فصل دوم سریال The Mandalorian قدرتمندتر از فصل یک در چند اپیزود اول ظاهر شد اما این سریال چطور توانسته تا انتهای ماجرا بدون نقص باقی بماند؟
سریال مندلوری که در زبان فارسی به اشتباه مندلورین ترجمه شده و جا افتاده، اثری است که در دنیای جنگ ستارگان رخ میدهد. این سریال که تا حد بهسزایی به ژانر وسترن شباهت دارد، از شبکهی دیزنی پلاس پخش میشود و روایتگر قصهی جایزهبگیری از آیین و کیشِ مندلور است که درگیر ماجرایی میشود که ظاهرا هنوز نمیتوان انتهای سریال را به راحتی حدس زد. در فصل اول دیدیم که شخصیت مندلورین تصمیم میگیرد بیبی یودا را از چنگ ماف گیدین، آنتاگونیست سریال نجات دهد. حال در فصل دوم باید ادامهی ماجراجوییهای مندلورین را ببینیم که تمام نیتش در این موضوع خلاصه شده تا بیبی یودا را به مکان درست منتقل کند تا این موجود بامزه، در فضایی امن و با خیال راحت زندگیاش را سپری کند. همانطور که پیش از تماشای فصل دوم حدس زده میشد مندلورین با موانع و مشکلاتی در فصل دوم روبهرو میشود که رسیدن به این هدفش، به این راحتی نیز نیست.
سریال مندلورین در فصل دوم روی یک فرم بسیار خوبی سوار میشود که در فصل نخست به چشم دیده نمیشد. در فصل دوم گویا ما در حال تماشای یک بازی ویدیویی نقشآفرینی هستیم که قهرمان داستان برای رسیدن به هدف اصلی و غاییاش باید به پذیرفتن ماموریتهای جانبیِ کوچکتر تن بدهد. کاراکترهای بیمصرفِ یا بهتر است بگوییم یکبار مصرف (!) در ازای این ماموریتها، چیزی که مندلورین نیاز دارد را به او میدهند. حال میخواهد این چیز، یک آیتم باشد یا حتی یک خواسته و تقاضا. فرم منسجم فصل دوم باعث شده تا حداقل بیننده که ما باشیم در حین تماشای سریال، کاملا با ذهنیت مندلورین آشنا باشیم که در لحظه به چه چیزی فکر میکند. این فرم منسجم، قدرتمندترین چیزی است که در فصل دوم حس میشود؛ فرم و قالبی که برای گیمرها به شدت آشناست چون آنها در بازیهای ویدیویی نقشآفرینی به کرات با آن مواجه شدهاند.
سریال مندلورین در فصل دوم، نه تنها کسلکننده نمیشود، بلکه اتفاقاتی در داستان رخ میدهد که حتی برای مخاطبینِ ناآشنا با دنیای جنگ ستارگان به شدت جذابیت دارد. برای مثال هواداران جنگ ستارگان منتظر بودند تا بالاخره آسوکا تانو را در این داستان زیارت کنند و دِیو فیلونی چقدر زیبا اپیزود پنجم فصل دوم تحت عنوان The Jedi را کارگردانی میکند. ما نه تنها در همان اپیزود با خصوصیات اخلاقی آسوکا تانو آشنا میشویم، به راحتی به این مفهوم نیز پی میبریم که اصلا جدای کیست و جدایها چه اهدافی را در سر دارند. هر چند انتظار میرفت تا تعامل آسوکا تانو با بیبی یودا به مراتب بیشتر و قویتر باشد اما به هر ترتیب، اپیزود پنجم را میتوان گل سر سبد اپیزودهای فصل دوم دانست. با این حال آیا در فصل دوم تنها آسوکا تانو از حیث شخصیتپردازی در حد بسیار خوبی قرار داشت؟
سریال مندلورین در فصل دوم ثابت کرده که الزاما نیازی نیست چهرهی یک کاراکتر را حتما از قاب دوربین تماشا کنیم تا با او ارتباط برقرار کرده و دوستش داشته باشیم
مسلما خیر. چراکه شخصیت مندلورین نیز به خودی خود در فصل دوم به شدت دچار تغییر و تحولات درونی شد. یکی از خصیصههای برجستهی یک اثر وسترنی در همین موضوع است که قهرمان یا ضدقهرمانِ اصلی که داستان حول محور او روایت میشود، در طی حوادثی زنجیرهای آنچنان تغییر و تحولی در او ایجاد میشود که در پایان قصه شاید شخصیت مورد نظرمان، زیر و رو شود. این موضوع را حتی در بازیهای ویدیویی این سبک مثل Red Dead Redemption نیز دیدهایم که کاراکترها، چه آرتور مورگان و چه جان مارستون چگونه درگیر خودشناسی و تغییرات میشوند. البته مندلورین حداقل در زمینهی شخصیتپردازیِ کاراکتر اصلیِ دنیای سریال کار سختی از ابتدا در پیش داشت؛ چراکه بر اساس شکل و شمایل کاراکتر اصلی و نقاب زمخت و بیروحی که روی سر بازیگر قرار میگرفت، مخاطب به این راحتی حس و حالِ بازیگر را درک نمیکرد. شاید سوال برایتان پیش بیاید که پس چطور ما نسبت به قهرمان این سریال، حس داریم و به تبع، این قدرت را داریم تا با او ارتباط برقرار کنیم؟
سریال مندلورین در فصل دوم ثابت کرده که الزاما نیازی نیست چهرهی یک کاراکتر را حتما از قاب دوربین تماشا کنیم تا با او ارتباط برقرار کرده و دوستش داشته باشیم. اینکه ما نسبت به یک شخصیت علاقهمند میشویم یا برعکس، نفرت پیدا میکنیم به چه چیزی برمیگردد؟ در درجهی اول شاید بگویید ظاهر، نحوهی تکلم یا حتی فن بیان. اما در درجهی دوم آنچه که باعث میشود یک شخصیت، هویت مشخصی داشته باشد رفتاری است که فرد با اطرافیانش دارد. قهرمان سریال در فصل دوم نه تنها رفتارش با غریبهها قابل قبول است، بلکه در برخی از برهههای حساس سعی میکند یک قهرمان باشد و چه بسا نقش یک ناجی را ایفا کند. شخصیت مندلورینِ فصل دوم نسبت به فصل یک، تغییرات زیادی پیدا کرده و این موضوع را به خوبی حس میکنیم. از طرفی دیگر، چیزی که باعث شده قهرمانِ سریال را دوست داشته باشیم، المان دیگری است که احتمالا هر مخاطبی به تنهایی آن را حداقل یک مرتبه به خوبی حس کرده است.
تصویر سمت راست مربوط به فیلم Yojimbo از کارگردان مشهور، آکیرا کوروساوا است. آیا شباهت این دو قاب از دو محصول مختلف اتفاقیست؟
رابطهی بیبی یودا و قهرمان داستان در فصل دوم نه تنها عمیقتر میشود، بلکه مندلورین و بیبی یودا نقشهای دیگری نیز پیدا میکنند. شخصیت مندلورین گویا تبدیل شده به یک پدر مهربان و به شدت دلسوز که برای نجات یگانه فرزندش یعنی بیبی یودا، حاضر است تن به هر کاری بدهد. با اینکه هم ما به عنوان مخاطب و هم خودِ شخصیت میداند که هیچ رابطهای خونی با بیبی یودا ندارد و از طرفی، اصلا هیچ الزامی در کار نیست تا کاراکتر مندلورین و بیبی یودا با هم باشند، برای ما و خودِ مندلورین به شدت اهمیت دارد که او در این داستان به اهدافش برسد. از یک فیلمنامهی خوب و قوی چه چیز بیشتری میخواهید؟
شاید تنها نقطه ضعف سریال مندلورین در فصل دوم، همان چیزی است که در گذشته نیز شاهد بودیم. مخاطبی که با جنگ ستارگان غریبه است، از دنیای حاکم بر سریال چندان اطلاعات وسیعی کسب نمیکند و او رسما فردی بیگانه با دنیای سریال مندلورین است. سریال نیز ترجیح میدهد بیننده را وارد گرداب عظیمی از اطلاعات نکند؛ چراکه جنگ ستارگان آنقدر دنیای بزرگ و وسیعی دارد که هر اندازه فکرش را میکنید میتوان دربارهاش صحبت کرد. از نژادهای موجود در سیارههای مختلف گرفته تا نوع زبان و گویش موجوداتِ درون این فرنچایز قدیمی، همگی مواردی هستند که خالق سریال هر آن که اراده کند میتواند به بطن فیلمنامهی فصلهای آتی اضافه کند. سوال اینجاست آیا مخاطب که ما باشیم به قصد سرگرمی به پای سریال The Mandalorian مینشینیم یا میخواهیم نسبت به جنگ ستارگان و شخصیتها شناخت بیشتری پیدا کنیم؟
قطع به یقین هدف اکثر مخاطبین سریال در سرگرم شدن است و انصافا دستاندرکاران سریال توانستهاند لحظات هیجانانگیز و مفرحی را فراهم کنند. اگر با این نیت و با این دید فصل دوم سریال را بررسی کنیم، فقدان اطلاعات پیرامون جهان سریال اتفاقا تدبیری بهجا و کاملا منطقی است. به همین سبب این مورد آنچنان نقص و ایراد فاحشی نیست که روی تجربهی ما از تماشای سریال، تاثیر منفی چشمگیری القا کند. دستاندرکاران سریال برای سرگرم کردن مخاطب در تولید فصل دوم از جلوههای ویژهی بیشتری استفاده کردهاند که این مورد نیز واقعا قابل ستایش است. سریال در زمینهی سرگرمی حتی یک قدم بیشتر برمیدارد و تا حدودی به ژانر طنز نیز دستاندازی میکند.
رابطه و تعامل بیبی یودا و مندلورین همچنان جذاب است؛ به این دلیل که لحظات بامزه و خندهداری حین اپیزودهای فصل دوم بین این دو کاراکتر ایجاد میشود؛ لحظاتی که بیبی یودا گویا در عالم خود حضور دارد و فارغ زِ غوغای جهان، کارهایی را انجام میدهد که به یک دردسر عظیم تبدیل میشود! در این رابطه، حوادث مندلورین و عنکبوت عظیمالجثه را به یاد بیاورید که اگر شیطنتهای بیبی یودا نبود شاید اصلا هیچ وقت آن اتفاقات عجیب و غریب شکل نمیگرفت. از سمتی دیگر، قیافهی بیبی یودا و حتی نوع راه رفتنش آنقدری بامزه است که قند در دل هر مخاطبی آب شود و حتی آرزو کند که ای کاش واقعا یک بیبی یودا در دنیای واقعی وجود داشت تا مثل یک حیوان خانگی از او مراقبت کند. بینندهی سریال با بیبی یودا به علت ظاهر، رفتار و نوع تعاملش با محیط و سایر موجودات به شدت خو میگیرد و سازندههای سریال چقدر خوب روی این موضوع در فصل دوم تمرکز کردهاند.
به رسم گذشته، در سه اپیزود آخر فصل دوم، فضای به نسبت آرامِ پیرامون دو شخصیتِ مندلورین و بیبی یودا به یکباره به هم میخورد
به رسم گذشته، در سه اپیزود آخر فصل دوم، فضای به نسبت آرامِ پیرامون دو شخصیتِ مندلورین و بیبی یودا به یکباره به هم میخورد. با شروع درگیری مستقیم بین مندلورین و دشمنانش، اینکه آیا قهرمان داستان میتواند این قضیه را نیز مثل سایر ماموریتهایش به درستی مدیریت کند، علامت سوال بسیار بزرگی است که برای مخاطب سریال شکل میگیرد. همه چیز برای یک درگیری تمام عیار در پایان فصل دوم آماده میشود و از این بابت، اپیزود به شدت اکشنی را در پایان میبینیم. تقابل قهرمان با شخصیت منفی اصلی داستان از یک طرف، افشای بخشی از رازهای داستانی مثل هویت دارک سیبر از سمت دیگر باعث میشود تا ما به عنوان مخاطب سریال تا ثانیهی پایانی با هیجان به صفحهی نمایشگر زل بزنیم. اما آیا فصل دوم برای پایانبندی قصهاش به همین موارد بسنده میکند؟
سریال مندلورین در فصل دوم، برای هواداران دو آتشه و پروپاقرصِ جنگ ستارگان سورپرایزهای بسیار زیادی دارد. مهمترین سورپرایز فصل دوم چیزی نیست جز حضور بسیار کوتاه لوک اسکایواکر در لحظات پایانی فصل. دستاندرکاران سریال تمامی تلاش خود را به کار گرفتند تا لوک اسکایواکرِ سریال مندلورین با همان لوک اسکای واکر دنیای فیلم شباهت داشته باشد؛ هم از لحاظ ظاهری و هم از لحاظ رفتار و حتی نوع تکلم. ارتباط برقرار کردن بیبی یودا با جدای معروف دنیای جنگ ستارگان، نوید این موضوع را میدهد که فصل سوم سریال The Mandalorian به شدت اکشن و پرتنش خواهد بود. حال باید منتظر ماند تا ببینیم بیبی یودا چه تغییراتی پیدا میکند. هر چه باشد، قطع به یقین با چهرهی جدیدتری از این موجود در آیندهی نزدیک روبهرو خواهیم شد.
فصل دوم سریال The Mandalorian بدون هیچ نقص جدی، تجربهی به شدت سرگرمکننده و مفرحی را برای مخاطب به دنبال دارد. مهم نیست مخاطبِ سریال هوادار دو آتشهی جنگ ستارگان است یا خیر. در هر صورت هر دو نوع بیننده از تماشای فصل دوم سریال مندلورین لذت میبرند.
- سناریوی جذاب و سرگرمکننده
- جلوههای ویژهی متعدد به شدت خوب
- شخصیتپردازی کاراکتر مندلورین به یک پختگی میرسد
- نمایش رابطهی احساسی قدرتمند بین مندو و بیبی یودا
- افشای برخی از رازهای داستانی و رونمایی از شخصیتهای مهم جنگ ستارگان
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید