در این مطلب میتوانید شاهد غم انگیرترین سکانس بازی های ویدیویی باشید که در قالب کلیپهای چند دقیقهای با زیرنویس فارسی ارائه شدهاند.
بازیهای ویدیویی امروزه دیگر چیزی شبیه به آنچه که چهل سال پیش درباره آنها برداشت میشد نیستند؛ شاید بزرگترین دلیل آن هم داشتن سبکهای مختلف از گیم پلی فوق پیشرفته و گرافیک بالایی باشد که برخی مواقع بیننده را گول میزنند! اما نکته خاص درباره این پیشرفت در دنیای بازیهای ویدیویی این است که آنها دارای داستانهای جذابی هستند که به واسطه همین پیشرفتهای گرافیکی و گیم پلی روایت میشود؛ طوری که میتوان ویدیوگیم را به همین دلیل در کنار سایر سبکهای روایت داستان از جمله فیلم، سریال یا حتی رمان و داستان کوتاه قرار داد!
البته مسئله بازیهای ویدیویی خیلی با این موارد ذکر شده فرق دارد، چراکه به هر حال شما خود کنترل شخصیت اصلی را در اختیار دارید و حتی در برخی از عناوین مختلف خود میتوانید با گرفتن تصمیمهای متفاوت، شاهد داستانی تغییرپذیر باشید. اما در هر صورت در بازیهای ویدیویی هم صحنههای سینماتیکی وجود دارند که از کنترل بازیکن خارج هستند و تمرکز آنها روی روایت داستان است. این سکانسها که معمولا بعد از اتمام مراحل پخش میشوند، واسطه داستانی بین گیم پلی هستند که روایت را برای بیننده توضیح میدهند؛ جایی که ممکن است مهمترین اتفاقات برای شخصیتهای داستان رخ بدهد. این در حالی است که این اتفاقات شاید حماسی، تلخ یا حتی غمانگیز باشند.
به همین ترتیب نیز در این مطلب، سراغ برخی از غم انگیزترین سکانس ها در بازی های ویدیویی رفتهایم که بیننده (و بازیکن) را تحت تاثیر قرار میدهند. در نظر داشته باشید که این ویدیوها هرگز رتبهبندی نشدهاند و هرکدام دارای ارزشی خاص برای افرادی که بازی مختص به آنها را تجربه کردهاند دارد. ویدیوها با زیرنویس فارسی ترجمه شدهاند.
مرگ سارا دختر جوئل
بازی: The Last of Us
سال انتشار: ۲۰۱۳
شخصیت جوئل (Joel) برای طرفداران بازیهای انحصاری پلی استیشن به خوبی شناخته شده است. در دنیای بازی The Last of Us، یک نوع انگل به نام کوردیسپ (Cordyceps) باعث میشود تا افراد با نفس کشیدن آن، تبدیل به موجودات عجیب و غریب (شبیه به همان زامبی) شوند. در واقع این انگل نیاز به بدن میزبان دارد و از آن تغذیه میکند. همچنین از آنجا که سازگاری آن با بدن انسان بالاست، افراد سعی میکنند تا با ایمن نگه داشتن خود و کشف راههایی برای دفاع، جان خود را نجات دهند؛ مگر اینکه گیر دستهای از افراد تبدیل شده بیوفتند و مسموم شوند! چیزی که جوئل سعی داشت تا خود و دختر کوچکش را از آن نجات دهد.
در واقع منطقهای که جوئل در آن زندگی میکرد دچار یک هرج و مرج توسط افراد مبتلا به انگل کوردیسپ شده و او سعی کرد تا همراه با دخترش سارا (Sarah) از این جهنم نجات پیدا کند. اما درست زمانی که آنها به یک مکان نسبتا امن رسیدند، یک سرباز که وظیفه داشت تمامی افراد بیمار شده را بکشد، جلوی آنها ظاهر شد. جوئل به او میگوید که آنها مریض نیستند و تازه از این منطقه فرار کردهاند، اما سرباز به حرف آنها گوش نمیدهد و پس از گرفتن دستور شلیک از بیسیم همراه خود، به سمت جوئل و سارا شلیک کور میکند.
پس از این اتفاق به نظر میرسد که جوئل سالم مانده و هنگامی که سرباز برای تمام کردن کار میرود، تامی (Tommy)، برادر جوئل، با یک شلیک مستقیم کار سرباز را یکسره میکند. شخصیت اصلی بازی نجات پیدا میکند، اما حماقت و انسان نبودن سرباز باعث میشود تا او تمام دار و ندار خود از این جهان را از دست بدهد؛ دخترش. سارا با شلیک مستقیم گلوله کشته میشود و جوئل هنگام جان دادن دخترش او را میبیند، در حالی که هیچ کاری از دستش برنمیآید. این سکانس قطعا یکی از غم انگیزترین سکانس ها بین بازی های ویدیویی داستانمحور است.
خیانت شپرد و مرگ گوست و روچ
بازی: Call of Duty: Modern Warfare 2
سال انتشار: ۲۰۰۷
خیانت جنرال شپرد (Shephard) را تقریبا تمامی طرفداران Call of Duty میدانند؛ بخصوص اگر طرفدار سری محبوب Modern Warfare باشید.
بازی Call of Duty: Modern Warfare 2 (نسخه قدیمی) یکی از بهترین عناوینی بود که عملا در همه بخشهایی که ارائه کرده بود، سنگ تمام گذاشت. با این وجود شاید موردی که بیشتر مورد توجه طرفداران قرار گرفته، قسمت داستانی این عنوان باشد؛ بخشی که در آن شما داستان Modern Warfare سال ۲۰۰۷ را دنبال میکنید.
در ادامه آن داستان، کاپیتان پرایس (Price) از زندان نجات پیدا کرد و فرمانده جان مکتیویش (John McTavish) که با نام سوپ (Soap) شناخته میشد، خود به مقام کاپیتانی تیم تسک فورس 141 (Task Force 141) رسیده بود. با این وجود شاید یکی از مهمترین شخصیتهای این بازی که به تازگی هم معرفی شده بود، گوست (Ghost) يا همان سایمون رایلی (Simon Rilley) بود؛ کسی که همیشه با یک ماسک ترسناک شناخته میشد و ماموریتها را به بهترین شکل ممکن برای این تسک فورس انجام میداد.
این در حالی بود که در یکی از غم انگیزترین سکانس ها بین بازی های ویدیویی دیدیم که چطور او به دست جنرال شپرد در مرحله Loose Ends کشته میشود. در بازی شما نقش شخصیتی به نام روچ (Roach) را دارید؛ کسی که در این ماموریت، همراه با گوست به خانه مخفی فردی جنایتکار به نام ماکاروف (Makarov) حمله میکنند تا او را دستگیر کنند. اما وقتی که آنها به این منطقه میرسند، خبری از ماکاروف نیست و به جای آن، گوست اطلاعات محرمانه او را برمیدارد و همراه با روچ فرار میکند. این در حالی است که پس از موفقیت در انجام ماموریت، شپرد برای اینکه خود و تیم شدو کمپانی (Shadow Company) را به عنوان قهرمان جنگ معرفی کند، به شما خیانت میکند!
او با سلاح گرم از فاصله نزدیک به گوست شلیک میکند و سپس جان روچ را میگیرد. اما برای اینکه این مرگ غم انگیزتر باشد، اوج شرارت شپرد را در این صحنه میبینیم که او جنازه روچ و گوست را آتش میزند! آن هم در حالی که پرایس و سوپ سعی میکنند تا به شما بگویند که به شپرد اعتماد نکنید.
کشتار مردم بیگناه
بازی: Spec Ops: The Line
سال انتشار: ۲۰۱۲
بازی Spec Ops: The Line عملا یکی از دسته عناوینی بود که میتوان به آن لقب یک بازی «خاص» را داد. گیم پلی بازی بسیار منحصر به فرد بود و از آن بهتر، داستانی بود که برای آن در نظر گرفته شده بود؛ طوری که در آن علاوه بر کشت و کشتار دشمنان به عنوان یک سرباز حرفهای، با ترسها و مشکلات روانی او هم مواجه میشدید!
کشتن افراد میتواند روی انسان تاثیرات جبرانناپذیری بگذارد و به همین دلیل اکثر افرادی که از جنگ بازمیگردند یا به جنگ میروند، معمولا در خاطرات خود صحنههایی را به یاد میآورند که آنها را آزاد میدهد. اما اگر سرباز در جنگ اگر دشمن را بکشد، در حد اینکه افراد بیگناه را به گلوله بسته باشد اذیت نمیشود! این همان کاری است که طی یک ماموریت خطا در بازی Spec ops: The Line انجام شده بود و شخصیتهای اصلی داستان هرگز نتوانستند خود را پس از آن ببخشند.
در یکی از مراحل میانی این بازی، شما در نقش شخصیت مارتین واکر (Martin Walker) به یک اسلحه پرتاب خمپاره میرسید و در مقابل شما، جمعیت انبوهی از افراد قرار دارد. واکر وقتی که میبیند محاصره شده و راهی برای فرار ندارد، بدون شناسایی دقیق جمعیت رو به رو، دستور میدهد تا به همراه تیم خود خمپارههایی را روی سر این افراد آوار کنند؛ غافل از اینکه تمامی این افراد مردم عادی بودند که در نقطهای خاص پناه گرفتهاند!
دیدن صحنه کشته شدن این افراد و جنازههای آنها، مثل دیدن مادری که با گرفتن فرزندی در بقلش کشته شده، واقعا یکی از غم انگیزترین سکانس ها بین بازی های ویدیویی است که میتوانید ببینید؛ تا حدی که حتی حس شرم و گناه به خود شما هم منتقل میشود و ممکن است مشغول جستجو در اینترنت، به دنبال راهی برای رد کردن این مرحله، بدون کشتار مردم شوید!
مرگ عمه می
بازی: Marvel’s Spider-Man
سال انتشار: ۲۰۱۸
عمه می (Aunt May) برای پیتر پارکر (Peter Parker) همیشه مثل یک مادر بوده و در داستانهای مختلف کمیک بوکی و سینمایی او حضور دارد. با این حال جالب است بدانید که می در بازیهای سری مرد عنکبوتی هم حاضر شده و در عنوان سال ۲۰۱۸ Marvel’s Spider-Man هم حاضر شد.
در این عنوان، شخصیت آتو اکتیویس (Otto Octavius) ابتدا به عنوان یک کاراکتر بیگناه شناخته میشود که قصد دارد تا آزمایش خود را به سرانجام برساند، اما با پیشرفت داستان، میبینیم که او رفته رفته کاراکتر منفی داستان میشود و چنگالهایی که طراحی کرده، کنترل او را به دست میگیرند. به همین ترتیب نیز اکتیویس یک نوع گاز سمی به نام Devil’s Breath را آزاد میکند که موجب زمینگیر شدن عمه می میشود.
با این وجود پیتر به دنبال یک راه درمان برای این بیماری میگردد و در نهایت حتی موفق میشود تا سرم کوچکی برای رفع آن را به دست آورد، اما هنگامی که او به عمه می میرسد، خیلی دیر شده و دیگر وقت کافی برای نجات او نیست. او باید انتخاب کند که همین سرم کوچک را به می تزریق کرده و او را نجات دهد، یا اینکه می را برای مردن فدا کند و از آن سرم برای نجات هزاران نفر دیگر استفاده کند. این انتخابی است که یک قهرمان باید در زندگی خود بگیرد و با فدا کردن بخشی از وجود خود یا عزیزان، مردم را نجات دهد؛ صحنه تصمیمی که یکی از غم انگیزترین سکانس های موجود بین بازی های ویدیویی را خلق کرده است.
صحبتهای آرتور با خواهر
بازی: Red Dead Redemption 2
سال انتشار: ۲۰۱۸
در سری بازی Red Dead Redemption بسیار شاهد کشتارهای گسترده و کتک زدن شهروندان گرامی هستیم، درست مثل جی تی ای و بازیکنانی که انگار هدفی به جز زیر گرفتن مردم با ماشین ندارند! با این وجود اگر قسمت آزادی عمل در گیم پلی آزاد بازی را کنار بگذاریم، بازی RDR 2 داستان فوقالعاده جالبی را درباره شخصیتی به نام آرتور مورگان (Arthur Morgan) روایت میکند؛ یک مرد قوی، اما فوقالعاده تنها.
آرتور فردی است که میتواند با بیرحمی تمام کسی را خفه کند، یا اینکه به کودکی کمک کرده و او را از مرگ نجات دهد. با این وجود او اکثر مواقع همان بخش تاریک زندگی خود را میبیند؛ جایی که پدر و مادرش را از دست داد و مرگ پسرش را دید. با این وجود وقتی که او با یک خواهر روحانی صحبت میکند که او را به کمک کردن میشناسد، او به آرتور خاطرنشان میکند که شناخت افراد ممکن است متفاوت باشد و اینکه او باید نیمه پر لیوان را در زندگی خود ببیند؛ مثل هنگامی که به فردی نیازمند کمک کرده و دست بیگناهی را از مرگ بیرون کشیده است.
با این حال، آرتور در نهایت به خواهر میگوید که میترسد، این در حالی است که به گفته این شخصیت در بازی، چیزی برای ترسیدن وجود ندارد. شاید بهتر باشد افراد به جای قضاوت خود پس از هرکاری که انجام میدهند، کمی به اتفاقاتی که پشت سر گذاشتهاند فکر کنند و سمت خوب ماجرا را هم ببینند.
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید