فیلم The Matrix 4 که تحت عنوان Resurrections (رستاخیز) نام گرفته، برخلاف اسم خوفناک و هیجانانگیزش، تمام کاری که کرده نابودی تمام خاطرات به انضمام نابودی تمامی ایدئولوژی و خط فکری و فلسفیِ پیرامون اسمِ ماتریکس بود. اجازه دهید بگوییم که فیلم ماتریکس ۴، دنبالهای است که اصلا و ابدا نباید ساخته میشد.
ایدهی زنده ماندنِ نئو با بازی کیانو ریوز به عنوان منجی در دنیای پساآخرالزمانیِ ماتریکس، چیزی بود که در پایان فیلم سوم تقریبا به ذهن هر فردی رسیده بود. با این حال واقعا کسی دلش نمیخواست تا ماتریکس چهارمی هم ساخته شود؛ چراکه پایانبندیِ تریلوژی ماتریکس، یکی از بینقصترین اختتامیهها در صنعت سینما به شمار میرفت. فیلم ماتریکس ۴: رستاخیز در باتلاقی از همان ابتدای کار گیر میافتد که نه تنها راه خلاصی برایش وجود نداشته، بلکه هر چه بیشتر دست و پا میزند، بیشتر فرو میرود.
از شتابزده شروع شدنِ فیلم نمیتوان غافل ماند؛ مسئلهای که به شدت آزارمان میدهد. از طرفی دیگر، تا با باگز و سایر افراد جدید در دنیای ماتریکس آشنا شویم مدتی طول میکشد. هر چند نچسب بودنِ شخصیتهای جدید تا پایان فیلم به شدت حس میشود. این حسِ همجواری با غریبههایی که به زور جلو رویِ مخاطب صحبت میکند، نه تنها حس بد و زنندهای است، بلکه مخلِ لذت بردن از فیلم نیز محسوب میشود. داستان ماتریکس ۴ از طرفی دیگر یک عقبگرد محسوب میشود. سناریونویس میخواسته تا همه چیز به این سمت و سو برود که قرص آبی (کتمانِ واقعیت) چه بلایی میتواند سر شخصیتها بیاورد. این ایده، واقعا میتوانست با وجودِ شخصیتِ تراپیست که بعدها میفهمیم آنالیزور نام دارد، بیشتر پر و بال بگیرد و روایت فیلم نیز عمیقتر شود، اما در حد و اندازهی اسم و ابهتِ سهگانهی ماتریکس حرف برای گفتن ندارد. یعنی چطور میشود فیلمی که در سه قسمت ساخته میشود و فلسفهی وجودیِ انسان را زیر سوال میبرد، در قسمت چهارم در حد و اندازهی یک فیلم تینایجری سطح خودش را پایین میآورد؟
فیلم ماتریکس ۴ اصلا و ابدا مثل سایر فیلمهای گذشته دغدغهمند نیست و موضوعات فلسفی که به نوعی امضای کار به حساب میآید در نسخهی چهارم دیده نمیشود. گویا واقعا فیلمسازها فیلم ماتریکس ۴ را ساختهاند صرفا برای سرگرم کردنِ نوجوانها و افرادی که صرفا میخواهند صحنههای اکشن ببینند. کارگردانی فیلم ماتریکس ۴ شلخته است. نه یک مرتبه، بلکه چندین و چند مرتبه سکانسهای اکشنی را تماشا میکنیم که انگار قبلا آنها را بارها و بارها در سری فیلمهای قدیمی ماتریکس تماشا کردهایم. فیلمساز با بهانهی دژاوو میخواهد سر و تهِ این مسئله را هم بیاورد اما واقعا نمیتوان ضعفهای این چنینی را صرفا با یک منطقِ بچهگانه توجیه کرد. از طرفی نئو را دیگر دوست نداریم چون دیگر قدرت ماورا الطبیعه و خاصی ندارد که شگفتزده شویم. دفع کردنِ گلولهها و آهسته کردنِ زمان و چپ و راست دفع کردن بمب و موشک، چیزی نیست که از نئو در فیلم جدید انتظار داشتیم. او دیگر ابهت، هیبت و پرستیژ گذشته را ندارد. همچنین شخصیت ترینیتی نیز دیگر آن شخصیت مونثِ دوستداشتنیِ سهگانهی ماتریکس نیست که از رفتارهای مهربانانه و فداکارانهاش به وجد بیاییم و از عشقِ باطنیاش نسبت به نئو هیجانزده شویم. گویا سیستم ماتریکس به نوعی ریست شده که تمامی مخاطبین از این نسخه بدشان بیاید! ماتریکس و شخصیتهایش، قلب تپندهی این سری به حساب میآمدند که حالا جز خاطراتی مخدوش، دیگر چیزی برای بیننده به جا نگذاشتهاند.
فیلم ماتریکس ۴ اصلا و ابدا مثل سایر فیلمهای گذشته دغدغهمند نیست و موضوعات فلسفی که به نوعی امضای کار به حساب میآید در نسخهی چهارم دیده نمیشود
مورفئوس، مامور اسمیت و آنالیزور سه شخصیتی در فیلم ماتریکس ۴ هستند که از تمام توانِ آنها در داستان بهرهبرداری نشد. اینکه دقیقا چه اتفاقاتی افتاده تا این سه کاراکتر را جلوی دوربین ببینیم، روی کاغذ قابل قبول به نظر میرسد اما آنچه در جلوی دوربین میبینیم خیر. از طرفی شکلگیری آیو، پناهگاه جدید انسانها نیز در هالهای از ابهام قرار دارد. اینکه چرا ماشینها به انسانها کمک میکنند نیز سوال بزرگی است که فیلم جواب بسیار سادهانگارانهای به آن میدهد؛ جوابی که برای طرفداران کنجکاو تریلوژی ماتریکس اصلا و ابدا قانعکننده نیست.
ژان ژاک روسو، فیلسوف مشهور فرانسوی در جایی میگوید «دنیای واقعیت، محدودیتهای خاص خود را دارد و دنیای تخیل، بیحد و مرز است. با این اوصاف دنیای ماتریکس ۴ چارچوب و اشلی بینابینی دارد؛ یعنی قوانین سیستم ماتریکس جدیدی که میبینیم نیمی وام گرفته از واقعیت و نیمی دیگر وام گرفته از تخیل است. تنها شگفتیِ سیستم ماتریکس فیلم جدید در تلهپورتهایی است که افراد جلوی دوربین از یک مکان به مکانی دیگر میروند. البته آشفته بازاری که در اواخر فیلم نیز میبینیم حکایت از وجه اشتراکِ تمامی ماتریکسهایی دارد که تا به آن لحظه اجرا شده و به شکست محکوم شده بودند. بنابراین علنا رستاخیز جدیدی شکل نمیگیرد که ما را به مرز جنون و هیجان برساند.
فیلم ماتریکس ۴ چیزی نیست که امثال من و شما را به فکر فرو ببرد؛ این اثر، آنچنان درگیرکننده نیست که به دنیا و جامعهی کنونیمان با دقت بیشتری نگاه کنیم. با اینکه بازیگران زیادی تلاش میکنند حسِ تناقضی که در وجود شخصیتهایشان بین واقعیت و تخیل وجود دارد را به ما منتقل کنند، اما همچنان یک جای کار میلنگد. وقایعِ سلسلهوارِ فیلم ماتریکس ۴ در نهایت بیننده را به جایی میرساند که دیگر چیزی برایش مهم نیست. علنا دیگر چیزی باقی نمانده که کنجکاو باشیم در فیلم بعدیِ ماتریکس چه میشود. یک سری دیالوگ بین ترینیتی، نئو و آنالیزور رد و بدل میشود که صرفا برای این در پایان وجود داشته که به نوعی کنجکاومان کند در آینده چه چیزی رخ میدهد اما در نهایت آنچه بیننده آرزو میکند، ساخت قسمت بعدی نیست، بلکه به پایان رسیدن ساخت قسمتهای جدید است!
فیلم The Matrix: Resurrections چیزی نیست که بتواند خاطرات خوش گذشته را برای هواداران سری ماتریکس زنده کند. تینایجری شدنِ قصه، شخصیتپردازی دِمُدِهی نئو و ترینیتی، کاراکترهای جدیدِ نچسب، اکشنهای بیروح به انضمام فقدان مفاهیم زیرمتنی کاری کرده تا دلمان نخواهد تا قیامِ قیامت چیز جدیدی از ماتریکس ساخته شود!
- بازی بازیگران
- جلوههای ویژه
- موسیقی
- تینایجری شدنِ یک قصهی فلسفی و دارک
- شخصیتپردازی بسیار ضعیف نئو و ترینیتی
- کاراکترهای جدیدِ نچسب
- فقدان مفاهیم زیرمتنی
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید