مارتین اسکورسیزی در جدیدترین اثر خود توانسته واقعیترین فیلم گانگستری چند دههی اخیر سینما را به مرحلهی اکران برساند. دستاوردی که یک کارگردان، هر چند مشهور و حرفهای نمیتواند به این راحتی به آن برسد.
اسکورسیزی از ابتدای ورودش به صنعت فیلمسازی تا به امروز علاقهی زیادی داشته که در ژانر بیوگرافی و درام در سینما جولان دهد. با این اوصاف آثار ریز و درشتی از او تماشا کردهایم که هر کدام، ایرادات ریز و درشتی تا به امروز داشتهاند. از شواهد بر میآید که مارتین اسکورسیزی با کارگردانی زیرکانه و مدبرانهی «مرد ایرلندی» میخواسته ثابت کند که پس از این همه سال تلاش بیشائبهاش در دنیای سینما میتواند یک اثر بینقص تولید کند تا دیگران به موفقیت این فیلم غبطه بخورند.
قصه درباره فردی به نام فرانک شیران است؛ تبهکاری که در دنیای واقعی، در دار و دستهی جیمی هافا، یکی از گانگسترهای امریکا جای میگیرد و در نهایت امر، به قدری در این گرداب مافیا غرق میشود که یادش میرود هیچ تبهکاری تا به امروز نتوانسته به همین راحتی از بیقانونی به نفع خودش استفاده کند و در انتها نیز قسر در برود.
اسکورسیزی برای نگارش و تهیهی سناریوی مرد ایرلندی از یک کتاب کمک میگیرد. کتابی که چارلز برنت، یک بازرس بخش جنایی بر اساس وقایع مافیای حاکم بر دولت ایالات متحده امریکا به رشتهی تحریر درآورده است. این کتاب که دست بر قضا اسم جالبی هم دارد (شنیدهام که نقاش ساختمان هستی)، به اثری بسیار پرفروش تبدیل شد و در ۱۴ کشور به انتشار رسید. همین موفقیت قابل توجه برنت، اسکورسیزی را وادار کرده تا برای به تصویر کشیدن وقایع دورهی مهمی از گانگستری تاریخ امریکا، دست به دامان این کتاب شود.
لازم بود که در رابطه با وقایع داستانی، توضیحات مختصری در این بررسی ارائه شود تا به این مقوله راحتتر بپردازیم که اسکورسیزی میتوانسته از این ماجرا، یک اثر خشک، مصنوعی و چه بسا مستندگونه خلق کند اما تبحر اسکورسیزی در تعریف قصه، از «مرد ایرلندی» یک شاهکار تمام عیار میسازد؛ شاهکاری که در عین سرگرمکننده بودنش، یک اثر کاملا واقعی است و در نمایش چهرهی واقعی شخصیتهای اصلی هیچ ترسی به خود راه نمیدهد.
کارگردان در روایت داستان، نظر و دیدگاه شخصیاش را برای سکانسهای پایانی نگه میدارد. برخلاف دیگر فیلمسازهایی که به سمت کارگردانی آثار بیوگرافی روی میآورند و نظراتشان را از صفر تا صد یک اثرْ به راحتی اعمال میکنند، مارتین اسکورسیزی خویشتنداری میکند و اجازه میدهد مخاطب، لحظه به لحظه فرانک شیران را دنبال کند و همگام با شخصیت، به جلو پیش برود. کارگردان در انتهای قصه، حرفهای زیادی دارد که نه تنها به دل مینشیند، بلکه به ماندگاری «مرد ایرلندی» نیز کمک بهسزایی میکند.
نکته بسیار جالبی که شاید کمتر کسی به آن دقت کرده، نحوهی گریم رابرت دنیرو و آل پاچینو است. گریم و میکآپ جیمی هافا و فرانک شیران به قدری این دو شخصیت را به یکدیگر شبیه کرده که شاید پس از انتهای فیلم، شما هم حس کنید اسکورسیزی در انتخابِ بازیگرها واقعا وسواس بسیار زیادی خرج کرده است؛ چرا که او میخواسته در ابتدای قدرت گرفتن فرانک در اتحادیه، این موضوع را ناخودآگاه در ذهن مخاطب حک کند که فرانک شیران و جیمی هافا حتی از روی ظاهر و قیافه نیز به یکدیگر شباهت دارند، چه برسد به اخلاق و صد البته رفتار و کردار این دو شخصیت تبهکار.
از طرفی دیگر جو پِشی، رفیق گرمابه و گلستان اسکورسیزی نیز بالاخره پس از چندین سال غیبت جلوی دوربین، به خاطر پروژهی «مرد ایرلندی» به جمع سایر دوستانش پیوسته است. تعامل بینظیر دنیرو، آل پاچینو و پشی در یک قاب، یکی از ماندگارترین و خاطرهانگیزترین دورهمیهای دنیای سینما را رقم میزند. پشی و دنیرو در «مرد ایرلندی» حتی قویتر از «گاو خشمگین» (Ragin Bull) و «رفقای خوب» (Goodfellas) ظاهر میشوند. کارگردان به بهترین نحو ممکن از تمام شخصیتها بازی میگیرد اما تعامل این سه تن جلوی دوربین، قویترین عنصری است که میتوان در لیست نکات قوت «مرد ایرلندی» طبقهبندی کرد.
داستان فیلم به طور مفصل و در طول مدت سه ساعت و سی دقیقه روایت میشود. با این اوصاف ریتم و ضرباهنگ روایت نه تنها یکنواخت به نظر نمیرسد، بلکه کارگردان در برخی از سکانسها، عامدانه ریتم را کند میکند؛ درست همانگونه که چاپارها در زمان قدیم، مسیر بسیار طولانی جلوی رویشان را با یک اسب طی نمیکردند، اسکورسیزی نیز ریتم را – که همان حکم اسبِ مثالمان را دارد – عوض میکند. برای این منظور، روایت قصه در سه بخش طبقهبندی میشود: چگونه به قدرت رسیدن فرانک شیران، درجا زدن جیمی هافا و در انتها افول حرفهای فرانک و سایر رفقایش.
اگر «مرد ایرلندی» در قالب یک سریال ۱۰ قسمتی تهیه میشد، شاید هیچوقت نمیتوانست به یک اثر «هنری» و «ماندگار» تبدیل شود. به این دلیل که میتوان راحتتر انسجام فرم رواییِ یک فیلم سینمایی بلند را کنترل کرد تا اینکه در ۱۰ قسمت، فراز و نشیبهای فرانک شیران و دوستانش را به نمایش کشید. منسجم نگه داشتنِ پیرنگ داستانی در «مرد ایرلندی»، کار سختی بوده که اسکورسیزی به خوبی از پس این چالش برمیآید.
کارگردان صرفا از یک بُعد به شخصیتها نگاه نمیکند. قبل از ورود شخصیتها به نیمهی دوم فیلم، زندگی شخصی کاراکترها را هم تماشا میکنیم
کارگردان صرفا از یک بُعد به شخصیتها نگاه نمیکند. قبل از ورود شخصیتها به نیمهی دوم فیلم، زندگی شخصی کاراکترها را هم تماشا میکنیم. از نگاههای معنادار فرزندهای فرانک شیران به پدرشان تا حتی کتککاری فرانک با یک مغازهدار که به دخترش توهین کرده را میتوان از جنبههای متفاوتِ پرداخت داستانی «مرد ایرلندی» دانست. در گیر و دار ماموریتهای فرانک، رگههایی از طنز نیز ملموس است؛ یک تدبیر عاقلانه و منطقی از سوی اسکورسیزی تا نمایش خشونت در ذهن مخاطب، کمتر زننده باشد؛ چون همانطور که اشاره کردیم، «مرد ایرلندی» یک اثر بسیار واقعگرایانه و باورپذیر است.
از یک فیلم در ژانر بیوگرافی چه میخواهید؟ ایفای نقش استثنایی و مثالنزدنی بازیگرهای اصلی؟ فضاسازیهای شگفتانگیز که شما را مات و مبهوت خود میکند؟ روایت قصهای که به شما اطلاعات میدهد، در افشاگریها هیچ ترسی به خود راه نمیدهد و صد البته شما را نسبت به یک برهه خاص و یک موضوع مهم آگاه میکند؟ اگر پاسختان مثبت است، مارتین اسکورسیزی در راضی نگه داشتنتان از همان ابتدای فیلم، سنگ تمام میگذارد. از نظر منتقد، «مرد ایرلندی» تا به امروز که این بررسی نگاشته میشود، بینقصترین اثر هنری مارتین اسکورسیزی است که نه تنها ایرادی به اجزای فرمی آن وارد نیست، بلکه معانی ارزندهی اخلاقی نیز در بازگویی یک قصهی واقعی وجود دارد که برای همگان قابل درک است. اسکورسیزی در انتهای امر، آن زمان که شما از ریز و بم زندگی فرانک شیران آگاهی کامل و وافری کسب کردهاید، به صحنه ورود میکند و بالاخره طرز تفکر و دیدگاهش را پس از سه ساعت و خردهای با این مضمون مطرح میسازد که هیچکس ماندگار نیست و بالاخره به باد فراموشی سپرده میشود. کما اینکه سهراب سپهری، شاعر معاصر ایران در یکی از اشعارش، خواننده را با خود همراه ساخته و میگوید: « نه تو مانی و نه اندوه، نه هیچ یک از این مردمِ این آبادی…».
- تعامل جادویی و استثنایی دنیرو، آل پاچینو و جو پشی
- ریتم قابل قبول روایت با در نظر گرفتن زمانبندی طولانی فیلم
- انسجام بینقص فرم روایی فیلم
- ماندگاری بسیار بالای فیلم
- واقعیترین فیلم گانگستری یک دهه اخیر سینما
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید