خلاصه داستان سری بازیهای The Last of Us
در کنار بازماندگان
سری بازیهای The Last of Us یک مجموعه بازی ویدیویی است که توسط استودیو Naughty Dog توسعه داده شده و توسط شرکت Sony Interactive Entertainment منتشر میشود. این مجموعه شامل دو بازی اصلی و یک بسته الحاقی (DLC) است. حال قصد داریم در ادامه این مطلب، به داستان سری بازیهای The Last of Us بپردازیم.
فهرست مطالب
داستان سری بازیهای The Last of Us به خاطر شخصیتپردازی عمیق و فضای بازی تحسین شده است. این بازیها به مضامینی چون؛ مرگ، بقا، انسانیت، اخلاقیات و اهمیت روابط انسانی میپردازند. به ویژه، قسمت دوم بازی نقدهای متفاوتی دریافت کرد و به موضوعاتی چون؛ انتقام، از دست دادن و پیچیدگیهای اخلاقی نگاهی دارد. داستان سری بازیهای The Last of Us یکی از موفقترین و تاثیرگذارترین بازیهای ویدیویی است که توانسته است تعداد زیادی از جوایز را از آن خود کند و همچنین به عنوان یکی از بهترین بازیهای تاریخ شناخته شود.
بخش اول: بازی The Last of Us Part I
بازی در سال 2013 با معرفی جوئل (Joel)، یک پدر مجرد که در آستین از تگزاس، با دختر ۱۲ سالهاش سارا (Sarah) زندگی میکند، آغاز میشود. در شب تولد جوئل، یک اپیدمی ناگهانی از یک عفونت مغزی بسیار شدید که از یک قارچ ناشناخته سرچشمه میگیرد، به سرعت در سراسر ایالات متحده گسترش مییابد. وقتی جوئل و سارا با برادرش تامی (Tommy) ملاقات میکنند، سعی میکنند از منطقه فرار کنند. جوئل و سارا برای مدت کوتاهی از تامی جدا میشوند، زیرا تامی از افراد آلوده دفاع میکند. جوئل و سارا ادامه میدهند تا فرار کنند و با یک سرباز تنها روبرو میشوند که دستور دارد به آنها شلیک کند. او این کار را انجام میدهد و جوئل و سارا از هم جدا میشوند و فقط چند قدم از هم فاصله دارند. وقتی سرباز قصد دارد جوئل را اعدام کند، توسط تامی به سرش شلیک میشود. جوئل با آسیبهای جزئی از حمله جان سالم به در میبرد، اما سارا به شدت زخمی شده بود و در آغوش جوئل میمیرد. پس از بازگشت از یک معامله با مشتری دیگری، تس (Tess) به جوئل توضیح میدهد که در راه بازگشت از معامله توسط دو مرد مورد حمله قرار گرفته بود که قصد کشتن او را داشتند. دو نفر به دنبال یک فروشنده سلاح محلی به نام رابرت (Robert) میروند که اسلحههایی را از آنها دزدیده بود. وقتی او را پیدا میکنند، او اعتراف میکند که اسلحهها را به دلیل بدهی به فایرفلایها (Fireflies) فروخته بود. با خشم از این افشاگری، تس دو بار به سر رابرت شلیک میکند و دو نفر تصمیم میگیرند به دنبال فایرفلایها بروند و آنچه اتفاق افتاده بود را توضیح دهند تا کالا را بازگردانند. اندکی بعد، آنها با مارلین (Marlene)، رئیس فایرفلایها، ملاقات میکنند و او به آنها میگوید که اگر آنها موافق شوند چیزی را از شهر برای او قاچاق کنند، اسلحهها را به آنها خواهد داد و پرداخت را دو برابر خواهد کرد. در پناهگاه ایمن که مارلین آنها را به آنجا میبرد، فاش میشود که آنها یک دختر جوان به نام الی (Ellie) را قاچاق خواهند کرد. تس و جوئل از هم جدا میشوند، با تس که از مارلین به اردوگاه او پیروی میکند تا تأیید کند که او پول آنها را دارد، و جوئل که الی را به پناهگاه ایمن خود میبرد تا منتظر تس بماند. وقتی تس بازمیگردد، سه نفر آنها به سمت نقطه رها شدن میروند که دیگر فایرفلای در آنجا منتظر دریافت الی در ساختمان کاپیتول خواهند بود. اما قبل از اینکه آنها خیلی دور بروند، دو عضو نظامی گشتزنی آنها را غافلگیر میکنند و آنها را به اسکن برای CBI (عفونت مغزی کوردیسپس) میبرند و برای پشتیبانی تماس میگیرند. تس و جوئل اسکن CBI را به خوبی میگذرانند، اما قبل از اینکه نگاهی به خواندن اسکن الی بیندازند، الی پانیک میکند و سرباز را با چاقوی خود میزند. وارد نبرد میشوند، هر دو جوئل و تس بلافاصله هر دو سرباز را میکشند. سپس فاش میشود که الی آلوده است، اما الی ادعا میکند که گزش او سه هفته قدیمی است، که یک وضعیت منحصر به فرد است زیرا همه افراد در عرض دو روز از مواجهه با قارچ تبدیل میشوند. اگرچه هنوز شکاک هستند، سه نفر با هم فرار میکنند چون پشتیبانی میرسد و به زیر زمین میگریزند چون سربازان آنها را تعقیب میکنند. وقتی سربازان آنها را از دست میدهند، الی توضیح میدهد که مارلین معتقد است آنچه به او اتفاق افتاده ممکن است کلید پیدا کردن درمان باشد.
در ادامه داستان سری بازیهای The Last of Us، جوئل مردد است، اما تس معتقد است که ممکن است حقیقتی در آنچه او میگوید باشد و از او میخواهد که تحویل را در نظر بگیرد. سه نفر راه خود را از طریق افراد آلوده متعدد به ساختمان کاپیتول میجویند، فقط برای اینکه ببینند فایرفلایهایی که باید با آنها ملاقات میکردند کشته شدهاند. جوئل اعلام میکند که آنها تلاش کردند و شکست خوردند و پیشنهاد میکند که به خانه بازگردند، اما تس فاش میکند که در راه به ساختمان گزیده شده است. تس از جوئل میخواهد که الی را به تامی ببرد، چون او قبلاً بخشی از گروه مارلین بود و ممکن است ایدهای داشته باشد که چگونه او را به فایرفلایها برساند. تس تنها میماند تا آنها را در برابر سربازان نزدیک پوشش دهد، در حالی که جوئل با اکراه با الی فرار میکند. وقتی آنها به جای امنی میرسند و از هر گونه آلودهای دور میشوند، جوئل به الی میگوید که هرگز از تس صحبت نکند و خاطرات خود را برای خود نگه دارد. او همچنین به الی میگوید که آنچه را که او میگوید، انجام دهد، وقتی که او میگوید، و جوئل، الی را مجبور میکند تا این را تکرار کند، و او این کار را انجام میدهد. موضوع سپس بسته میشود. جوئل ایده اولیه خود را مطرح میکند، که بازدید از یک آشنای که به او بدهی دارد و تهیه یک ماشین کارکرده از او است، که سفر آنها به سمت تامی را بسیار آسانتر و سریعتر میکند. آنها وسیله نقلیه را به دست میآورند، اما این موفقیت کوتاه مدت است، زیرا آنها توسط گروهی از شکارچیان در پیتسبرگ غافلگیر و مورد حمله قرار میگیرند و مجبور میشوند که کامیون پیکاپ را رها کنند و به پا گریخته و فرار کنند. در داخل شهر شکارچیان، آنها با دو برادر به نامهای سم (Sam) و هنری (Henry) ملاقات میکنند که نیز سعی در فرار دارند و آنها موافقت میکنند که با هم کار کنند. در یک درگیری با شکارچیان بیشتر، سم و هنری، الی و جوئل را رها میکنند و این دو نفر دوباره تنها میمانند. هنگامی که آنها شهر را ترک میکنند، شکارچیان با Humvee (یک نوع ماشین نظامی سنگین) به تعقیب آنها ادامه میدهند و جوئل و الی را تا لبه یک پل شکسته دنبال میکنند. الی پیشنهاد میدهد که برای فرار از پل بپرند. جوئل نمیخواهد زیرا الی شنا بلد نیست و غرق خواهد شد. الی به او توجه نمیکند و میپرد، و جوئل با عصبانیت به دنبال او میرود. وقتی در جریان قوی آب قرار میگیرند، جوئل به الی میچسبد اما قبل از اینکه بتوانند کاری انجام دهند، سر جوئل به یک تخته سنگ در آب برخورد میکند و بیهوش میشود. سپس الی او را در ساحل یک دریاچه بیدار میکند، جایی که آنها دوباره با سم و هنری ملاقات میکنند. جوئل با عصبانیت سم را به زمین میاندازد و اسلحهای به سمت او میگیرد و تهدید میکند که به خاطر رها کردن آنها، او را خواهد کشت. سپس هنری توضیح میدهد که چرا مجبور به ترک آنها شدند (برای امنیت سم)، و همچنین میگوید که آنها جوئل و الی را در آب پیدا کردند. الی میگوید اگر آنها نبودند، غرق میشدند. جوئل اسلحه را پایین میآورد و همه به سفرشان به سمت برج رادیویی ادامه میدهند. سپس با گذشت مدتی، آنها ورودی یک فاضلاب را پیدا میکنند و از طریق آن به یک محله حومه شهر میرسند. در حومه شهر، گروه دیگری از شکارچیان، از جمله یک تکتیرانداز، به آنها حمله میکنند. جوئل موفق میشود آنها را از بین ببرد، اما سر و صدای ناشی از درگیری، گلههای آلودهها را جذب میکند و باعث میشود گروه از حومه شهر فرار کنند. وقتی به برج رادیویی میرسند، شب را در داخل میگذرانند و درباره خاطرات گذشته قبل از شیوع بیماری صحبت میکنند. جوئل، الی و هنری در اتاق اصلی مشغول گفتگو هستند در حالی که سم در اتاق دیگر است. الی به اتاق دیگر میرود و میبیند که هنری در حال بررسی ذخایر غذایی است. الی متوجه میشود که سم به طور خاصی ناراحت است، و آنها مکالمهای عمیق درباره مذهب، آلوده شدن و نقششان در دنیا دارند. پس از صحبت، به یکدیگر شب بخیر میگویند و شب را در برج رادیویی میگذرانند. صبح همه بیدار میشوند و هنری در حال آماده کردن صبحانه است. الی تصمیم میگیرد سم را برای صبحانه بیدار کند، اما متوجه میشود که او در آخرین مواجههشان با آلودهها گاز گرفته شده و طی شب تبدیل شده است. سم به الی حمله میکند و جوئل میخواهد به سم شلیک کند، اما هنری اسلحه را از دست او میزند، چون نگران برادرش است. جوئل علیرغم تهدید اسلحه از طرف هنری، دوباره اسلحه را برمیدارد. صدای شلیک شنیده میشود و معلوم میشود که هنری به سم شلیک کرده است. هنری در حالت خشم و اندوه، ابتدا جوئل را مقصر میداند و اسلحهاش را به سمت او میگیرد. جوئل به او میگوید آرام باشد و اینکه این تقصیر هیچکس نیست، اما هنری نظرش را عوض میکند و در نهایت تصمیم میگیرد به خودش شلیک کند و خودکشی میکند.
در ادامه داستان سری بازیهای The Last of Us، جوئل و الی به سفرشان برای پیدا کردن تامی ادامه میدهند. آن دو درباره رابطه جوئل با برادرش صحبت میکنند، که جوئل اعتراف میکند چندان ایدهآل نیست. به زودی به یک دروازه بسته میرسند که یک سد است و توسط چندین فرد مسلح محافظت میشود. در حالی که یک زن از جوئل و الی بازجویی میکند، تامی، جوئل را میشناسد و دروازهها را برای او باز میکند. او آن زن را به عنوان همسرش ماریا (Maria) معرفی میکند و همگی به داخل میروند. در داخل، ماریا، الی را برای خوردن غذا میبرد و تامی به جوئل گشتی در نیروگاه میدهد. وقتی تنها میشوند، جوئل به تامی درباره الی و وضعیت منحصر به فرد او میگوید. جوئل پیشنهاد میدهد که تامی کار را تمام کند و او پاداش را از مارلین دریافت کند. تامی از کمک امتناع میکند و آن دو شروع به مشاجره میکنند، اما بحثشان با حمله گروهی از راهزنان به محل اسکانشان قطع میشود. جوئل و تامی در مسیر بازگشت به سمت ماریا و الی میجنگند و تامی با دیدن علاقه آشکار برادرش به الی، تصمیم میگیرد و موافقت میکند که در رساندن الی به فایرفلایها کمک کند. او این موضوع را با ماریا در میان میگذارد که آشکارا پریشان و مخالف برنامه آنها است. الی به مکالمه آنها گوش میدهد و متوجه میشود که جوئل قصد دارد او را به تامی بسپارد. او که از این موضوع ناراحت شده، یک اسب را میدزدد و به تنهایی به داخل جنگل فرار میکند. وقتی جوئل و تامی از ناپدید شدن الی مطلع میشوند، هر کدام اسبی برمیدارند و با هم به جستجوی او میپردازند. پس از مقابله با چند راهزن دیگر، سرانجام او را در یک خانه دامداری متروکه پیدا میکنند، جایی که الی به جوئل اتهام میزند که قصد دارد او را به تامی بسپارد و اینکه او همیشه میخواسته از او خلاص شود. او استدلال میکند که الی با تامی ایمنتر خواهد بود و الی درباره سارا صحبت میکند و میگوید که او شبیه به دختر او نیست. این موضوع جوئل را بسیار ناراحت میکند و باعث میشود که بگوید: تو دختر من نیستی، و من بههیچوجه پدر تو نیستم، و ما راههای جداگانه میرویم. قبل از اینکه الی بتواند پاسخ دهد، تامی به اتاق میآید و به آنها میگوید که راهزنان به خانه حمله کردهاند. آنها در مسیر راه خود را از دامداری میجنگند و سوار بر اسب به سمت سد میروند. جوئل به بحث خود با الی فکر میکند و در نتیجه تغییر احساس خود، اعلام میکند که تصمیم گرفته است که سفر را خودش با الی ادامه دهد. او به او میگوید که اسبی را که گرفته بود، بازگرداند و دو نفر سوار بر اسب میروند و از تامی جدا میشوند. با هم، آنها به سمت دانشگاه شرقی کلورادو میروند، چون تامی به آنها گفت که آزمایشگاه فایرفلایها در آنجا واقع شده است. وقتی آنها ساختمآنهای مدرسه را برای یافتن آزمایشگاه جستجو میکنند، آشکار میشود که مدرسه برای مدت طولانی رها شده بود. وقتی آنها سرانجام یک ضبطکننده صدا مییابند که محل فعلی فایرفلایها را به آنها میگوید، توسط گروه دیگری از بازماندگان دیده میشوند که شروع به حمله به آنها میکنند. وقتی جوئل و الی سعی میکنند از محوطه مدرسه فرار کنند، جوئل توسط یکی از مهاجمان حمله میشود و از نردهای به پایین پرت میشود. هر دو دو طبقه پایین میافتند و جوئل با یک میله فلزی از شکم زخمی میشود، که او را به شدت مجروح میکند و باعث میشود که نتواند راه برود. الی او را تشویق میکند که راه برود در حالی که هر کس را که در راهشان قرار میگیرد دفع میکند. آنها سرانجام از مدرسه فرار میکنند و به اسبشان در بیرون میرسند. او به او کمک میکند که سوار اسب شود و آنها با هم از مدرسه دور میشوند. مدتی بعد، الی به پشت سر نگاه میکند و اعلام میکند که آنها برای حال حاضر ایمن هستند، اما جوئل هنوز به شدت مجروح است و خونریزی میکند و نتوانسته است که بیشتر مقاومت کند. او از دست دادن خون بیهوش میشود، الی را در حالت پانیک شده و ناامید میگذارد. مدتی بعد، الی در برف تنها به شکار میرود. او با یک تیر کمان یک خرگوش را میکشد، سپس یک آهو را در فاصله میبیند؛ او خرگوش را روی اسب اسب خود رها میکند و به آرامی به سراغ آهو میرود. او موفق میشود دو بار به آهو شلیک کند و با دنبال کردن رد خون به یک کلبه متروکه میرسد، جایی که آهو سرانجام توسط زخمهایش میمیرد. سپس توسط دو مرد به نامهای دیوید (David) و جمیز (James) مورد حمله قرار میگیرد، که پیشنهاد میکنند در ازای آهو با او معامله کنند. الی بسیار محتاط است و به سرعت از آنها درخواست آنتیبیوتیک میکند و جیمز برای آوردن آن میرود در حالی که دیوید با او میماند. دیوید سعی میکند با الی دوست شود، اما او از طبیعت ظاهراً خوب او شکاک است و از دادن هرگونه اطلاعات درباره خودش خودداری میکند. او تفنگ دیوید را از او میگیرد در حالی که جیمز دارو را میآورد. قبل از اینکه طولانی شود، آنها صدای نزدیک شدن افراد آلوده را میشنوند. دیوید سپس یک اسلحه بیرون میآورد و از الی میخواهد که تفنگش را به او برگرداند، اما او میگوید نه. سپس آنها با هم برای دفع آلودهها میجنگند.
در ادامه داستان سری بازیهای The Last of Us، وقتی آنها از دست آلودهها در امان هستند، دیوید فاش میکند که گروه مردانی که به الی و جوئل در دانشگاه حمله کردند، بخشی از گروه او بودند. الی که احساس میکند در دردسر افتاده، به دنبال اسلحه خود میرود، اما متوجه میشود که تعداد آنها بیشتر است و جیمز با آنتیبیوتیکها برگشته است. دیوید به جیمز میگوید که او را رها کند و دارو را به او بدهد، که این کار را میکند. الی با اسب خود به گاراژ یک خانه متروکه برمیگردد، جایی که جوئل در حال استراحت است. او هنوز خیلی ضعیف و بیمار است. او آنتیبیوتیکها را به او میدهد و در کنارش به خواب میرود. وقتی بیدار میشود، متوجه میشود که گروه دیوید او را پیدا کردهاند و چارهای جز رها کردن جوئل ندارد و سعی میکند آنها را از او دور کند. او با اسب خود فرار میکند، اما کمی بعد از اینکه مردان دنبالشان میکنند، به اسب الی شلیک میشود. الی پیاده فرار میکند و بیشتر مواقع از دست آنها فرار میکند، اما دیوید او را میگیرد و بیهوشش میکند. الی در یک قفس بیدار میشود و اولین چیزی که میبیند، جیمز است که در حال قصابی کردن یک بدن انسانی است، که او را میترساند. دیوید به او نزدیک میشود و بار دیگر تلاش میکند تا نظر مثبت او را جلب کند و ادعا میکند که میتواند دیگران را متقاعد کند که او را زنده نگه دارند. الی هنوز به او اعتماد ندارد و تلاش میکند کلیدهای قفس را از او بگیرد و انگشتش را میشکند. دیوید دست او را میگیرد و او را به در قفس میکوبد و زخمیاش میکند. بالاخره، با صبر و تحمل تمام شده، دیوید از اتاق خارج میشود و با تهدید تیرهای میگوید که او را به تکههای کوچک تبدیل خواهد کرد. در این بین، جوئل بالاخره بیدار میشود و متوجه میشود الی ناپدید شده است. او با ناامیدی به دنبال او میگردد و بقیه مردانی را که الی را تا خانه تعقیب کرده بودند، میکشد. او دو نفر از آنها را به دام میاندازد و تا زمانی که محل اقامتگاهی که دیوید، الی را به آنجا برده بود را به او بگویند، شکنجهشان میکند. سپس هر دو را میکشد و به دنبال او میرود. در اقامتگاه، جیمز بهطور خشن الی را بیدار میکند و او را روی میز قصابی نزد دیوید میبرد. الی با هر دو مرد مبارزه میکند و در این درگیری دیوید را گاز میگیرد. قبل از اینکه دیوید چاقوی قصابی را به سمت او پرتاب کند، الی فاش میکند که آلوده است. وقتی جیمز و دیوید شوکه میشوند، او چاقوی قصابی را از آنها میگیرد و در گردن جیمز فرو میکند و به سختی فرار میکند، در حالی که دیوید به سمت او شلیک میکند. او در اطراف اقامتگاه میچرخد و به دنبال راه فرار میگردد و در نهایت به یک رستوران میرسد، جایی که دیوید او را به دام انداخته است. رستوران آتش میگیرد، در حالی که الی سعی میکند با چاقویش به دیوید حمله کند، قبل از اینکه او را بگیرد. آنها مدتی با هم میجنگند، اما هر دو در درگیری بیهوش میشوند. در بیرون، جوئل بالاخره به اقامتگاه میرسد و در منطقه به دنبال او میگردد. او متوجه رستوران در حال سوختن میشود و تلاش میکند به داخل برود تا بررسی کند چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است. داخل رستوران، الی ابتدا به هوش میآید و چاقوی دیوید را زیر یک نیمکت میبیند. همانطور که تلاش میکند آن را بردارد، دیوید نیز بیدار میشود. او چندین بار به الی لگد میزند و او را به زمین میکوبد، در حالی که نمیداند چاقو هنوز در دسترس اوست. او الی را تهدید میکند و میگوید: تو هیچ ایدهای نداری که من به چه چیزی توانایی دارم. الی سرانجام چاقو را میگیرد و به شدت دیوید را با آن میکشد. جوئل سرانجام وارد ساختمان میشود و چاقو را از او میگیرد. ابتدا، الی ترسیده و فکر میکند که یکی از مردان دیوید است، و میگوید: به من دست نزن!، و جوئل در نهایت الی را به آرامش میآورد. او در آغوش جوئل گریه میکند و جوئل با کلمات دلگرمکنندهای او را آرام میکند. هر دو از آنجا خارج میشوند و دوربین به سمت دستهی خونآلود چاقو که هنوز در صورت دیوید فرو رفته است، زوم میکند. در تاریخ 28 آپریل 2034، جوئل متوجه بیمارستان سنت ماری میشود که در ضبطکننده صدا فایرفلایها ذکر شده بود و به الی نشان میدهد. او به نظر میرسد حواسش پرت است و کمی دور به نظر میرسد. آنها از بزرگراهی پر از ماشینهای رها شده عبور میکنند و به زودی به یک ایستگاه اتوبوس مخروبه میرسند. جوئل، الی را روی یک سکوی بالا میبرد. او نردبانی را برای او پایین میاندازد، اما چیز دیگری را در دوردست میبیند و بدون انتظار برای او سریعاً به سمت آن حرکت میکند. جوئل با تعجب و نگرانی، به سرعت به دنبال او میرود و به زودی کشف میکند که یک گروه زرافه به شهر خالی آمدهاند، یکی از آنها از گیاهانی که در اطراف ساختمان مخروبهای که آنها در آن ایستاده بودند، رشد کرده بود، تغذیه میکند.
در ادامه داستان سری بازیهای The Last of Us، آن دو به نوبت زرافه را نوازش میکنند و سپس از بالکن به منظره گله خیره میشوند. وقتی برای خروج از ساختمان برمیگردند، جوئل متوجه میشود که آنها این گزینه را دارند که همه چیزهایی که برای آن برنامهریزی کرده بودند را رها کنند و به سد تامی برگردند تا زندگی سادهتری را بگذرانند. او این موضوع را با او مطرح میکند، اما الی که مصمم به رسیدن به بیمارستان و به پایان رساندن مأموریتشان است، اصرار دارد که همه چیزهایی که تا به حال انجام دادهاند، نمیتواند بیارزش باشد و با تصمیم قاطعانه به جلو حرکت میکند. مدتی بعد، آنها به منطقهای میرسند که با چادرهای پزشکی تجهیز شده است. جوئل به یاد میآورد که کمی پس از شیوع، در یک مکان مشابه قرار داشت و خانوادههای از هم پاشیده را در همهجا میدید. برای اولین بار، الی بدون خشمگین کردن جوئل درباره سارا صحبت میکند و عکسی از او و دخترش را به او میدهد که در حین بازدید از سد تامی مخفیانه گرفته بود. جوئل بالاخره میپذیرد که مهم نیست چقدر تلاش کنی، نمیتوانی از گذشتهات فرار کنی و از الی برای آن تشکر میکند. آنها وارد یک تونل زیرزمینی میشوند که بیشتر آن سیلاب شده و با مبتلایان پر شده است. آنها به یکدیگر کمک میکنند تا از میان خرابهها عبور کنند، اما به زودی به منطقهای با یک سکوی سست میرسند. جوئل میافتد و در یک اتوبوس خرابشده گیر میکند. هنگامی که الی پنجره اتوبوس را میشکند تا او را بیرون بیاورد، به داخل آب پرت میشود. جوئل از پنجره فرار میکند و الی را که حالا بیهوش است، از آب بیرون میکشد. در حالی که با اضطراب تلاش میکند تا او را احیا کند، یک گشت فایرفلای به آنها نزدیک میشود و سلاحهایشان را به سمت جوئل نشانه میگیرند و به او دستور میدهند دستهایش را بالا ببرد. او در حالت وحشتزدهاش، بیتوجه به آنها، همچنان تلاش میکند تا الی را نجات دهد و توسط یکی از فایرفلایها بیهوش میشود. جوئل در یک تخت بیمارستان بیدار میشود و مارلین را در کنار خود میبیند. او به او خوشآمد میگوید و اطمینان میدهد که آنها الی را نیز نجات دادهاند. وقتی او درخواست دیدن الی را میکند، مارلین فاش میکند که آنها در حال آمادهسازی او برای جراحی هستند (یک فرایند جراحی برای حذف عفونت جهشیافته درون او و بازمهندسی یک واکسن از آن). حقیقت بر جوئل آشکار میشود وقتی اشاره میکند که عفونت در سراسر مغز رشد میکند، به این معنی که الی باید بمیرد تا آنها بتوانند با موفقیت آن را استخراج کنند. او اصرار میکند که کس دیگری را برای این کار پیدا کنند. تنش در اتاق بالا میگیرد و مارلین و جوئل درباره سرنوشت الی با هم بحث میکنند. یک فایرفلای در اتاق او را به زمین میزند. مارلین توضیح میدهد که آنها گزینه دیگری ندارند و به ایتن (Ethan) دستور میدهد او را بیرون ببرد و اگر او سعی کرد کاری انجام دهد، به او شلیک کند. وقتی او را به بیرون میبرند، جوئل کولهپشتی و وسایلش را روی یک پیشخوان میبیند و به سرعت به ایتن حمله میکند. او متوجه میشود که الی در اتاق عمل در طبقه بالا قرار دارد، سپس او را میکشد و وسایلش را برای نجات او جمع میکند. صدای شلیکها توجه دیگر فایرفلایها را جلب میکند و آنها به زودی متوجه میشوند که جوئل فرار کرده است. جوئل به تنهایی راه خود را به اتاق عمل باز میکند، جایی که یک جراح و دو دستیارش دور الی ایستادهاند که بیدار نیست. آنها با نزدیک شدن جوئل عقب میروند، اما دکتر سعی میکند او را از بردن الی متوقف کند و در نتیجه کشته میشود، همچنین دو دستیار دیگر هم همین سرنوشت را در پیشرو دارند. جوئل، الی را از میز عمل برمیدارد و او را از اتاق خارج میکند، در حالی که فایرفلایها به او نزدیک میشوند. او در طبقه میدود و سعی میکند راه خروج را پیدا کند. او در نهایت درست به موقع به یک آسانسور میرسد و از تیراندازیها جاخالی میدهد و به پارکینگ زیرزمینی میرود، جایی که توسط مارلین متوقف میشود. با نشانه گرفتن اسلحهاش به سمت جوئل، او آخرین تلاش خود را میکند تا نظرش را تغییر دهد و استدلال میکند که الی ترجیح میدهد برای واکسن بمیرد تا اینکه با او فرار کند. او میگوید که در نهایت توسط یک گروه از افراد آلوده تکهتکه خواهد شد و میگوید: اگر قبل از آن مورد تجاوز و قتل قرار نگرفته باشد. جوئل به کلمات ناخوشایند او فکر میکند. وقتی او محافظش را پایین میآورد و به او میگوید که هنوز هم میتواند کار درست را انجام دهد. در نهایت، صحنه به جوئل که بهتنهایی از بیمارستان دور میشود، قطع میشود. جوئل برای مدتی در سکوت رانندگی میکند تا این که کمی حرکت از عقب ماشین به گوش میرسد؛ الی در صندلی عقب بیدار میشود. او از او میپرسد چه اتفاقی افتاده است و جوئل به او دروغ میگوید. در حالی که به یاد رویدادهای پارکینگ میافتد، به او میگوید که مارلین را برای جلوگیری از تعقیب الی کشته است، اما به او میگوید که فایرفلایها دیگر به دنبال درمان نیستند و او تنها انسانی نیست که به CBI مصونیت دارد. الی در سکوت و ناامیدی رو برمیگرداند و جوئل در حالی که به سمت سد تامی بازمیگردد، عذرخواهی میکند. در شهرستان جکسون، جوئل در حال بررسی موتور وسیله نقلیه است و الی که هنوز افسرده است، به آرامی رد زخم عفونی خود را لمس میکند و به سفرشان به آزمایشگاه فایرفلای فکر میکند. جوئل اعلام میکند که از اینجا به بعد باید پیاده بروند و آن دو پیاده به سمت محل سکونت تامی حرکت میکنند. در مسیر، الی، جوئل را متوقف میکند و درباره روایتی که از اتفاقات قبلی به او گفته است، با او روبرو میشود. او از احساس گناه بازماندگان خود صحبت میکند، به همه دوستانی که مردهاند و به CBI تسلیم شدهاند اشاره میکند و از خود میپرسد آیا میتوانست بیشتر برای پایان دادن به همهگیری شیوع بیماری انجام دهد یا نه. او از جوئل میخواهد که قسم بخورد تمام چیزهایی که درباره فایرفلایها به او گفته درست است و او هم قسم میخورد. الی با تردید پاسخ او را میپذیرد.
به پایان بخش اول داستان سری بازیهای The Last of Us، بازی The Last of Us Part I رسیدیم.
بخش دوم: بسته الحاقی Left Behind
داستان بسته الحاقی Left Behind به صورت غیرخطی زمآنهای مختلف را روایت میکند، از جمله دوران الی با رایلی (Riley) پیش از ملاقات با جوئل و همچنین عواقب درگیری با گروه دیوید در دانشگاه Eastern Colorado. در طول رویدادهای اصلی بازی The Last of Us Part I، صحنه با الی که جوئل را در یک مرکز خرید متروکه در Colorado Mountain Plaza پنهان کرده، آغاز میشود. او با استفاده از پیراهن تابستانیاش و مقداری باند، خونریزی جوئل از زخمهایش را متوقف میکند و در حالی که به جستجوی تجهیزات پزشکی در مرکز خرید میپردازد، به Weston’s Pharmacy میرسد که از تجهیزات پزشکی خالی شده است. با این حال، او یک هلیکوپتر نظامی سقوط کرده را میبیند. با دوری از مبتلایان، او به سمت هلیکوپتر میرود و در مسیر خود به سرنوشت بازماندگان آن پی میبرد و در نهایت یک جعبه کمکهای اولیه پیدا میکند. سه هفته پیش از رویدادهای بازی The Last of Us Part I، رایلی، ایلی را در مدرسه شبانهروزی سورپرایز میکند. او فاش میکند که در دوران غیبتش به یکی از اعضای فایرفلای تبدیل شده و الی را به مرکز خرید متروکهای میبرد که در زمان ملاقاتشان اول به آنجا آورده بود. آنها در آنجا بازی میکنند و شامل استفاده از ماسکها، پرتاب آجر و چرخ و فلک میشود. با این حال، الی مدام از رایلی میپرسد که چرا او را به اینجا آورده است. رایلی از پاسخ دادن به این سوال طفره میرود تا اینکه به طور ناخواسته فاش میکند که فایرفلایها او را به گروه دیگری در شهری دیگر منصوب کردهاند و او میخواسته یک بار دیگر الی را ببیند، هرچند مارلین او را از این کار منع کرده بود. برای شاد کردن خود، دخترها به یکدیگر تیراندازی با تفنگ آب بازی میکنند و به موسیقی میرقصند. الی از رایلی خواهش میکند که نرود، هرچند که پیشتر او را به رفتن تشویق کرده بود. رایلی در پاسخ، گردنبندش را میاندازد و الی او را میبوسد. رایلی شروع به گفتن چیزی درباره عدم تایید مارلین میکند، اما با حمله افراد آلوده به ویروس که به خاطر موسیقی جذب شده بودند، گفتگو آنها قطع میشود. با بازگشت به Colorado Mountain Plaza، الی تلاش میکند تا با جعبه کمکهای اولیه به سمت جوئل برگردد. با این حال، او با مشکلاتی از جمله مبتلایان و بازماندگان گروه دیوید روبرو میشود. با توجه به ضعفش در مبارزه تن به تن با هر دو گروه دشمن، الی از ذکاوتش استفاده میکند تا بین آدمخوارها و مبتلایان درگیری ایجاد کند و پس از آن بقایای دشمنان را از میان بردارد یا از آنها دوری کند. الی بنابراین به ناحیهای که جوئل را پنهان کرده بود میرسد، اما باید با آدمخوارهایی که تلاش میکنند قفل را بشکنند بجنگد. به نظر میرسد که او امن است، اما سعی میکند وارد شود تا موجی از تقویتکنندهها او را قطع کند. در آخرین ایستادگی، الی آدمخوارها را یکی یکی میکشد، با کمک غیرمستقیم مبتلایان که به خاطر صدای درگیری جذب شده بودند. وقتی بالاخره امنیت برقرار میشود، الی به جوئل برمیگردد و زخم باز او را درمان میکند.
به پایان بخش دوم از داستان سری بازیهای The Last of Us، بسته الحاقی Left Behind رسیدیم.
بخش سوم: بازی The Last of Us Part II
بازی The Last of Us Part II پنج سال پس از رویدادهای بازی اول و تقریباً 25 سال پس از آغاز شیوع عفونت مغزی Cordyceps اتفاق میافتد. الی که حالا 19 ساله است، به عنوان شخصیت اصلی بازمیگردد که بازیکنان کنترل او را به عهده دارند. جوئل، که در اوایل پنجاه سالگیاش است، نیز به عنوان یک شخصیت قابل بازی برای مدت کوتاهی بازمیگردد، همانطور که ابی اندرسون (Abby Anderson)، که به عنوان شخصیت دوگانه بازی عمل میکند، نیز حضور دارد. جوئل و الی که در محل سکونت تامی مستقر شدهاند، در آرامش نسبی درون جامعهای رونقگرفته زندگی میکنند. در این دوران، الی حتی موفق به تشکیل دوستیهایی با دینا (Dina) و جسی (Jesse) شده است. با این حال، بازماندگان با تهدیدات مداوم از سوی مبتلایان و دیگر بازماندگان خصمانه مواجه هستند. وقتی یک رویداد غمانگیز آرامش زندگی او را مختل میکند، الی که از خشم پر شده است، به سفری به Seattle برای انتقام و اجرای عدالت میرود. در حالی که او یکی یکی به دنبال کسانی است که مسئول این رویداد هستند، با پیامدهای جسمی و عاطفی آسیبزای اقداماتش مواجه میشود. در سال 2034، در جکسون، جوئل میلر (Joel Miller) به برادرش تامی اعتراف میکند که مارلین را کشته و پایگاه اصلی فایرفلایها در Salt Lake City را نابود کرده تا از کشتن الی برای ایجاد واکسن برای عفونت مغزی Cordyceps جلوگیری کند. در حالی که از این خبر شوکه شده است، تامی برادرش را به خاطر نابودی گروه سابقش میبخشد. همان شب، جوئل به الی سر میزند و یک گیتار به او هدیه میدهد، با هدف تقویت رابطه پدر-دختری جایگزینشان و شروع زندگی جدیدشان با هم. تا مارس 2038، جوئل و الی هنوز در آرامش نسبی در جکسون به عنوان اعضای جامعه زندگی میکنند، اما از هم جدا شدهاند چون الی از راز جوئل درباره اقداماتش در St. Mary’s Hospital و کشته شدن سرپرست جراح، جری اندرسون (Jerry Anderson)، باخبر شده است. در حین گشتزنی، جوئل و تامی یک غریبه به نام ابی اندرسون را از دست یک گروه مبتلا نجات میدهند. برای فرار از طوفان برفی، آنها با اسب به Baldwin lodge میگریزند، جایی که گروه ابی اقامت دارند. پس از ورود به داخل، گروه خود را به عنوان اعضای سابق فایرفلایها که حالا با Washington Liberation Front (WLF)، گروهی شبهنظامی که در جنگ با افراطیون مذهبی به نام Seraphites در سیاتل، واشنگتن هستند، معرفی میکنند. ابی خود را به عنوان دختر جری معرفی میکند و به دنبال انتقام از آنچه که جوئل به او و فایرفلایها انجام داده است (برای نجات الی)، است. گروه به جوئل و تامی حمله میکند و تامی را بیهوش کرده و ابی به شکنجه جوئل میپردازد. در جایی دیگر، الی، دوستدختر خود یعنی دینا و دوستش جسی از جکسون خارج میشوند تا برادران را پیدا کنند. چند ساعت بعد، الی به lodge میرسد و نیک (Nick) و نورا (Nora) او را به بند میکشند و مجبورش میکنند تا شاهد کشته شدن جوئل توسط ابی باشد. الی قسم میخورد که همه آنها را به خاطر اعمالشان خواهد کشت و سپس بیهوش میشود. بعداً، جسی و دینا او را نجات میدهند و به همراه تامی، بدن جوئل را به جکسون بازمیگردانند و او را دفن میکنند. روز بعد، تامی به سیاتل میرود تا به دنبال ابی بگردد و الی و دینا او را دنبال میکنند. تا ماه آپریل، این دو نفر به شهر میرسند و باید از میان WLF عبور کنند، با این حال الی یکی از دوستان ابی به نام جردن (Jordan) را میکشد و متوجه میشود که تامی پیشتر نیک را شکنجه کرده و کشته است. در پی یافتن رد تامی، آنها همچنین لی (Leah) را پیدا میکنند که چند ساعت پیش توسط Seraphites کشته شده است و اطلاعاتی درباره الی و دوستان باقیماندهاش از جسد او به دست میآورند. مدتی بعد، دو نفر از یک گروه مبتلا فرار میکنند، در این درگیری الی ماسک خود را میشکند. در پناهگاهی در Pinnacle Theater متروکه، الی فاش میکند که او به CBI مقاوم است و دینا نیز باردار است. آنها شب را در آنجا استراحت میکنند، و در طول شب الی گیتار میزند و به تولد پانزده سالگی خود با جوئل فکر میکند. روز بعد، دینا رادیو قدیمی FEDRA را تعمیر میکند و از آن برای ردیابی گزارشهای WLF درباره یک متجاوز در Hillcrest استفاده میکند. با فرض اینکه این شخص تامی است، الی به آنجا میرود تا به او کمک کند. با این حال، وقتی به آنجا میرسد، جسی را پیدا میکند. این دو نفر با هم به Pinnacle Theater برمیگردند، جایی که الی از جسی میخواهد تا از دینا که نسبتا ضعیف شده است، محافظت کند، در حالی که او به دنبال سرنخی میرود که نورا در Lakehill Seattle Hospital است. در مسیر، الی با Seraphites روبرو میشود و از میان یک مجموعه آپارتمانی پر از افراد آلوده میجنگد. زمانی که به بیمارستان میرسد، الی، نورا را در زیرزمین محاصره میکند و او را شکنجه میدهد تا مکان پنهان ابی را در آکواریوم فاش کند. با این حال، این حادثه الی را دچار ترومای عاطفی کرده و او را نسبت به انتقام از جوئل پشیمان میکند. صبح روز بعد، جسی، الی را قانع میکند که باید تامی را به Pinnacle Theater ببرند و سیاتل را ترک کنند و میگوید که نمیخواهد جان دینا که حالا بیمار شده است، بیشتر به خطر بیفتد. الی موافقت میکند، اما در حالی که در جستجوی تامی است، از جسی جدا میشود تا به تعقیب ابی ادامه دهد. او به آکواریوم میرسد، جایی که دو نفر دیگر از دوستان ابی، یعنی اوون (Owen) و مل (Mel) را پیدا میکند. او سعی میکند از آنها بازجویی کند، اما مورد حمله قرار میگیرد که به یک درگیری منجر میشود و در نهایت الی آنها را میکشد و از فشار ناشی از اعمالش دچار فروپاشی عاطفی میشود. با این حال، تامی و جسی به او میرسند و آنها او را قانع میکنند که با آنها برود، اما نقشه او را جا میگذارند. در شب، این سه نفر برنامهریزی میکنند که چگونه از شهر خارج شوند، اما ابی در Pinnacle Theater به آنها حمله میکند و موفق به ردیابی آنها شده است. در یک رویارویی، جسی کشته میشود و تامی به گروگان گرفته میشود. الی از ابی میخواهد که تامی را در ازای زندگی خود به او ببخشد. ابی، که از اینکه الی و تامی دوستانش را کشتهاند، عصبانی است، تفنگش را به سمت الی نشانه میگیرد.
در ادامه داستان سری بازیهای The Last of Us، بازی اکنون به نمایی از سه روز گذشته میپردازد، این بار از دیدگاه ابی. در روز اول، ابی در خط مقدم با منی آلوارز (Manny Alvarez) و مل میجنگد، که هر دو نگراناند که اعمال ابی در جکسون نتوانستهاند وجدان او را آرام کنند. در همان روز، ابی و منی به ملاقات آیزاک دیکسون (Isaac Dixon)، رهبر WLF، در پایگاه عملیاتی جلو (FOB) میروند، جایی که آیزاک فاش میکند که میخواهد این دو نفر نیروهای WLF را در حملهای تمامعیار به جزیره Seraphites رهبری کنند. با این حال، ابی از این کار خودداری میکند، زیرا از نورا شنیده که اوون به دلیل عدم پذیرش قتل یک Seraphite قدیمی از WLF اخراج شده است. آیزاک تن به درخواست ابی نمیدهد و این باعث میشود که ابی پایگاه را ترک کرده و به دنبال اوون برود. در مسیر، یک گشت Seraphite به او حمله کرده و او را اسیر میکند. ابی با کمک لو (Lev) و یارا (Yara)، دو Seraphite که به دلیل عدم پیروی لو از سنتهای Seraphite به عنوان مرتد شناخته شدهاند، از دست آنها فرار میکند. با اینکه یارا در فرار دستش میشکند، ابی آنها را در یک تریلر اداری متروکه رها میکند. او به مخفیگاه خصوصیاش در آکواریوم میرسد، جایی که اوون را در حال مستی پیدا میکند که از تمایلش برای پیدا کردن یک کمپ فایرفلای در Santa Barbara صحبت میکند. این دو در یک مشاجره شدید به سر میبرند که در نهایت پس از مدتی، مشاجره آنها به اتفاقات خوبی ختم میشود. صبح روز بعد، ابی از کابوسها رنج میبرد و تصمیم میگیرد به تریلر برگردد تا لو و یارا را از Seraphites که در تعقیب آنها هستند، نجات دهد. او آنها را به آکواریوم برمیگرداند، جایی که آلیس (Alice) و مل نیز رسیدهاند و به دنبال اوون هستند. مل به بررسی دست یارا میپردازد و نتیجه میگیرد که باید قطع شود. ابی، لو را به شهر میبرد تا لوازم مورد نیاز را از Lakehill Seattle Hospital بیاورد. پس از مبارزه با موجودات مبتلا در یک هتل پر از بیماران عفونی، این دو به بیمارستان میرسند. ابی با استفاده از رتبهاش وارد میشود، اما به زودی تحت تعقیب قرار میگیرد زیرا آیزاک دستور بازداشت او را صادر کرده است. نورا به ابی کمک میکند تا فرار کند و او را به زیرزمین میبرد، جایی که هنوز لوازم پزشکی موجود است. ابی پس از کشتن رت کینگ (Rat king) مبتلا که در آنجا زندگی میکند، لوازم پزشکی را جمعآوری کرده و بیمارستان را با لو ترک میکند. در شب، مل بر روی یارا جراحی میکند، دست او را قطع کرده و جان او را نجات میدهد. صبح روز بعد، لو از آکواریوم فرار کرده و به سوی جزیره Seraphite میرود تا به مادرش بپیوندد. یارا، که میداند مادرشان لو را به خاطر شکستن سنتهای Seraphite خواهد کشت، ابی را قانع میکند که با او به جزیره برود تا لو را نجات دهد. در مسیر، ابی دوباره با منی در Marina ملاقات میکند و به او کمک میکند تا بر روی یک تیرانداز پیشروی کند که تیمش را کشته است. آنها تیرانداز را در یک رستوران محاصره میکنند، اما تیرانداز که در واقع تامی است، به آنها حمله میکند. در درگیری، منی کشته میشود و تامی تقریباً موفق به کشتن ابی میشود، اما یارا او را نجات میدهد. با فرض اینکه تامی در اسکله غرق شده است، ابی و یارا به مسیر خود به جزیره ادامه میدهند. آنها به جزیره میرسند و قبل از اینکه WLF، به رهبری آیزاک، حمله خود را آغاز کند، عمل میکنند. در حال جنگ با Seraphites، این دو نفر لو را در خانه برادر و خواهر پیدا میکنند، که مادرش را در دفاع از خود کشته است. گروه به طور مخفیانه از جزیره عبور میکنند، اما با تیم WLF به رهبری آیزاک روبرو میشوند. یارا، آیزاک را میکشد و جانش را فدای لو و ابی میکند تا آنها بتوانند فرار کنند. این دو نفر یک اسب میدزدند و از میان نبرد WLF و Seraphites در Haven عبور میکنند. آنها یک قایق میدزدند و فرار میکنند، در حالی که دو جناح را به حال خود رها میکنند تا یکدیگر را بکشند.
در ادامه داستان سری بازیهای The Last of Us، در آکواریوم، ابی و لو متوجه میشوند که آلیس، مل و اوون همگی کشته شدهاند. لو نقشهای پیدا میکند که مکان قاتل را نشان میدهد. با دنبال کردن نقشه، آنها به Pinnacle Theater میروند و از طریق طبقات بالایی وارد میشوند. ابی به طور پنهانی به طبقات پایین میرود تا تامی را پیدا کند، که به سمت او ایستاده است. او سلاحش را به سمت او نشانه میگیرد و او را به زمین میزند. در اینجا، فلشبک به پایان میرسد و با رویدادهای داستان الی همزمان میشود. ابی سلاح خود را به سمت الی نشانه میگیرد، اما تامی مداخله میکند؛ ابی و لو او را شکست داده و مجروح میکنند. الی به پشت صحنه فرار میکند، جایی که ابی او را دنبال میکند. در درگیری، ابی موفق میشود الی و دینا را شکست دهد. ابی آماده میشود تا دینا را بکشد، اما لو او را قانع میکند که این کار را نکند. ابی، الی را زنده میگذارد و به او هشدار میدهد که هرگز دوباره به او نزدیک نشود. یک سال بعد، الی و دینا به جکسون بازگشتهاند و اکنون در یک مزرعه با پسر دینا و جسی، جیجی (JJ)، زندگی میکنند. با این حال، الی هنوز از اختلال استرس پس از سانحه ناشی از مرگ جوئل و رویدادهای سیاتل رنج میبرد. پس از اینکه تامی به او سرنخی میدهد که ابی و لو به Santa Barbara نقل مکان کردهاند، الی زندگیاش با دینا و جیجی را رها میکند تا دوباره ابی را پیدا کند و او را بکشد. در Santa Barbara، ابی و لو در تلاش هستند تا فایرفلایها را پیدا کنند. آنها به یک ایستگاه رادیویی دست مییابند و میفهمند که گروه به Catalina Island منتقل شده است. اما در حین تلاش برای رسیدن به آنجا، گروهی که به عنوان بردهدار شناخته میشوند، به نام Rattlers، آنها را اسیر و در طول چندین هفته شکنجه میکنند. این در نهایت منجر به تلاش ابی و لو برای فرار میشود که موفقیتآمیز نیست. الی به Santa Barbara میرسد و پایگاه Rattlers را پیدا میکند. او به داخل نفوذ کرده و زندانیان را آزاد میکند و از رهبر آنها میفهمد که ابی و لو به ساحل آویزان شدهاند تا بمیرند. الی آنها را در آنجا پیدا کرده و آزاد میکند. با دانستن اینکه آنها از ماهها شکنجه ضعیف شدهاند، الی تهدید میکند که اگر ابی با او نبرد نکند، لو را خواهد کشت. ابی موافقت میکند. آنها در آب با هم میجنگند و ابی انگشتان الی را گاز میزند. در نهایت، الی، ابی را زیر آب نگه میدارد، اما پس از اینکه متوجه میشود کشتن ابی هیچ چیزی را به جوئل برنمیگرداند، از کشتن او صرف نظر میکند. او به ابی و لو اجازه میدهد که با قایق به Catalina Island فرار کنند و خود به مزرعه برمیگردد. در مزرعه، الی متوجه میشود که دینا و جیجی رفتهاند. او گیتار خود را پیدا میکند، اما نمیتواند بدون همه انگشتانش به آن بنوازد. او به روز قبل از مرگ جوئل در جکسن فکر میکند، وقتی که او او را به خاطر دفاع از او در برابر اظهارات همجنسگرایانه سث (Seth) در یک مهمانی توبیخ کرده بود. آن شب، آنها در ایوان جوئل صحبت کردند و تصمیم گرفتند که سعی کنند رابطهشان را تعمیر کنند. در حال حاضر، الی گیتار را کنار میگذارد و از مزرعه میرود.
به پایان بخش سوم از داستان سری بازیهای The Last of Us، بازی The Last of Us Part II رسیدیم.
امیدواریم که توانسته باشیم به خوبی داستان سری بازیهای The Last of Us را که یکی بهترین داستآنهای صعنت بازیهای ویدیویی به حساب میآید را، برای شما بازگو کرده باشیم و از آن لذت کافی را برده باشید. حال اگر بازی دیگر را مدنظر دارید و علاقه دارید تا داستان آن را بازگو کنیم، حتما آن را با ما به اشتراک بگذارید.
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید