فیلم The King of Staten Island یک اثر درام و کمدی به نویسندگی و نقشآفرینی «پیت دیویدسون» است. داستان فیلم، سرگذشت پیت دیویدسون را پس از مرگ پدرش «اسکات» در حادثه یازده سپتامبر به تصویر میکشد. دیویدسون برای ادای دین به پدرش، نقش کاراکتری به اسم «اسکات» را بازی میکند، اما در این فیلم اشارهای به ماجرای یازده سپتامبر نمیکند.
پیت دیویدسون با نویسندگی و نقشآفرینی در این فیلم سعی کرده تا به شکلی کمدی و سرگرمکننده، سرگذشت خود را پس از درگذشت پدر آتشنشانش و دوران سخت افسردگی پس از آن به تصویر بکشد. این فیلم با جای دادن شوخیها و نمایش اتفاقات غیرجدی مخاطب خود را سرگرم میکند، اما سوال اصلی این است که آیا «پادشاه استتن آیلند» در جذب مخاطب موفقیت قابلتوجهی داشته است؟
داستان از آنجا شروع میشود که پدر اسکات در جریان یک مأموریت مرده و حالا پس از گذشت این حادثه، او با مادر و خواهرش در منطقهی «استتن آیلند» نیویورک زندگی میکند. اسکات یک فرد بیمسئولیت است و به همین خاطر تمام اطرافیانش از حضور او در جامعه خجالتزده هستند. او تحصیلات خود را تمام نکرده و به مصرف مواد توهمزا اعتیاد دارد. خواهر اسکات برای ادامه تحصیل به کالج میرود و او باید با مادر تنهایش زندگی کند، اما اتفاقات پیشروی او و مادرش باعث میشوند تا اسکات رفته رفته به خود بیاید و سبک زندگی خود را تغییر دهد.
پادشاه استتن آیلند یک فیلم طولانی است که برای تماشای آن نزدیک به دو ساعت و ربع زمان نیاز دارد. این فیلم تلاش کرده تا با اشاره به اتفاقات جزئی و نه چندان مهم، شوخیهای متعددی را در دل خود جای دهد و از آن طریق تماشای خود را برای مخاطب جذابتر کند. پادشاه استتن آیلند در مقدمهی نسبتا طولانی ۳۰ دقیقهای خود سعی میکند تا بیمسئولیتیهای کاراکتر اصلی را به تصویر بکشد؛ اسکات همیشه با گروه دوستان خود در حال مصرف مواد توهمزا است و زمانی هم که به خانه میآید برای مادر و خواهرش دردسر میتراشد. فیلم در این مقدمهی طولانی صرفاً سعی میکند تا با حرفهای بیاساسی که اسکات و دوستانش در زمان مصرف مواد میگویند، سر مخاطب را گرم کند و جکهای بیمزه و نه چندان جذابی را تعریف کند.
پس از این مقدمهی طولانی، فیلم به سراغ روایت اصلی داستان خود میرود. آشنایی ناخوشایند «ری» با «مارجی»، نقطهی عطفی برای تغییر سرنوشت اسکات میشود و او رفته رفته به خاطر تحمل اتفاقات سخت در زندگی، به خود میآید و زندگی عاقلانهتری را پیش میگیرد. به نظر میرسد که فیلم سعی دارد تا با نمایش این اتفاقات تلخ پس از بیرون رانده شدن اسکات از خانهی مادرش، داستانی آموزنده را به تصویر بکشاند، اما حقیقت این است که فیلم به هیچ وجه در این زمینه موفق نیست، چرا که در ادامهی داستان آن و حتی در بخش پایانی، اسکات سبک زندگی قابلتحسینی پیدا نمیکند و فیلم صرفاً به نمایش رهایی اسکات از چنگ برخی مشکلات بسنده میکند.
فیلم روند داستان را تا پایان به همین شکل ادامه میدهد و تنها با اضافه کردن شوخیهای مختلف زمان را پیش میبرد. برخی از شوخیهای روایت شده در دقایق میانی فیلم خندهدار هستند، اما همچنان داستان بدون نتیجه و سرانجام به پایان میرسد و همین موضوع، از ارزش فیلم میکاهد. در حقیقت مخاطب در حین تماشای این فیلم میتواند شوخیهای جالبی را به عنوان یک اثر کمدی ببیند، اما آن سوی دیگر فیلم که روایت یک اثر درام است، عملکرد چشمگیر یا موفقیتآمیزی ندارد. دلیل این موضوع به داستان نپختهی فیلم برمیگردد، داستان فیلم هرچند که از لحاظ موضوع یکپارچگی خود را تا پایان حفظ کرده و از بدنهی خود جدا نشده، همچنان برای تبدیل شدن به یک اثر سینمایی، جذابیت چندانی به آن نداده و نتوانسته در جذبِ تحسینِ مخاطب خود موفق باشد.
داستان آنقدر کلیشهای و عاری از جذابیت است که حتی نمیتوان کوچکترین راز هیجانانگیزی را در آن یافت
روایت داستان آنقدر کلیشهای و عاری از جذابیت است که حتی نمیتوان کوچکترین راز هیجانانگیزی را در آن یافت و روایت پایان آن باعث اسپویل شدن هیچ چیز نمیشود. سبک زندگی نه چندان خوشایند اسکات که حتی تا پایان فیلم نیز ادامه پیدا میکند، نه تنها باعث بینتیجه بودن آن شده، بلکه داستان پادشاه استتن آیلند را به روایتی کلیشهای از زندگی کاراکتر اصلی تبدیل میکند. ایدهی اسکات برای باز کردن یک رستوران با ارائهی خدمات خالکوبی در کنار سرو غذا که ناشی از توهمات او به خاطر مصرف مواد است، چندین بار و بدون اینکه نتیجهای در پی داشته باشد در فیلم تکرار میشود. او همچنین به خاطر رانده شدن از خانهی مادرش مجبور به کار و زندگی در ایستگاه آتشنشانی در کنار همکاران پدرش میشود. نکتهی بد فیلم که باعث شده تا داستان کاملاً بینتیجه باشد، این است که در پایان قصه، اسکات نه یک هنرمند تتو میشود و نه در ایستگاه آتشنشانی یک شغل شرافتمندانه برای خود دست و پا میکند. فیلم داستان خود را با بازگرداندن دوبارهی اسکات پیش مادرش و همراهی او با دختر موردعلاقهاش به سرانجام میرساند که به آسانی میتوان هر دو را کلیشهای دانست.
فیلم The King of Staten Island یک اثر کمدی و درام است که آشفتگیهای زندگی شخصی نویسندهاش را همراه با شوخیهای متعدد به تصویر میکشد. این فیلم شاید در تک تک دقایق خود شوخیهای متعددی را جای داده باشد، اما از لحاظ موضوع و روایت داستان جذابیت زیادی ندارد. علاوه بر این، شوخیهای فیلم در برخی از مواقع خندهدار و در برخی از اوقات بیمزه هستند و نمیتوان به جذاب بودن همهی آنها امیدوار بود. به همین دلیل پادشاه استتن آیلند را صرفاً میتوان مجموعهای از شوخیها دانست که در کنار آنها داستانی نه چندان جذاب از سرگذشت یک فرد بیمسئولیت روایت میشود. در حقیقت پادشاه استتن آیلند یک فیلم شخصی از ژانر کمدی است که نویسنده، آن را برای ادای دین به پدرش و روایت سرگذشت خود در دورانی دشوار ساخته است. با توجه به این اوصاف میتوان گفت که این فیلم فقط یک هدف دارد و آن هم چیزی جز سرگرم کردن مخاطب نیست و نمیتوان آن را یک اثر کمدی درام قابلتحسین با داستانی کاملاً تأثیرگذار در نظر گرفت.
- روایت متفاوت از شخصیت پدر اسکات
- شوخیهای نسبتا خندهدار فیلم
- عدم پراکندگی داستان
- پایان بیسرانجام
- زمان نسبتا طولانی فیلم
- داستان کلیشهای و موضوع نهچندان جذاب
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید