امروز ۷ سال از انتشار The Last of Us، یکی از عزیزترین بازیهای صنعت میگذرد. همچنین کمتر از چهار روز برای تجربهی The Last of Us Part 2 باید نفسمان را در سینه حبس کنیم. این دوران بهترین زمان برای طرفداران است تا داستان بازی The Last of Us را برای خودشان مرور کنند!
با وجود اطلاعاتی که از مراسم State of Play از این اثر گرفتیم و هیجانی که در اطراف انتشار این عنوان وجود دارد، با اعضای تیم تحریریه سرگرمی دربارهی نسخهی اول این بازی بحث میکردم که متوجه دو چیز شدم. یک: اکثر جزئیات داستان بازی The Last of Us را فراموش کردهام. دو: پس از گشتن در گوشه و کنار ذهنم خاطراتم زنده شد و شاهکار بودن این بازی دوباره به من یادآوری شد. از طرفی آنقدر منتظر قسمت دوم بودم که مجاب شدم دوباره قسمت اول را بازی کنم. پس بدون درنگ سراغ ادامهی مقاله برویم تا عطشتان را برای بازی کردن The Last of Us به حداکثر برسانیم!
دنیا و داستان بازی The Last of Us
ماه سپتامبر ۲۰۱۳ است. گونهای جهشیافته از بیماری قارچی Cordyceps به طور ناگهانی پدید آمده و شروع به ویران کردن آمریکا کرده است. این قارچ میزبانان خود را از انسانهایی عاقل به موجوداتی خشن تبدیل میکند که سعی دارند با گاز گرفتن سایر انسانها، آنها را نیز به بیماری مبتلا کنند. بازی از استفاده از لفظ «زامبی» اجتناب میکند و به جای آن بیماران را Infected نامیده است، اما تشابه Infectedها به زامبیهای بازیهای دیگر غیرقابل انکار است. همزمان با این جریانات، در اطراف شهر آستین ایالت تگزاس، جوئل پدری مجرد، دخترش سارا و تامی برادر جوئل در واکنش به ظهور ناگهانی این بیماری پا به فرار میگذارند. پس از عبور از هرج و مرجی که شهر را فرا گرفته، سربازی به دستور مافوق خود به سمت جوئل و سارا شلیک میکند. جوئل از این رویارویی تن سالم به در میبرد، ولی متاسفانه سارا تیر میخورد و در آغوش پدر جانش را از دست میدهد. ناتی داگ با این سکانس کاری را کرده که هیچ استودیوی دیگری قادر به انجام آن نیست؛ در ۲۰ دقیقهی آغازین بازی به قدری شما را وابسته به شخصیتها کرده است که حتی سنگدلترین انسانها نیز هنگام دیدن مرگ سارا قلبشان میشکند.
پس از تیتراژ ابتدایی، بازی ما را به ۲۰ سال بعد به شهر بوستون، در شرایطی که بشریت توسط بیماری Cordyceps نابود شده میبرد. جوئل و دستیارش تِس، قاچاقچیهای محمولههای مختلفی در این دنیای بیرحم هستند و در جامعهای از بازماندگان زندگی میکنند که زنده ماندن حرف اول را میزند. ادامهی تجربهی ما در دنیایی جریان دارد که علاوه بر Infectedها، انسانهای خائنی وجود دارند که حاضرند برای منافع شخصی خود دست به هر کاری بزنند.
شخصیتهای اصلی بازی The Last of Us
اگر مجبور باشیم تنها با یک جمله، پاسخ سوال «داستان بازی The Last of Us دربارهی چیست؟» را بدهیم، خواهیم گفت: «The Last of Us دربارهی رشد وابستگی بین جوئل و الی است». برای اینکه بتوانیم این رابطه را زیر ذرهبین قرار دهیم، ابتدا باید متوجه این قضیه شویم که جوئل قبل از شیوع بیماری – همانطور که از هر پدری انتظار میرود – وابستگی بسیار زیادی به سارا داشت. هنگامی که جوئل در سکانس آغازین بازی سارا را از دست داد، دیگر کسی نتوانست آن فضای خالی دخترش را در قلبش پر کند؛ تا اینکه الی از راه میرسد. الی نیز دختری است که در کودکی والدینش را از دست داده است و سرپرستی ندارد که بتواند به او تکیه کند. جوئل طی ماجرایی برای پس گرفتن سلاحهایش، مجبور به قاچاق کردن الی به پایگاه Fireflyها میشود. در ابتدا الی و جوئل از یکدیگر متنفر هستند و هیچ یک از آنها به دیگری اعتماد ندارد اما در طی ۱۵-۱۰ ساعتی که بازی در آن جریان دارد، این ارتباط به تدریج محکم و محکمتر میشود. این رابطهی پدر و دختری به حدی ریشهدار و مستحکم میشود که جوئل متوجه میشود که نمیتواند بدون الی زندگی کند و حاضر است تمام بشریت را فدا کند تا آسیبی به او نرسد.
در طول راه با شخصیتهای گوناگونی نیز آشنا میشویم که هر کدام از آنها به قدری شخصیتپردازی عمیقی دارند که میتوان از تک تک آنها یک بازی ساخت، اما ما قصد نداریم به حاشیه برویم و توصیه میکنیم خودتان دوباره بازی را تجربه کنید تا به استادانه بودن شخصیتپردازی این شاهکار پی ببرید.
هدف شخصیتهای اصلی بازی چه بود؟
جوئل در آغاز بازی مجبور میشود الی را به یکی از پایگاههای فایرفلایها ببرد. ابتدا جوئل نمیداند چرا این دختر برای بشریت ارزشمند است ولی پس از مدت کوتاهی میفهمد که الی سه هفته قبل از آشنایی با جوئل، توسط یک Infected گاز گرفته شده است. با وجود اینکه همهی کسانی که گاز گرفته میشوند نهایتا دو روز فرصت دارند تا از زندگی خود لذت ببرند، الی هیچ علائمی از بیمار شدن را نشان نمیدهد. گویا بدن او در برابر قارچ Cordyceps مقاوم است و فایرفلایها قصد دارند با رساندن الی به دکترهایشان، دلیل مصون بودن الی از بیماری را فهمیده و درمانی برای بشریت پیدا کنند. اینگونه میشود که جوئل و الی پا به سفری هیجانانگیز و صدالبته خطرناک در سرتاسر آمریکا میگذارند تا بشریت را نجات دهند.
دشمنان ما که بودند؟
دنیای The Last of Us دنیایی است که یک بیماری قارچی بشریت را به زانو درآورده است و علاوه بر Infectedها که با خشونت به شما حمله میکنند، انسانهایی که برای بقای خود دست به هر کاری میزنند نیز مقابلتان خواهند ایستاد. Infectedها در این اثر به ۴ نوع تقسیم میشوند؛ Runnerها، Stalkerها، Clickerها و Bloaterها. رانرها در مرحلهی اول بیماری Cordyceps هستند و همانطور که از نامشان میتوان حدس زد، این گونه از Infected به صورت دستهجمعی و با سرعت و خشونت زیادی به شما حملهور میشوند. استاکرها مرحلهی دوم بیماری هستند و بیناییشان ضعیف شده است. این گونهها علاقه دارند تا در پناه تاریکی پنهان بمانند و وقتی موقعیت را مناسب تشخیص دادند، شما را غافلگیر کنند. کلیکرها در مرحلهی سوم بیماری به سر میبرند و کاملا نابینا هستند. به دلیل نابینا بودنشان، این گونهها از راه خلاقانهای برای موقعیتیابی استفاده میکنند؛ کلیکرها با دهانشان صدای «کلیکـ»ـی را تولید کرده و مانند خفاش، از طریق انعکاس این صوت مکانتان را تشخیص میدهند. مراقب این گونهها باشید! با وجود اینکه کلیکرها نابینایند، اما اگر اجازه دهید به شما نزدیک شوند با یک ضربه شما را میکشند و Game Over میشوید. مرحلهی چهارم و نهایی بیماری بلوترها هستند. این گونه مدت بسیار زیادی است که بیماری را در بدن خود حمل میکند. در معدود دفعاتی که جوئل مجبور به رویارویی با آنها میشود، بلوترها تودههایی قارچی را از بدنشان جدا کرده و به سمتش پرتاب میکنند که این تودهها هنگام برخورد ابری از هاگهای قارچی آزاد میکنند که به جوئل آسیب میرساند.
در روند داستان بازی The Last of Us، انسانهای مختلفی نیز مزاحمتان خواهند شد. عمدهترین آنها Hunterها هستند که قبلا در مناطق قرنطینه زندگی میکردند، ولی اکنون کنترل شهرها را به دست گرفتهاند. افرادی که شجاعت وارد شدن به مناطق تحت پوشش هانترها را دارند باید آرزوی مرگ داشته باشند، چون این گروه تمام این آدمها را بدون درنگ میکشند و وسایلشان را غارت میکنند. البته انسانهایی که با آنها درگیر میشوید به هانترها محدود نمیشوند، ولی ترجیح میدهیم آنها را اسپویل نکنیم تا خودتان با دستهای خودتان با این دشمنان درگیر شوید. هانترها در مقایسه با برخی دیگر از آدمها فرشته تلقی میشوند.
گیمپلی بازی The Last of Us
The Last of Us یک بازی سوم شخص در ژانر اکشن-ماجراجویی است که المانهایی از ژانر وحشت را نیز در خود جای داده است. داستان بازی The Last of Us اینگونه روایت میشود که جوئل و الی باید از محیطی آخرالزمانی عبور کرده و هر کسی را که بر سرشان ایستاده بکشند.
شما میتوانید تقریبا از هر مانع پیش رو به دو شکل عبور کنید؛ یا به صورت مخفیکاری یا به صورت مبارزه رو در رو، که هر دوی این روشها بسیار هیجانانگیز است. توصیه ما این است؛ هر جا که این امکان به شما داده میشود از مخفیکاری استفاده کنید و از قابلیت Listen Mode جوئل بهره ببرید تا دشمنانتان را مکانیابی کنید. با مخفیکاری نه تنها میتوانید بدون آنکه کسی از حضورتان آگاه شود تک تک حریفانتان را بکشید، بلکه در مخفیکاری از منابع بسیار کمتری استفاده خواهید کرد و در مصرف تیرهای ارزشمند و کمیابتان صرفهجویی میکنید. البته نگران نباشید، اگر دیده شدید هم مشکلی نیست. هر چند باید منابع و تیرهای زیادی مصرف کنید تا NPCهای دشمن را بکشید، اما در عوض آدرنالین خونتان به قدری بالا میرود که این مبادله را ارزشمند میکند و تجربهای فراموشنشدنی را برایتان رقم خواهد زد. هیچ چیز مانند حس اضطرابی که وقتی یک گله کلیکر به خونتان تشنهاند و به سمت شما میدوند نمیشود و وقتی با آجر چندین بار به کله آنها میکوبید تا سرشان له شود این اضطراب به حس خوشآیند انتقامجویانه تبدیل میشود که شما را به شک میاندازد که آیا از سلامت روانی برخوردار هستید یا نه.
بر خلاف سایر بازیها که NPCهای یارتان نقش هویج را دارند، در این اثر بسیار قدرتمند هستند و به کمکتان میآیند. الی را دست کم نگیرید! وقتی جوئل توسط کلیکر یا هانتری گرفته شده و در خطر است، الی ظاهر میشود تا با فرو کردن چاقویش در کمر دشمن، قهرمان داستان شود و جوئل را نجات دهد.
با گفتن همهی اینها میخواهیم یک مفهوم را به شما برسانیم؛ گیمپلی بازی به شکل هوشمندانهای مطابق با داستانش طراحی شده و شما حتی در گیمپلی نیز خطرناک بودن دنیای The Last of Us را با پوست و استخوان حس میکنید.
موسیقی بازی The Last of Us
برای اینکه موسیقی بازی را بهتر درک کنیم باید کمی با نابغهی نوازندهی آن آشناتر شویم؛ Gustavo Santaolalla. سانتائولایا یک نوازندهی آرژانتینی است. او در سن ۵ سالگی از مادربزرگ خود گیتاری را به عنوان هدیه دریافت کرد و از آن زمان با کنجکاوی کودکانهاش شروع به نواختن کرد. جالب است بدانید که گوستاوو نه میتواند نوتهای موسیقی را بنویسد و نه میتواند آنها را بخواند! تمام دانش موسیقیایی او در احساساتش ریشه دارد و دلیل اینکه میتوانیم موسیقی او را در اعماق وجود خود حس کنیم این است که از همانجا نشات گرفته است. نیل دراکمن و بروس استریلی نیز آزادی کاملی به او دادند و سانتائولایا از روشهای نوینی برای نوازندگی موسیقی متن این اثر استفاده کرد. او با چوب بر روی آهن کوبید، نخی را بر روی حلبی کشید، از گیتار کوکنشدهای استفاده کرد و موسیقی را در حمامها و دستشوییهای مختلف ضبط کرد تا سادگی دنیای The Last of Us را به رخ بکشد. موسیقی The Last of Us توسط ارکستری حرفهای نواخته نشده تا ما را به وجد آورد، بلکه با ابزار پیشپاافتادهای ضبط شده که خشونت دنیا را به ما نشان دهد.
المان دیگری که موسیقی بازی را منحصر بهفرد کرده وجود موسیقی در هر لحظه و مکان نیست، بلکه عدم وجود آن است. در بین هنرمندان عبارتی به نام Negative Space – یا فضای منفی – استفاده میشود. فضای منفی به ما نشان میدهد که گاهی اوقات بهترین موسیقی سکوت است. گوستاوو سانتائولایا در راستای همین مفهوم گفته است: « نوتهای زیاد نوشتن کار آسانی است؛ فقط باید تمرین کافی داشته باشید و میتوانید نوتهای بسیاری را بنوازید. این که بدانید چه زمانی بین نوتها را با سکوت پر کنید امر دشوارتری است». برای نشان دادن این مفهوم کافی است به بخشهای مخفیکاری بازی نگاه کنیم؛ به جای آنکه موسیقی ترسناک و دلهرهآوری در این قسمتها نواخته شود، سکوت شنیده میشود. هیچ چیزی مانند سکوتی که با صدای Infectedها شکسته میشود نمیتواند حس تنش را در مخاطب ایجاد کند. زیبایی صداگذاری و موسیقی این بازی در آن است که میداند چه زمانی نواخته شود و چه زمانی باید جایش را به سکوت دهد تا بازی را ملودراماتیک و دور از پیام اصلی آن نکند.
ارتباط با داستان بازی The Last of Us 2
شش سال پس از پایان The Last of Us، در همان شهرک Jackson واقع در ایالت Wyoming داستان این فرنچایز را دنبال میکنیم. الی و جوئل پس از اتمام ماجراجویی طولانی و دردناکشان در سرتاسر آمریکا در انتهای بازی تصمیم میگیرند در بین جامعهی کوچکی که تامی سرپرستی آن را بر عهده دارد، زندگی کنند. به مدت شش سال جوئل و الی با زندگی نسبت خوش و آرامی در این پناهگاه زندگی میکنند تا اینکه فاجعهای برای شهر جکسون رخ میدهد. این حادثه الی را بار دیگر مجبور میکند از دیوارهای امن جکسون خارج شود و از اینجا به بعد است که ما کنترل شخصیت الی را بر عهده میگیریم و پابهپای او از تمام باعث و بانیان این اتفاق انتقام خواهیم گرفت.
روز انتشار The Last of Us 2 به سرعت به ما نزدیک میشود و ما قصد داریم تا – حتی برای بار آخر هم که شده – این شاهکار را تجربه کنیم تا دوباره این شخصیتها و داستان این فرنچایز برایمان عزیز شود. امیدواریم توانسته باشیم شما را ترغیب کنیم تا دوباره نسخهی اول را برای آمادگی برای نسخهی دوم تجربه کنید. نسخهی اول این بازی توسط بسیاری از منتقدین و طرفداران از بهترین بازیهای تاریخ است. حال باید مدت بسیار کمی تا ۳۰ خرداد صبر کنیم تا ببینیم دنبالهی آن هم میتواند انتظاراتمان را برآورده کند یا خیر.
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید