فیلم The Northman به عنوان یکی از فیلمهای مورد انتظار سال ۲۰۲۲ میلادی محسوب میشود؛ چراکه رابرت اگرز پشتِ این فیلم قرار دارد. همان هنرمند و کارگردانی که توانسته با فیلم The Lighthouse و The Witch توجه بسیاری از منتقدین را به آثار خود جلب کند. آیا فیلم مرد شمالی نیز مثل دو آثار قبلی این کارگردان موفق عمل میکند؟
فیلم مرد شمالی برخلاف دو فیلم قبلی رابرت اگرز، روند قابل فهمتری دارد و به اصطلاح صرفا برای گروه محدودی از علاقهمندان به سینما تهیه و کارگردانی نشده است. بنابراین برای فهم و درکی سطحی از داستان فیلم مرد شمالی نیازی نیست حتما پلان به پلان فیلم را موشکافانه بررسی کنید. رابرت اگرز برای کارگردانی فیلم مرد شمالی تلاش کرده تا اگر بیننده متوجه لایههای عمقی این اثر نشد، دستِ کم متوجه لایه اول داستان فیلم شود و هضم رویدادهای قصه برایش آسان باشد. مرد شمالی از این بابت میتواند عموم بیشتری از مخاطبین دنیای سینما را به سمت خود بکشد.
داستان فیلم مرد شمالی بر پایه یک حقیقت یا یک واقعیت مشخص نیست. این فیلم با نوع و سبک حرکت دوربین، شیوه روایت و صد البته تدوینی که دارد بیشتر شبیه یک قصه از دنیای اساطیری وایکینگهاست که آن را در محفلها و دورهمیها تعریف میکنند؛ با این تفاوت که رابرت اگرز در بستر داستانسرایی فیلمِ خود، از اغراق پرهیز میکند. فیلم تا حدودی حماسی به نظر میرسد اما نه از خرق عادت خبری است و نه از اغراق. به همین دلیل این فیلم را میتوان «شبهِ حماسی» خواند. شاید بپرسید پس بر چه اساس باور داریم این فیلم توانسته تا حدودی حماسی باشد؟
حماسه در لغت به معنای پهلوانی و دلیری است اما در کنارِ این معنا، واژههایی مثل رجزخوانی و جنگاوری نیز وجود دارد. نمیتوان گفت داستان فیلم مرد شمالی سراسر حماسی است چون بسیاری از مولفههای یک حماسه معمولی را در خود ندارد. با این وجود، چارچوب داستان فیلم مرد شمالی روی اصولی پیش میرود که تا حدودی شبیه به داستان هملت از شکسپیر است. برادرکشی، خونخواهی، خیانت و در نهایت پیروزی و سرور، فرم کلی نمایشنامه هملت به حساب میآید. فیلم مرد شمالی نیز تا حدودی این فرم را رعایت میکند. حتی قصه در هر سکانس، اهداف اصلی داستان را از زبان شخصیت اصلی بیان میکند؛ بازپسگیری شرف، نجات مادر و انتقام. فیلم علنا تلاش میکند تا مخاطب از چارچوب روایت داستان به بیرون پرت نشود. از طرفی بهرهبرداری از جادو و قدرتهای فراطبیعی چیزی است که شکسپیر نیز در نگارش داستانهایش این موضوع را مد نظر داشت. با اینکه وجه اشتراک زیادی مابین قصه فیلم مرد شمالی و هملت وجود دارد، فیلم مرد شمالی با قصهای مستقل، خودش را از زیر سایه متون ادبی دیگر به خوبی بیرون میکشد؛ یک فیلمنامه اورجینال، اصولی و صد البته جذاب. شاید تنها یک ایراد بتوان به داستان و تدوین گرفت. داستان فیلم به یکباره از املث خردسال و نابالغ، صرفا با یک ترانزیشن ساده، روی شخصیت املث بزرگسال و بالغ تمرکز میکند، بدون آنکه توضیحی از اتفاقات این بازه مفقوده بدهد. رویدادهایی که موجب شده تا املث کودک به یک شخصیت جنگاور و سخت تبدیل گردد میتوانسته در حد یک فصل به آن پرداخته شود. شاید هم چنین سکانسی در فیلم موجود بوده اما در مرحله پس از تولید، هنگام تدوین بنا به دلایلی حذف شده باشد.
رابرت اگرز تیم بازیگری بسیار خوبی را برای فیلم مرد شمالی برمیگزیند. هر یک از بازیگران مطرح فیلم مرد شمالی به ذات مولفههایی را در خود دارند که در خدمت به شخصیتپردازی کاراکترهای فیلم است؛ برای مثال آنیا تیلور جوی را داریم که نگاه و چهره معصومانهاش کاملا به درد شخصیت اولگا در داستان میخورد؛ همان معشوقهای که در ظاهر شاید مثل یک فرشته باشد، اما در باطن خوی و خصلتی جنگنده دارد. ایتان هاوک در نقش غراب شاه آرواندیل، با چهره و مدل بازیگریاش از همان ابتدا نشان میدهد که شاه آرواندیل میتواند یک فرد مستبد و خودخواه باشد اما داستان چیزی را به بیننده دیکته نمیکند. ما به عنوان بیننده از نوع و مدل بازیگری افراد جلوی دوربین، حسهایی را درک میکنیم.
هر یک از بازیگران مطرح فیلم مرد شمالی به ذات مولفههایی را در خود دارند که در خدمت به شخصیتپردازی کاراکترهای فیلم است
از سمتی دیگر نیکول کیدمن را داریم؛ گل سر سبدِ تیم بازیگری فیلم مرد شمالی که قصه در اولین برخوردِ املث نوجوان با شخصیتهای فیلم، نیکول کیدمن را در نقش ملکه به بیننده معرفی میکند. نیکول کیدمن با آن ژستِ متکبرانه، از خود راضی و عبوسش در سکانس افتتاحیه فیلم به بیننده خط میدهد که ملکه آرواندیل میتواند چه مدل شخصیتی داشته باشد. شاید بهترین انتخاب تیم بازیگریِ فیلم مرد شمالی را باید الکساندر اسکارشگرد در نقش املث دانست. او اسمِ یک شاهزاده را با خود به یدک میکشد اما نوع بازیگری اسکارشگرد در خدمت القای حسِ ابهت و پرستیژ به این شخصیت نیست. املث نه در ظاهر و نه در باطن شبیه به پرنسها رفتار نمیکند. به جز یک دیالوگ از املث که در خفا میگوید زن و بچهای را قرار نیست به قتل برساند، چیزی پیرامون املث نمیبینیم که از او یک شاهزاده بسازد. اتفاقا برعکس، فیلم مرد شمالی میخواهد بگوید که یک انسان مثل املث نیز میتواند با دارا بودن خصیصههای رفتاری منفی، در نقش یک قهرمان و ناجی ظاهر شود. رابرت اگرز با زبانِ بیزبانی میگوید قرار نیست قهرمانها به صورت تمام و کمال مطابق با آن چیزی باشند که در تخیلمان به صورت پیشفرض میچرخند. یک قهرمان میتواند شخصیتی سیاه باشد؛ کما اینکه انتساب املث توسط پدر در محلی تاریک و در کنار آتش انجام میشود؛ آتشی که در تمامی فرهنگها و ادیان مظهر پاکی است. با این وجود، فیلم مرد شمالی نیز مثل دو فیلم قبلی رابرت اگرز، چه از لحاظ تکنیکی و چه از لحاظ داستانپردازی به چیزی چنگ میزند که برای عموم تماشاگرها جذاب است؛ دین.
رابرت اگرز در فیلمسازی نشان داده که نگاهش به دین و آئین یک نگاه متفکرانه و فیلسوفانهایست. با این حال داستان فیلم مرد شمالی مثل داستان فیلم فانوس دریایی رابطه تنگاتنگی با مذهب ندارد. برای اثبات این ادعا میتوان مولفههای مذهبی مربوط به داستانهای اساطیری را به جز پیشگویی سرنوشت املث از قصه مرد شمالی حذف کرد، بدون آنکه صدمهای به تجربه مخاطب از داستان وارد شود. با این حال اگر لایه اول فیلم را جدا کرده و کنار بگذاریم، لایه عمقی فیلم مرد شمالی به مراتب جذابتر از چیزی است که پیش از تماشای فیلم فکرش را میکردیم.
فیلم مرد شمالی روی شخصیت اودین به شدت مانور میدهد. از لقب شاه آرواندیل یعنی War-Raven بگیرید تا وجود کلاغها در جلوی دوربین. همانطور که در متون ادبی نوشته شده، کلاغ نمادِ شخصیت اودین است. از طرفی حتی دیالوگهایی نیز در فیلم وجود دارد که از این خدای باستانی برای پیشبرد داستان استفاده میشود. برای مثال در نقطهای از داستان میشنویم که سوال مطرح میشود چرا اودین یک چشم خودش را از دست داد؟ رابرت اگرز علنا به بینندهای که آشنا با اساطیر نورث است خط میدهد که سناریو از چه قرار است. ما (منظور افراد مطلع به افسانههای شمالی) میفهمیم که شاه آرواندیل از سرنوشت شومش باخبر بود؛ اصلا به همین خاطر بود که برای جایگزینی پسرش شتابزده عمل میکند. با اینکه اودین از سرنوشت خود باخبر بود، اما در پیشبینی اتفاقات زنجیرهوار پیشِ پای خود قدرتی نداشت. بر طبق باورهای مذهبی فرهنگ مردمان نورث، اودین دقیقا میداند که رگناروک (همان آخر الزمان مذهبها)، انتظارش را میکشد اما نمیداند چه زمان و چگونه این اتفاق رقم میخورد. در فیلم نیز گویا ناتوانیِ اودین در پیشبینی اتفاقات، به طریقی به شاه آرواندیل به ارث میرسد.
اولگا یا معشوقه املث در واقع حکم والکیری در افسانههای نورث را دارد. او رابطهای است بین شاه آرواندیل (اودین) و پسرش املث. اینکه املث دقیقا معادل کدام یک از فرزندان اودین است، کار را برای تحلیل و بررسی اندکی سخت میکند. شاید بتوان از حیث شخصیتپردازی و نه اتفاقات داستانی، املث را معادل بالدور بدانیم؛ چراکه بالدور مرگ خودش را در رویاهایش میبیند و اگر او بمیرد، رگناروک علنا آغاز میشود. به همین خاطر است که مادر بالدور تلاش میکند فرزندش را از آسیب دیگران در امان نگه دارد. با این اوصاف در فیلم مرد شمالی این رابطه مادر و فرزندی دقیقا برعکس است و چنین موضوعی را میتوان یک پیچش داستانی بسیار خوب قلمداد کرد؛ پیچشی که با دکوپاژ درست و بازیگری فوقالعاده اسکارشگرد و نیکول کیدمن میتواند در ذهن بیننده به یک صحنه ماندگار تبدیل گردد. با استفاده از جلوههای ویژه در پسِ سکانسها و اتفاقات قصه، درخت ایگدراسیل (درخت زندگی در افسانههای نورث) را به شکلی سالم هر از گاهی میبینیم. گویا رابرت اگرز این مولفه را لابهلای سکانسها میگذارد تا نشان دهد املث در مسیر درست به جلو حرکت میکند و باید به املث به عنوان یک قهرمان اعتماد کرد. در پایان داستان هم چیزی که میبینیم آتش است. این آتش اما جنسش با آتش ابتدای فیلم تفاوتی ندارد. هر دو مدل آتش، تطهیرکننده هستند؛ با این تفاوت که آتشِ ابتدای داستان شاه را تطهیر میکند و آتش انتهای داستان، شاهزاده را.
فیلم The Northman اثری اساطیری و شبهِ حماسی است که مولفههای بسیار زیادی را دارد که هر مدل بینندهای را به خود جذب کند. رابرت اگرز همچنان با خط فکری متمرکزش به خوبی نشان داده که قادر است هم یک فیلم خوش تکنیکی را بسازد و هم یک فیلم چند لایه از حیث قصهگویی را.
- یک قصه چند لایه با پرداخت بسیار پرجزئیات به شخصیتها
- تیم بازیگری
- خوش تکنیک بودن فیلم
- لایههای عمقی فیلم و شرح یک قصه سراسر مذهبی بر پایه افسانههای نورث
- جذابیت بالای داستان؛ هم برای مخاطبین عامه و هم مخاطبین خاص
- پرش نا بههنگام فیلم از داستان املث نوجوان و به املث بزرگسال
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید