فیلم The Little Things رسما یکی دیگر از آثار جنایی امسال است که طرح داستانیاش، مشابه به همان چیزی است که در هزار مدل فیلم دیگر تماشا کردهایم. نه ذرهای میخواهد بهتر باشد و نه ذرهای جسارت به خرج میدهد اما آیا میتوان از تماشای فیلم چیزهای کوچک لذت برد؟
در اولین برخورد با فیلم چیزهای کوچک، به احتمال زیاد یاد فیلم هفت (Seven) از دیوید فینچر میافتید. البته جنسِ دزد و پلیس بازیِ فیلم چیزهای کوچک تا حدود بهسزایی با جنسِ دزد و پلیس بازیِ شاهکارِ یکهتاز فینچر متفاوت است. در فیلم چیزهای کوچک، ماجرای دو مامور پلیس را میبینیم که میخواهند یک قاتل زنجیرهای ناشناخته را پیدا کنند. کارگردان فیلم یعنی جان لی هنکاک عوض اینکه بیاید تمرکزش را روی یک فیلمنامهی بدیع و تازه بگذارد، تلاش میکند تا در یک حاشیهی امن چه از لحاظ تکنیکی و چه از لحاظ فرم روایی، یک قصهی سراسر ساده را برای ما که مخاطب فیلم هستیم تعریف کند؛ غافل از اینکه همین حاشیهی امن، به پتک بزرگی تبدیل میشود و چارچوب و داربستی که دستاندرکاران فیلم ساختهاند را نه یک بار، بلکه چندین و چند مرتبه خراب میکند. در ادامه توضیح میدهیم که منظور چیست.
اولین قانون نانوشتهی فیلم یا حتی یک کتاب موفق در ژانر جنایی چیست؟ قطعا قابل پیشبینی نبودن قصه، برای تحریک حس کنجکاوی بیننده برای تفکر. چیزی که فیلم چیزهای کوچک به شدت از آن رنج میبرد، در این موضوع نهفته که همه چیز قابل پیشبینی است. نیازی نیست یک فیلمبازِ عاشق ژانر جنایی باشید یا حتما سنتان بالا باشد، پس از چند سکانس، کم کم به شخصیت جو دیکن (با بازی دنزل واشنگتن) شک میکنید. شخصیت جو از ابتدا تا برداشت پایانی میخواهد یک فرد کاملا مرموز باشد؛ یک افسر پلیس که رازهای تیره و تاری در گذشتهاش نهفته و دلش نمیخواهد سفرهی دلش را برای همکار یا فرد دیگری باز کند. البته در قصه میفهمیم افرادی در دنیای فیلم حضور دارند که نسبت به مخاطبِ فیلم، جو را بهتر میشناسند اما فیلمنامهنویس که کسی نیست جز خودِ کارگردان میخواهد شخصیتِ جو، تا انتها خاص باشد، اما به چه قیمتی؟ به قیمت لوث شدن داستان؟
در فیلم به طور ناخودآگاه حس میشود – یا شاید هم کارگردان از عمد مشخص میکند – که جو به عنوان یک افسر پلیس، کاسهای زیر نیمکاسهاش وجود دارد. در فیلمهای جنایی که یک قاتل زنجیرهای در دنیای قصه حضور دارد، دیگر اینطور باب شده که انگشت اتهام در وهلهی اول معمولا به افسر پلیس است؛ چراکه فیلمنامهنویس برای فرار از کلیشههای رایج، معمولا قصه را به این سمت میکشاند اما حال که وارد سال ۲۰۲۱ میلادی شدهایم، حتی حضور یک قاتل در قامت یک افسر پلیس نیز دیگر تبدیل به کلیشه شده. در هر صورت این شک در بیننده که ما باشیم به وجود میآید و در فیلم به حدی گراهای دوربین به سمت گناهکار بودن جو زیاد میشود که دیگر شکِ بیننده به یقین تبدیل میشود. این مسئله پیش میآید که شاید کارگردان از عمد همه چیز را از ابتدا قابل پیشبینی طراحی کرده، اما در این صورت پس چرا ما باید از گرهگشایی قصه در آخرین سکانسها به وجد بیایم؟ ما که از اول هم احساس میکردیم جو، یک مشکلی دارد و چه بسا، درست هم حدس زده باشیم.
جدا از فیلمنامهی مایوسکننده، چیزی که به شدت به چشم میآید، ایفای نقش سه بازیگر سرشناس این فیلم یعنی رامی ملک، دنزل واشنگتن و به خصوص جرد لتو است. البته برای تماشای هنرِ بازیگری جرد لتو باید تا نیمهی دوم فیلم چشم انتظار باقی بمانیم؛ چراکه برای ورود این بازیگر، باید مقدمهچینیهای زیادی انجام شود. با اینکه جرد لتو حضور چندان زیادی در این فیلم ندارد، همان لحظات کوتاهی که در فیلم بازی میکند، به شدت استادانه است و میتوان مثل همیشه از بازی جرد لتو جلوی دوربین لذت برد؛ بازیگری که میتوان این روزها ادعا کرد از پس هر نقشی بر میآید.
مهمترین معضلی که فیلم چیزهای کوچک دارد، دربارهی معانیِ زیر متن فیلم است که در عصر حاضر، هم نخنما شده و هم دیگر تاثیری روی کسی ندارد. فیلم The Devil All the Time را به یاد بیاورید که چطور توانسته جسورانه و صد البته بیرحمانه هم جامعه را نقد کند و هم مذهب را؛ چیزی که قبلا در نقد و بررسی متنیاش نیز گفته بودیم. با اینکه فیلم شیطان تمام وقت و فیلم چیزهای کوچک صرفا از لحاظ اسمِ ژانر به هم شباهت دارند، جدیدترین فیلم جان لی هنکاک اصلا و ابدا نه جسارت دارد و نه میتواند روی احدی تاثیری هر چند جزئی بگذارد. کارگردان صرفا میخواسته مخاطب را سرگرم کند، آن هم با قصهای که توان ندارد مخاطبش را شگفتزده کند. جدا از این موارد، فیلم چیزهای کوچک، مثل اسمش کوچک است؛ هم از لحاظ فرم روایی و هم از لحاظ معنا و مفهوم.
مهمترین معضلی که فیلم چیزهای کوچک دارد، دربارهی معانیِ زیر متن فیلم است که در عصر حاضر، هم نخنما شده و هم دیگر تاثیری روی کسی ندارد
از تماشای فیلم چیزهای کوچک چه چیزی دستگیرمان میشود؟ اینکه در این دنیا هیچ آدم پاک و منزهای یا به قول جو، فرشتهای وجود ندارد؟ این طرز تفکر که ما زیر بارِ گناهمان نرویم و خیلی راحت به جای حل مسئله، تنها به پاک کردن صورت مسئله اکتفا کنیم را که نمیتوان یک معنا و مفهوم درست تلقی کرد. رامی مالک به شدت تلاش میکند تا در نقشش فرو برود، اما فیلم قطع به یقین چیزی نیست که بتوان به پایان قصهاش دل بست. کارگردان رسما یک دور باطل ما را به دور خود میچرخاند و در انتها نیز همه چیز به خوبی و خوشی حل میشود و هنکاک در پایان، به یک برداشت چند ثانیهای از رامی مالک که در حیاط خلوت خانهاش کنار فرزندانش با صورتی محزون حضور دارد بسنده میکند. آیا او عذاب وجدان دارد از کاری که کرده؟ آیا او در آینده به دام پلیس میافتد و دیگران میفهمند که دقیقا چه اتفاقی افتاده؟ کارگردان خیلی عجولانه قصه را میبندد و من و شما را به حال خود رها میکند؛ درست همانطور که آنا (همسر جیم) در را روی مامور پلیس – که فردی آشناست – سریعا میبندد.
نه معنی و مفهوم ارزشمندی لابهلای دیالوگهای فیلم The Little Things نهفته و نه از جنبهی کارگردانی میتوان این فیلم را یک اثر درجهی یک قلمداد کرد. به جز ایفای نقش سه بازیگر اصلی فیلم و اندکی هم حس هیجان از بابت دزد و پلیسبازیهای شخصیتها، کار به شدت سختی است که بتوان از فیلم چیزهای کوچک لذت برد.
- فیلم از لحاظ تکنیک، یک اثر قابل قبول است
- ایفای نقش سه بازیگر اصلی فیلم یعنی رامی ملک، دنزل واشنگتن و جرد لتو
- قابل پیشبینی بودن قصه که با اصل ژانر جنایی در تقابل است
- شخصیتپردازیهای بسیار سطحی
- معنا و مفهوم دِمُدِه و بیتاثیر
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید