا انگیزهی شخصیتهای غریبهی داستان برای مخاطب قابل قبول است؟ اگر بخواهیم منطقی به آن نگاه کنیم، باید در جواب یک «خیر» قاطعانه گفت. انگیزهی شخصیتها همگی غیرمنطقی و احمقانه است؛ برای مثال در اولین سکانس اکشن فیلم، رفتار کاراکترها به هیچ عنوان توجیهپذیر نیست؛ چه برسد به اینکه باورپذیر باشد. اگر ژانر فیلم کمدی بود، میتوانستیم برخی وقایع علت و معلولی را در فیلم نادیده بگیریم، اما ماجرا اینجاست که در این اثر رازآلود و وحشتناک، تا آخرین لحظهی داستان با شخصیتهایی روبهرو هستیم که از سر لجاجت و چه بسا سماجت به جلو پیش میروند. از یک طرف شکارچیهایی را تماشا میکنیم که نه شخصیتپردازی قابل قبولی دارند و نه اهداف منطقی را در طول داستان دنبال میکنند؛ از طرفی دیگر شخصیتی به اسم «کریستال» (با بازی بِتی گیلپین) را میبینیم که به طرز غیرقابل باوری باهوش و تنومند است و برای یک مقصود و نیت تا انتهای داستان با قدرت پیش میرود. این حجم از عناصر فیلم که بدون هیچ منطق و برهانی کنار هم گرد آمدهاند برای یک مخاطب سینما، حتی فردی که دلش میخواهد برای ساعتی هم که شده سرگرم شود، به هیچ عنوان قابل قبول نیست.
به جز یک پیرنگ منسجم، نکته قابل اهمیت مثبتی در فیلم «شکار» دیده نمیشود. همانطور که پیشتر اشاره کردیم، رگههایی از علم فلسفه را در داستان بهخصوص در سکانسهای پایانی میبینیم که این مفاهیم، به بدترین شکل ممکن به تصویر کشیده میشوند. فیلم برای نجات خودش از تبدیل به دیگر آثار کلیشهای، به مفاهیم فلسفی و حتی رمان قلعهی حیوانات به قلم جورج اورول چنگ میاندازد. با این تفاسیر، این دستاندازی فیلمنامهنویسها برای ساخت اثری متفاوت در ژانر وحشت نتیجهی ثمربخشی نداشته است. حکایت فیلم «شکار» مثل فردی است که از سر حواسپرتی، درون یک گودال بسیار عمیقی میافتد و برای جلوگیری از سقوط به قعر گودال، موفق میشود سنگ کوچک لغزندهای را با دستان خودش بگیرد. این فرد خوشحال است که جان خودش را از دست نداده، اما در واقعیت امر، او هنوز در یک گودال تنگ و تاریک قرار دارد. فیلم «شکار» ماهیتی این چنینی دارد و درون گودالی افتاده که دیگر نه میتوان به فیلم The Hunt 2 و نه پیشدرآمدی برای این اثر خوشبین بود؛ چرا که این فیلم در گیشه با یک شکست بسیار مفتضحانه و اسفناک مواجه شده است. خوشبختانه یا شاید هم متاسفانه، این اثر جاهطلبانه با فضاحتی که به بار آورده، یکبار برای همیشه پس از اکران به دست فراموشی سپرده خواهد شد.
فیلم The Hunt محصول سال ۲۰۲۰ میلادی نه کارکرد قابل قبولی از لحاظ هنری دارد و نه در زمینهی قصهگویی اثر استاندارد و قابل قبولی است. این اثر صرفا ساخته شده برای نمایش خشونت لجامگسیختهی حاصل از خشم نهفتهی انسانهای معمولی. تماشای این فیلم صرفا برای افرادی که از ناهنجاری سادیسم (دگر آزاری) رنج میبرند میتواند لذتبخش، سرگرمکننده و حاوی معانی مهمی باشد؛ در غیر این صورت تماشای در و دیوار منزلتان به مراتب لذتبخشتر از تماشای این فیلم پوچ و بیاهمیت خواهد بود.
- پیرنگ منسجم
- شخصیتهای پلاستیکی و یکبار مصرف
- انگیزهی نامعلوم شخصیت اصلی و دیگر شخصیتها
- توجهپذیر و باورپذیر نبودن داستان و وقایع فیلم
- نمایش افراطآمیز خشونت
- استفاده نادرست از مفاهیم فلسفی در ژانر وحشت و رازآلود
- ترویج و توجیه طرز تفکرات سادیسمی
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید