نقد فیلم The Iron Claw – پنجه آهنی
تراژدی کم عمقِ خانوادگی
فیلم The Iron Claw سعی دارد سرگذشت ناراحت کننده و بهت آور خانوادهای ورزشی را به تصویر بکشد اما قادر نیست مخاطب را همراه خود کند.
کشتی کج یا کشتی حرفهای یکی از محبوبترین سرگرمیها در میان مردم ایالات متحده آمریکا است. البته نمیتوان محبوبیتش را در کشورهای دیگر از جمله ایران نادیده گرفت. همین محبوبیت باعث شده روی فرهنگ عامه تاثیر گذاشته و مفاهیم مرتبط با آن در فیلمها، سریالها و برنامههای تلویزیونی استفاده و حتی بازیهای ویدیویی بر اساسشان ساخته شوند. همچنین بسیاری از فعالین این ورزش (شاید هم بهتر است بگوییم نمایش ورزشی) به چهرههای ملی و گاهاً حتی یک نماد تبدیل شدهاند.
محبوبیت بالای کشتی کج، استودیو A24 را به سمت ساخت یک فیلم بیوگرافی بر اساس خانواده فون اریش سوق داد که علیرغم موفقیت بسیار، سرگذشت تلخ و ناراحت کنندهای داشت. پدر این خانواده، یعنی فریتز فون اریش یک کشتی کج کار بود که توانست از این طریق زندگی خوبی را برای همسر و فرزندان خود مهیا کند اما اهدافی داشت که هرگز رنگ حقیقت به خود نگرفتند. از همین رو، تمام تلاش خود را به کار گرفت تا فرزندانش را وارد کشتی کج کرده و کشتی کج کارانی موفق، ستاره، محبوب و صد البته ثروتمند از آنها بسازد.
شان دورکین (Sean Durkin)، کارگردانی کانادایی-آمریکایی بوده و فیلم The Iron Claw را جلوی دوربین برد. او در یکی از مصاحبههای خود گفت از بچگی عاشق کشتی کج و صد البته خانواده فون اریش بود و به همین دلیل تصمیم گرفت حالا که یک فیلمساز شده، اثری دربارهشان بسازد. وقتی یک شخص عاشق میشود، هر چیزی مرتبط با آن برایش جذابیت دارد و ظاهراً همین جذابیت باعث شده دورکین یک نکته بسیار مهم را فراموش کند: تمام مخاطبینی که پای تماشای فیلم مینشینند، احتمالاً عاشقان کشتی کج یا از طرفداران خانواده فون اریش نیستند. از همین رو، صرف روایت سرگذشت تلخشان نمیتواند آنها را تا انتهای قصه همراه خود کند.
فیلم The Iron Claw بیش از دو ساعت زمان دارد و در طول یک ساعت ابتدایی، تقریباً هیچ اتفاق مهمی که بتواند مخاطب را به خود جلب کند، رخ نمیدهد. به بیان دیگر، میتوان گفت یک ساعت ابتدایی حکم زمینه چینی را برای مابقی فیلم دارد. همین روند کُند و آهسته در بخشهای ابتدایی یکی از بزرگترین نقطه ضعفهای فیلم بوده که به راحتی میتواند مخاطب را از تماشای ادامه اثر بازدارد. به خصوص اینکه مبارزات به هیچ وجه جذابیت بالایی ندارند که بتواند این نقطه ضعف را جبران کند. البته هیچ کس نمیتواند به اجراها خرده بگیرد اما انتظار نداشته باشید مبارزات نفسگیر و هیجان انگیزی ببینید که آدرنالین خونتان را بالا ببرد.
فیلم The Iron Claw بیش از دو ساعت زمان دارد و در طول یک ساعت ابتدایی، تقریباً هیچ اتفاق مهمی که بتواند مخاطب را به خود جلب کند، رخ نمیدهد.
از آنجایی که شان دورکین وظیفه آماده سازی فیلمنامه را هم بر عهده داشته، مسئول تمامی نقاط ضعف مرتبط با فیلمنامه هست؛ ضعفهایی که هنوز تمام نشدهاند. قبل از اینکه نقد فیلم The Iron Claw را بنویسم، تصمیم گرفتم مطالعه کمی درباره خانواده فون اریش داشته باشم و در کمال ناباوری متوجه شدم یکی از برادران بطور کامل از فیلمنامه حذف شد. وقتی دلیلش را از دورکین پرسیدند، گفت سرنوشت او آنقدر تلخ بود که ترجیح داد حذفش کند. واقعیتش را بخواهید، اصلاً نمیتوانم این دلیل را بپذیرم. فیلم در ژانر بیوگرافی قرار گرفته و یک اقتباس آزاد نیست که سازنده بخواهد بر اساس سلیقه شخصی یک شخصیت را بطور کامل حذف کند.
فیلمساز کانادایی-آمریکایی با دو فیلم Martha Marcy May Marlene و The Nest ثابت کرده بود بخوبی میتواند میان شخصیتهای خود در فیلم و مخاطب ارتباط برقرار کند. بخصوص اینکه فیلمنامه آنها را هم خودش آماده کرده بود. در کمال ناباوری، شان دورکین اصلاً و ابداً موفق نمیشود برادران فون اریش را از حالت کاغذی خارج کرده و به آنها عمق دهد. ایجاد ارتباط میان شخصیتها و مخاطبان در این فیلم اهمیت بسیار بالایی داشت. چون هر کدام شخصیتها در طول داستان تصمیمات مهمی میگیرند که آیندهشان را تحت تاثیر قرار داده و متاسفانه هرگز دلیل این تصمیمات را نمیفهمیم، حتی تصمیمات کوین که به نوعی شخصیت اصلی محسوب میشود.
فیلم خانواده فون اریش در رسیدن به یکی از هدفهای خود بطور تمام و کمال موفق میشود. محصول استودیو A24 نشان میدهد سختگیریهای پدر یا مادر، چطور میتواند زندگی فرزندان را به ورطه نابودی بکشاند. حتی اگر سختگیریها باعث شود فرزندان به موفقیتها و دستاورهای بزرگی برسند، باز هم همه چیز به یک مو بند است! در ضمن، فیلم The Iron Claw یک نقطه قوت مهم دیگر هم دارد: بازیگرانش.
زک افرون (Zac Efron) از آن بازیگرانی است که پیش بینیها دربارهاش غلط از آب درآمد. وقتی یک نوجوان بود، همه گمان میکردند روند کنونی را ادامه داده و به چهرهای بسیار محبوب در میان سینماهارو تبدیل میشود اما این اتفاق رخ نداد. او حالا بواسطه نقش آفرینی در فیلمهای کمدی که معمولاً برای افراد کم سن و سال مناسب نیستند، شناخته میشود. شاید باورش سخت باشد اما افرون در فیلم The Iron Claw متفاوتترین نقش آفرینی عمرش را انجام داده و به خوبی توانسته استعدادهایش را به رخ همه بکشد. او بخوبی توانسته نقش شخصیتی را ایفا کند که تمام عمرش ورزش و تمرین کرده و در زمینه تعاملات اجتماعی صفرِ صفر است.
بازیگر نقش اصلی همچنین در صحنههایی که نیاز بوده، موفق شده غم درونی شخصیت کوین را با میمیک صورت و زبان بدنش به تصویر بکشد. دیگر عضو تیم بازیگری که جلوی دوربین میدرخشد، هولت مک کالانی (Holt McCallany) که به بهترین شکل ممکن از پس ایفای نقش یک پدر سختگیر که تنها به عقدههای خودش فکر کرده و سعی میکند فرزندانش را به سرسختترین موجود زنده روی کره زمین تبدیل کند، بر آمده است. البته دیگران هم عملکردی کم نقص داشتهاند اما زک افرون و مک کالانی بدون شک بهترینشان بودهاند.
همانطور که اشاره کردم، ذوق زدگی شان دورکین حین ساخت فیلم The Iron Claw آنقدر زیاد بوده که یادش رفته باید مخاطب عام را جذب فیلمش کند. همین موضوع باعث میشود تنها دو دسته از تماشا لذت ببرند: آنهایی که عاشق کشتی کج (دسته اول) یا خانواده فون اریش (دسته دوم) هستند. دسته سوم هم میتواند وجود داشته باشد، به شرطی که مخاطب مشکلی با روند آهسته داستان نداشته باشد.
- عملکرد متفاوت و غیرمنتظره زک افرون
- پرداختن به مفهوم خانواده و تاثیر سختگیری زیاد والدین روی فرزندان
- روند آهسته داستان در یک ساعت ابتدایی
- عمق پیدا نکردن شخصیتها و عدم ایجاد میان آنها و مخاطبان
- مبارزات از جذابیت کافی برای جبران دیگر نقاط ضعف برخوردار نیستند
- ارتباط میان برادران چندان مورد کندوکاش قرار نمیگیرد
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید