فیلم The Night به کارگردانی کوروش اهری ثابت کرده که میتوان همچنان به هنرمندان ایرانی اعتماد کرد که دست به خلق اثری بزنند که در سطح بینالملل نیز حرفی برای گفتن داشته باشد. کوروش اهری در اولین تجربهاش در سینمای وحشت، حرفهای زیادی برای گفتن دارد.
شهاب حسینی در فیلم آن شب، نه مثل فروشندهی اصغر فرهادی، شخصیتِ استخواندار و مشخصی دارد و نه مثلِ قباد در شهرزاد، یک شخصیت چند وجهی. شهاب حسینی در فیلم آن شب، همه چیز هست به جز یک شخصیت مشخص در الفبای فیلمنامهنویسی؛ چراکه ما نه از او چیزی میدانیم و نه میتوانیم اطلاعات کامل و دقیقی از خلقوخویاش تا انتهای فیلم چیزی کشف کنیم. فیلم به این سمت نمیرود که شخصیت بشناسیم، بلکه کاری میکند به جای طرح سوال دربارهی شخصیتها، دربارهی حوادثِ پیشِ رو کنجکاو شویم. شهاب حسینی و نیوشا نور در نقش یک زوج به اسم بابک و ندا در ابتدای داستان به ما معرفی میشوند؛ همچنین چند کاراکتر دیگر نیز در برداشت اول میبینیم که به همان سرعتی که جلوی دوربین میآیند، به همان سرعت هم از صحنه محو شده و میروند پیِ کارشان تا ابد! البته که ما در ابتدای شروع فیلم این نکته را نمیدانیم ولی در ادامه کاملا پی میبریم هر اتفاقی که قرار است بیفتد، کاملا به این زوج یعنی بابک و ندا مربوط میشود؛ گویا در دنیای فیلم، تنها این دو شخصیت حضور دارند.
اگر بخواهیم توصیفی از سادگی یا پیچیدگی فیلم برای شما مطرح کنیم، فیلم آن شب طرح داستانی سادهای دارد. بابک و ندا درون هتلی گرفتار میشوند که راه خلاصی از آن نیست. قصه بدون هیچ شیله پیلهای، مخاطب که ما باشیم را به جلو هل میدهد و به این شکل نیست که با آب و تاب و استفاده از فلشبک و فلشفوروارد، ذهنمان را خسته و درگیر کند. اتفاقا از آنجایی که فیلم آن شب در ژانر وحشت و رازآلود طبقهبندی میشود، در ابتدا به صورت ناخودآگاه شاید برای شما نیز اتفاق میافتد که میخواهید بین این اثر از کوروش اهری و آثار فاخر سینمای وحشت، وجه شبه پیدا کنید.
در فیلم آن شب، درست زمانی که بابک و ندا به همراه طفل معصومی که در بغل دارند وارد هتل میشوند، ناخودآگاه این حس به وجود میآید که گویا کوروش اهری از فیلم معروفِ استنلی کوبریک یعنی درخشش (The Shining) الهام گرفته است؛ چراکه دکور هتل و دکوپاژ، این جرقه را در ذهنِ مخاطب میزند. اما در ادامه وقتی قصه به جریان میافتد، ناخودآگاه جرقهی دیگری به ذهن زده میشود که کوروش اهری شاید از فیلم بچه رزماری (The Rosemary’s Baby)، شاهکار بیبدیلِ پولانسکی یا حتی فیلم 1408 نیز الهام گرفته است، اما هر چه داستان به جلو حرکت میکند، کوروش اهری در مقام کارگردان، مخلوقش را از آثار مشهور جدا میکند؛ تا جاییکه دیگر دلتان هم نمیخواهد به فیلم آن شب، به چشم یک اثر کپی پیستی نگاه کنید.
فیلم آن شب شاید قصهای به ظاهر کلیشهای داشته باشد اما کارگردان، دغدغه دارد و آن هم مربوط به چیزی نیست جز اینکه چگونه زندگی کنیم
فیلم آن شب شاید قصهای به ظاهر کلیشهای داشته باشد اما کارگردان، دغدغه دارد و آن هم مربوط به چیزی نیست جز اینکه چگونه زندگی کنیم. پیش از اینکه پایان فیلم آن شب را مرور و تحلیل کنیم، اجازه دهید دربارهی دغدغهها و زیرمتنِ این فیلم نیز حرف بزنیم؛ دربارهی اینکه کوروش اهری در قالبِ یک فیلمنامهی کلیشهای، با اندکی تغییرات جزئی سعی میکند تلنگری به بیننده که ما باشیم بزند. دیالوگهای فیلم، بسیار سطحی است و شاید فیلمنامهنویس میتوانست بهتر از اینها هم عمل کند، اما به هر دلیلی انجام نداده. با این اوصاف، ندا در نقطهای از فیلم دیالوگی را میشنود: «حق بشنوی، صبحه!». دعوت به سالم زندگی کردن در این فیلم یعنی حق گفتن و حق شنیدن. چیزی که شاید در ابتدا اصلا پیشبینی نمیکردیم، در همین پندهای نهفته در فیلمنامه بود که با قدرت تاثیرگذاری به نسبت بالا روی بیننده اثر میگذارد. میگوییم «به نسبت»؛ به این دلیل که فیلم آن شب، ذهنمان را به سمت اطلاعاتی پرت میکند که به صورت واضح، توضیحی داده نمیشود. اهری با دوربینی که در دست دارد به ما گرا میدهد که بین ساعتِ روی میز، تتوی دست و تابلوهای روی دیوار هتل رابطهای وجود دارد که اگر بیننده به این رابطه پی ببرد، در واقع کل داستان را فهمیده. مشکل اینجاست کارگردان به جز گرا دادنهای بصری، هیچ تلاشی نمیکند تا با دیالوگ به ما کمک کند تا از داستان سر در بیاوریم. مخاطب باید خیلی با خودش کلنجار برود تا پایان فیلم را بفهمد. در غیر این صورت، فیلم آن شب از حیث تکنیک، یک اثر بسیار خوشساخت است و اگر از ابزار آلات معمولیِ مربوط به نورپردازی – که باعث شده کیفیت نور خوبی را در صحنه شاهد نباشیم – فاکتور بگیریم، کوروش اهری تمامی اصول پایهای کارگردانی را رعایت کرده و قابهای سینمایی درستی را برای هر سکانس مشخص میکند. اهری حتی در خلق تعلیق نیز خیلی استادانه عمل میکند اما حاصل این تعلیق، میتوانسته بارها ما را تا سر حد مرگ بترساند اما به جز چند صحنه، سایر برداشتهای تعلیقآمیز، نتیجهی خاصی در بر نداشت جز ناامیدیمان نسبت به زحمتی که دستاندرکاران فیلم برای خلق صحنه کشیدهاند.
توضیح و تفسیر پایان داستان فیلم The Night – آن شب
هر آنچه که از این قسمت به بعد میخوانید، توضیح پایان فیلم The Night است. ذکر این نکته الزامیست که شاید برداشت و تفسیر ما از پایان فیلم، دقیقا آن چیزی نباشد که فیلمنامهنویس در ذهن داشته و حتی کلا خلاف چیزی باشد که دیگران یا حتی شما پس از تماشای فیلم در ذهنتان دارید. با این حساب، باید پیش از توضیح پایان فیلم آن شب، یک نکته را با شما در میان بگذاریم.
جملهای در ابتدای فیلم روی صفحه به نمایش کشیده میشود: «صد جهان و یک جهان و یک جهانِ پاک؟!». این جمله، که در واقع برگرفته از یک شعر از عطار نیشابوری است، در اصل به این شکل منتشر شده:
صادق القول زمین و آسمان / صد جهان در یک جهان پاک از جهان
مرجع خلق و امام کائنات / فعل او هم حجت و هم معجزات
گوهر دیای تقوی ذات او / تا ابد داعی حق دعوات او
اما همه چیز به این نکته ختم نمیشود؛ چراکه در زیر این جملهی فارسی، یک جملهی انگلیسی نیز سریعا حک میشود:
A Multiverse And Only One Universe, And One True Universe…!?
اما شاید بپرسید این شعر و این جمله به چه معناست؟ در جهانبینیِ عطار نیشابوری، به تعداد هر انسان، یک جهان داریم و آن جهان چیزی نیست جز آنچه که انسان به آن فکر میکند. شما قبل از تماشای فیلم، به این پیشنیازِ ذهنی احتیاج پیدا میکنید؛ در غیر این صورت نه پایان فیلم را درک میکنید و نه اصلا منطق حاکم بر جهان فیلم را به درستی متوجه میشوید.
اینکه بابک به همسرش ندا خیانت کرده، هیچ شکی نیست و همینطور ماجرای حامله شدن ندا. آنچه که در هالهای از ابهام قرار دارد، مابقی اطلاعاتی است که جسته و گریخته میفهمیم. آیا بابک واقعا سوفیا را به قتل رسانده؟ به نظر میرسد بله چون بارها جسد بیجان سوفیا را میبینیم. آیا بابک، همسرش ندا را نیز به قتل رسانده؟ این هم به نظر میرسد که بله؛ به این دلیل که در هتل، زمانیکه بابک برای رفیقش زنگ میزند تا به دادشان برسد، صدایی میگوید که دیگر برای امدادرسانی دیر شده. حال سوال مهمتر اینکه آیا تمام این اتفاقات حاصل ذهنِ بابک است یا اتفاقات داخل هتل، همگی واقعیست؟
اگر دقت کنید، زاویه دید در فیلم چندین و چند مرتبه تغییر میکند. برای مثال ما از زاویهی دیدِ نوزاد نیز به حوادث فیلم نگاه میکنیم. بنابراین با تکیه بر این تکنیکِ فیلمبرداری میتوان ادعا کرد که حوادث فیلم، همگی واقعا رخ دادهاند و بابک به اشتباه ندا را به قتل میرساند. آیا واقعا هتل، معبری است برای عبور و مرور ارواح به دنیای مادی؟ همه چیز که بر این موضوع دلالت دارد. اما اینجا مسئلهای وجود دارد و آن هم چیزی نیست جز چگونگیِ مُردنِ بابک؛ چراکه در نقطهای از داستان میبینیم که دکتر تلاش میکند با احیای قلبی-ریوی بابک را از مرگ نجات دهد اما در این امر موفق نیست. بابک میمیرد، اما در دنیای دیگری بیدار شده و به جسدش نگاه میکند؛ دنیایی که میتوان آن را برزخ نیز تعبیر کرد. اگر دقت کنید، دری به یک جنگل تاریک باز میشود. آیا بابک وارد جهان جدید (جهنم) میشود؟ میتوان این ادعا را کرد چون او هیچوقت حقیقت را به همسرش نگفته و روحش همچنان در عذاب است.
اگر دقت کنید، در برداشت پایانی فیلم آن شب، بابک از خواب بیدار میشود و همه چیز به ظاهر آرام است و اینطور به نظر میرسد بابک داشته یک کابوس بسیار ترسناک را تجربه میکرده اما در پایان، وقتی میبینیم که چه اتفاقی برای بابک جلوی آینه میافتد، به این قضیه شک میکنیم که آیا این جهان، واقعی است؟ قطعا خیر؛ چون بابک در این دنیا، دندان درد ندارد. از آنجایی که روی پوستر فیلم نیز جملهی «هیچوقت تمام نمیشود» (It never Ends) حک شده، این فرضیه قوت مییابد که بابک همچنان در حال عذاب است و ما صرفا یک لوپِ کامل از عذابش را تماشا کردیم. میتوان ادعا کرد که ضمیر It به واژهی «عذاب» برمیگردد؛ عذابی که بابک برای پنهان کردن گناهش از همسرش تا ابد متحمل میشود. توصیه میکنم به پوستر فیلم دقت کنید: دو چهره از شهاب حسینی میبینیم، یک چهره که گویا پشتِ دیگری پنهان شده، رنگ قرمزتری پیدا کرده و گویا در حال عذاب است. کوروش اهری به نوعی کل کانسپت و مفهوم کارش را در همان پوستر آورده و اگر فرضیهی ما دربارهی پایان فیلم آن شب درست باشد، باید به این طراحی پوستر آفرین گفت!
فیلم The Night به کارگردانی کوروش اهری، فیلم به نسبت خوبی است که تماشایش هم دقت زیادی میطلبد و هم ذهنی کنجکاو که تمامی تکههای پازل را کنار هم قرار دهد. فیلم آن شب، به عنوان اولین تجربهی اهری در سینمای وحشت، اثر خوشساختی محسوب میشود که هر فیلمبازِ عاشقِ این ژانر، باید یک مرتبه آن را تماشا کند.
- نگاه دغدغهمند کارگردان به مقولهی زندگی
- یک اثر خوشساخت از لحاظ تکنیک
- کارگردان در خلق تعلیق موفق است
- تدوین استادانه و تغییر نرم زاویهی دید دوربین
- پایانبندی فیلم
- شخصیتپردازی بسیار ضعیف بابک و ندا
- سایر کاراکترها نقش مهمی در پیشبرد داستانی ندارند
- کارگردان میتوانست برای فهم قصه، توضیحاتی بیشتر به بیننده ارائه دهد
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید