سریال Mindhunter که محصول مشترک دیوید فینچر و شارلیز ترون برای شبکه نتفلیکس بوده، اقتباسی آزاد از اتفاقات واقعی است. در این مقاله قصد داریم تا ببینیم برای خلق کدام یک از شخصیتها از واقعیت الهام گرفته شده است.
اگر با Mindhunter مقداری آشنایی داشته باشید، باید بدانید که این سریال براساس واقعیت ساخته شده و درباره فردی است که واحد تحقیقات علمی رفتاری اداره تحقیقات فدرال (اف.بی.آی) را تاسیس کرد. این فرد در سریال با نام هولدن فورد به مخاطب معرفی میشود.
هولدن فورد که در سریال Mindhunter یکی از ماموران سازمان اف.بی.آی است، در جریان مصاحبههای خود با جنایتکاران مختلفی از جمله چارلز منسن و دیوید برکویتز ملاقات میکند که از واقعی بودن آنها خبر داریم. اما باقی مصاحبه شوندهها چطور؟ آیا آنها نیز براساس واقعیت بودهاند؟ یا حتی دیگر شخصیتهای مثبت داستان چطور؟ در ادامه مقاله، خطی کاملاً واضح و روشن بین تخیل و واقعیت میکشیم تا درک بهتری نسبت به اتفاقات سریال داشته باشید.
هولدن فورد
شخصیت اصلی و پیچیده سریال که جاناتان گروف نقش آفرینی آن را بر عهده دارد، براساس جان ادوارد داگلاس، نویسنده کتاب Mindhunter: Inside the FBI’s Elite Serial Crime Unit، خلق شده است. داگلاس چندان با هالیوود غریبه نیست؛ طبق گزارشها، آثار او منبع اصلی الهام کراوفورد برای نوشتن رمانهای جنایی Red Dragon و The Silence of the Lambs و همچنین منبع الهام برایان فولر برای شخصیت پردازی ویل گراهام در سریال تلویزیونی Hannibal بوده است.
در سریال، فورد به عنوان یکی از ماموران واحد تحقیقات رفتاری اف.بی.آی به اقصی نقاط ایالات متحده سفر میکند تا با شناختهشدهترین جنایتکاران تاریخ این کشور مصاحبه کند. در واقعیت، داگلاس توانست به لطف اطلاعاتی که از مصاحبه با دیوید برکویتز، جان وین گیسی، چارلز منسن، ریچارد اسپک و ادموند کمپر بدست آورد، تعریفی تازه به روند تحقیقات پروندههای قتل بدهد.
بیل تنچ
هولدن فورد و جان ادوارد داگلاس از بسیاری جهات به یکدیگر شباهت دارند اما این موضوع چندان برای کاراکتر بیل تنچ با نقش آفرینی هولت مککالانی صدق نمیکند. اگرچه برای خلق این شخصیت به میزان قابل توجهی از رابرت کی. رسلر الهام گرفته شده اما میزان شباهت آنها در مقایسه با هولدن فورد و داگلاس کمتر است.
رابرت کی. رسلر که در شیکاگو به دنیا آمده است، در سال ۱۹۷۰ میلادی وارد اف.بی.آی شد. رسلر چند سال بعد به واحد تحقیقات رفتاری پیوست و در مدت زمان فعالیتش کارهای بسیار قابل توجهی انجام داد. بهطوری که بسیاری او را مخترع اصطلاح «قاتل سریالی» میدانند. رسلر همچنین در دهه ۸۰ میلادی با تعدادی از قاتلین سریالی مصاحبه و اولین دیتابیس کامپیوتری مربوط به پروندههای حلنشده را در آمریکا ایجاد کرد.
این موضوع به دستگیری تعداد قابل توجهی از جنایتکاران که مطابق میلشان از قانون عبور میکردند کمک کرد. رسلر همچنین روی تعدادی از پروندههای قاتلین سریالی کار کرد که از مهمترینشان میتوان به تد باندی و جفری دامر اشاره کرد. رسلر در سال ۲۰۱۳ از دنیا رفت.
دکتر وندی کار
دکتر وندی کار با نقش آفرینی آنا تورو نماینده عقل و منطق در سریال بوده و همتای او در واقعیت دکتر آن والبرت گورجس نام دارد. گورجس یکی از کارمندان واحد تحقیقات رفتاری بوده و با داگلاس و رسلر همکاری داشته است. این سه در کنار هم کتاب S.e.x.u.a.l Homicide: Patterns and Motives را در زمینه قاتلان سریالی نوشتند که در سال ۱۹۸۸ منتشر شد.
آن والبرت گورجس در دوران فعالیت خود در زمینه یافتن درمانی برای قربانیان آسیبهای روحی روانی و تروما پیشقدم شد. نهایتاً و با کمک همکارانش توانست در بیمارستان شهر بوستون یک برنامه مشاوره برای این دسته از افراد ایجاد کند. گورجس همچنان در دانشگاه بوستون تدریس میکند.
تد گان و جیم بارنی
در فصل دوم سریال Mindhunter شاهد اضافه شدن چندین کاراکتر هستیم که از برجستهترین آنها میتوان به تد گان و جیم بارنی اشاره کرد. گان و بارنی دو مامور اف.بی.آی هستند که در جریان تحقیقات به فورد، ترنچ و کار کمک میکنند. گان و بارنی برخلاف سه کاراکتری قبلی که به آنها پرداخته شد، بهطور مستقیم براساس اشخاص واقعی خلق نشدهاند.
در دهه ۸۰ میلادی، اف.بی.آی توجه خود را به واحد تحقیقات رفتاری بیشتر کرد که این اتفاق در سریال با جایگزینی رابرت شپرد نمایش داده میشود. جایگزین شپرد، تد گان (با نقش آفرینی مایکل سروریس) نام دارد که در واقعیت نمیتوان هیچ همتایی برای او پیدا کرد.
جیم بارنی اما شرایط نسبتاً متفاوتی دارد. اگر سختگیر نباشیم، همتای او در واقعیت جادسون جاد ری است که یک مامور اف.بی.آی بوده و در دفتر میدانی آتلانتا مشغول به کار بوده است. ری در زمان فعالیت خود روی پرونده قتل کودکان این شهر کار کرده است.
برایان تنچ
برایان تنچ با نقش آفرینی زاکاری اسکات راس شاید شخصیت چندان خوبی نباشد اما از آنجایی که یک قاتل سریالی محسوب نمیشود، در دسته شخصیتهای مثبت قرار گرفته است. اگرچه رابرت رسلر یک پسر با نام آرون داشته است اما چیزی که در سریال Mindhunter به تصویر کشیده شده با واقعیت تفاوت دارد. به بیان دیگر، خط داستانی این شخصیت خیالی است و نمیتوان همتایی برای او در واقعیت پیدا کرد.
کوین برایت
در قسمت دوم از فصل دوم سریال Mindhunter، از بیل تنچ خواسته میشود تا روی پرونده یک قاتل سریالی با نام مستعار BTK در شهر ویچیتای ایالت کانزاس کار کند. تنچ در جریان این پرونده با فردی به نام کوین برایت ملاقات میکند که داستان او بهشکل غمانگیزی واقعیت دارد. مردی که به او شلیک کرد و دخترش، کاترین را به قتل را رساند نهایتاً در سال ۲۰۰۵ دستگیر شد.
طبق توضیحات کوین برایت در سریال، دنیس ریدر (BTK) به سمت او و دخترش حملهور میشود. سپس از کوین میخواهد تا دستهای دخترش را ببندد اما او مقاومت کرده و همین مسئله نیز باعث میشود تا دنیس دو گلوله به سمت او شلیک کند. کوین که از شرایط خوبی برخوردار نبوده، مجبور میشود تا خود را به مردن بزند. در همین حین نیز دنیس دخترش را به قتل میرساند. شرح جزئیات این جنایت، یکی از تکان دهندهترین لحظههای سریال بوده است.
این اتفاق همچنین میزان تاثیر گذاری تروما روی قربانیان را به بهترین شکل ممکن نشان داد؛ موضوعی که فورد، تنچ و کار در تحقیقات خود به آن پرداختند.
دنیس ریدر
کارمند شرکت امنیتی ADT که در Mindhunter ملاقات میکنیم، بدون شک یکی از زیرک و باهوشترینهای سریال است. آن دسته از مخاطبانی که درباره قاتلین سریالی آمریکا اطلاعات داشته باشند، احتمالاً میدانند که او براساس یکی از مشهورترینهای آمریکا، یعنی دنیس ریدر خلق شده است. ریدر در نامههایی که برای پلیس و روزنامهها میفرستاد خود را BTK مینامید. این نام از روش او در قتل قربانیان گرفته شده بود. او در ابتدا آنها را میبست (Bind)، سپس شکنجه میداد (Torture) و در آخر به قتل میرسانید (Kill). ریدر نهایتاً در سال ۲۰۰۵ دستگیر شد. از آنجایی که تنچ بهتازگی و در فصل دوم تحقیقات روی پرونده او را آغاز کرده، احتمالاً حالا حالاها بخشی از سریال خواهد بود.
اد کمپر
کاراکتر اد کمپر در فصل اول توانست توجه بسیاری را به خود جلب کند اما حضور او در فصل دوم کمرنگتر شد. با اینحال، از آنجایی که فورد و تنچ در فصل دوم مجبور به یک سفر کاری میشوند تا با چارلز منسن مصاحبه داشته باشند، احتمالاً بار دیگر بخشهایی از سریال به این قاتل سریالی اختصاص داده میشود. اما کاراکتر ادموند کمپر با نقش آفرینی کامرون بریتون شباهت بسیاری به همتای واقعی خود دارد. به خصوص اینکه بسیاری از جملات او برگرفته از مصاحبههای واقعی او در زندان هستند. ادموند زمانی که یک نوجوان بود، پدر و مادر بزرگ خود را به قتل رساند اما در سن ۲۱ سالگی از بیمارستان روانی ترخیص شد. او از مه سال ۱۹۷۲ سال تا آوریل سال ۱۹۷۳ مجموعاً هشت نفر را ربود و به قتل رساند تا اینکه خود را تسلیم پلیس کرد. از آنجایی که اکثر قربانیان او دانش آموزان مدارس مختلط بودند، با نام Co-ed Killer شناخته میشد؛ یعنی قاتلی که دانش آموزان مدارس مختلط را به قتل میرسانید.
با دیدن فصل دوم شکارچی ذهن احتمالاً این سوال برایتان به وجود آمده که آیا واقعاً چارلز منسن و ادموند کمپر در یک زندان قرار داشتند؟ در پاسخ باید بگوییم بله. هر دوی آنها در دهه ۷۰ میلادی در مرکز پزشکی کالیفرنیا قرار داشتند. البته منسن تا قبل از مرگش در سال ۲۰۱۷ چند باری به دیگر مراکز انتقال داده شد و نهایتاً برگشت. کمپر اما همچنان به عنوان زندانی در این مرکز حضور دارد و شنیدهها حاکی از این است که در سال ۲۰۲۴ بهصورت مشروط آزاد خواهد شد.
مونتی رالف ریسل
وقتی فورد و تنچ با نسخه تخیلی مونتی رالف ریسل در فصل اول مصاحبه میکنند، متوجه میشوند که تمامی قاتلان سریالی همانند ادموند کمپر سرگشاده و قابل درک نیستند. اگرچه ریسل (با نقش آفرینی سم استرایک) از قاتلان سریالی شناخته شده آمریکا نیست اما جنایات او بهطرز غیرقابلانکاری وحشتناک بودند. ریسل در میان افراد فعال در این حوزه بواسطه خشونت و ارتکاب جرم در سن ۱۴ سالگی شناخته میشود. طبق گزارشها، اولین تجاوز خود را در این سن انجام داد.
همانند کمپر، ریسل نیز به یک موسسه پزشکی فرستاده شد اما در جریان مصاحبههای خود توانست کارشناسان را متقاعد کند که شرایطش رو به بهبود است. همین موضوع نیز باعث شد تا مرخصیهای کوتاه مدت به او داده شوند. نکته جالب اینجاست که بهطرز حیرتانگیزی در جریان مرخصیها به ارتکاب جرمها ادامه داد. او نهایتاً در سن ۱۹ سالگی دستگیر شد که تا آن زمان پنج نفر را کشته و حداقل به ۱۲ نفر تجاوز جنسی کرده بود. ریسل به پنج بار حبس ابد محکوم شد.
جری برودوس
مردی که در میان رسانهها با نام «قاتل شهوتی» و «سلاخی که فتیش کفش زنانه دارد» شناخته میشد، در فصل اول Mindhunter حضور پیدا کرد. فورد و تنچ از صحبت با برودوس (با نقش آفرینی هپی اندرسون) متوجه شدند که آشنایی با ویژگیهای روانی، عاطفی و شخصیتی فرد براساس صحنه جرم موضوعی بسیار مهم و ضروری است. در ضمن، اینطور که به نظر میرسد بخشهایی از اعترافات برودوس در سریال از واقعیت الهام گرفته شدهاند.
مادر جری دوست داشت پس از به دنیا آوردن پسر، یک دختر نصیبش شود اما نهایتاً جری به دنیا آمد. این مسئله که چندان برای مادر خوشایند نبود، باعث شد تا او را در سالهای کودکی مورد اذیت و آزار قرار دهد. تمامی اینها نهایتاً منجر شد تا جری از همان دوران کودکی به کفش پاشنه بلند زنانه فتیش جنسی داشته باشد. او در سن ۱۷ سالگی اولین جرم خود را مرتکب شد؛ او یک دختر جوان را ربود و به او گفت باید به خواستههایش تن دهد. در غیر اینصورت با چاقو او را خواهد کشت.
پس از دستگیری به بخش روان پزشکی بیمارستان ایالتی اورگن فرستاده شد تا مورد درمان قرار بگیرد. ظاهراً طی سالهای پس از این اتفاق شرایط او رو به بهبود قرار گرفت. در همان سالها نیز ازدواج کرد و صاحب دو فرزند شد. در سال ۱۹۶۸، اولین جرم خود را مرتکب شد. او یک فروشنده خانهبهخانه دانشنامه را در گاراژ خانهاش کشت و سپس پاهایش را بریده و در یخچال قرار داد تا در کلکسیونش قرار دهد. پس از آن جری چند جرم دیگر نیز مرتکب شد تا نهایتاً توسط پلیس دستگیر شود. او در سال ۲۰۰۶ در زندان مُرد.
ریچارد اسپک
اگر در میان کاراکترهای منفی سریال Mindhunter بگردید، احتمالاً منفورتر از ریچارد اسپک پیدا نمیکنید که جک اردی او را جلوی دوربین به تصویر کشیده است. جنایات اسپک با اکثر کاراکترهای منفی این سریال تفاوت دارد. او در ۱۴ جولای سال ۱۹۶۶ هشت پرستار بیمارستان شیکاگو را شکنجه داد، به آنها تجاوز کرد و سپس به قتل رساند.
ریچارد پیش از این نیز به رفتارهای خشونت آمیز اقدام کرده بود اما این جنایت باعث شد تا در میان مردم و رسانهها شناخته شود. به خصوص اینکه یکی از قربانیان توانست فرار کرده و شرح جنایت را برای دیگران توضیح دهد. در سریال Mindhunter، رچارد اسپک یک هیولای خشن است که فورد تلاش میکند تا برای درک بهتر همانند او رفتار کند. این موضوع نه تنها باعث میشود تا موقعیت شغلی فورد در معرض خطر قرار بگیرد، بلکه با شروع فصل دوم شاهد یک تحقیقات درون سازمانی در اداره تحقیقات فدرال هستیم. اسپک در سال ۱۹۹۱ در اثر سکته قلبی مرد.
دارن جین دویر
قسمت پایانی از فصل اول Mindhunter حول محور پرونده دارن جین دویر (با نقش آفرینی آدام زاسترو) و چگونگی حل آن توسط هولدن فورد و بیل تنچ به کمک اطلاعات کسب شده از مصاحبههای قبلی میچرخد. میتوان گفت نسخهای از دویر که در این سریال به تصویر کشیده شده بهطور مستقیم از واقعیت به دنیای سریال راه یافته است. او به عنوان اصلاح کننده درختها در یکی از مناطق روستایی ایالت جورجیا مشغول به کار بوده که تجاوز و قتل مری فرانسیس استونر هم در همان حوالی رخ داد.
داگلاس در کتاب خود درباره این پرونده نوشته ملاقات با دیور اولین شانس او برای بازجویی بوده است. او پروندهای قطور را مقابل دویر قرار میدهد که تا او را گول زده و به او بفهماند که پلیس اطلاعات زیادی از او دارد. این کار با هدف کاهش حالت تدافعی مظنون برای انکار واقعیت صورت گرفت. جدا از این پرونده، یک سگ خونین نیز در مقابل او قرار داده شد. همه این تاکتیکها در جریان بازجویی دیور در واقعیت مورد استفاده قرار گرفت که نهایتاً به اعتراف او منجر شد. حتی درام مربوط به تست دروغ سنج نیز برگرفته از واقعیت بوده است.
دیوید برکویتز
در تابستان سال ۱۹۷۶، ترس و وحشت تمام نیویورک را فرا گرفته بود؛ قاتلی سریالی که خود را «فرزند سام» مینامید، به سمت زوجهای جوانی که داخل ماشین نشسته بودند میرفت و با رگبار گلوله آنها را میکشت. پس از دستگیری در سال ۱۹۷۷، برکویتز به ماموران پلیس گفت شیاطین از طریق سگش ( که یک نوع لابرادور رتریور بود) از او درخواست کرده بودند تا چنین کاری را انجام دهد. در فصل دوم سریال، فورد و تنچ این ادعا را مورد بررسی قرار میدهند.
البته دیوید برکویتز (با نقش آفرینی) در کنفرانس مطبوعاتی که مدتی پس از دستگیری برگزار شد، حرفهای خود را در این باره پس گرفت. جان ادوارد داگلاس در بخشی از کتاب خود به این قاتل سریالی پرداخته و گفته است به محض دیدن او، متوجه ویژگیهای شخصیتی او شده است. همچنین در سریال Mindhunter میبینیم که فورد و تنچ از برکویتز درخواست میکنند تا در پیدا کردن ویژگیهای شخصیتی BTK Killer به آنها کمک کند؛ زیرا این قاتل همانند دیوید نامههای تمسخر آمیزی برای نیروهای پلیس و روزنامهها میفرستاده است. این اتفاق در واقعیت رخ داده.
ویلیام پیرس جونیور
در قسمت سوم از فصل دوم سریال، مردی که دایره لغات بسیار تحسین برانگیزی دارد، در لیست اولیه مظنونین قتل کودکان در آتلانتا قرار میگیرد. اما نهایتاً هالت متوجه میشود که ویژگیهای جونیور با قاتل تحت تعقیب یکسان نبوده و در نهایت از لیست خارج میشود. جونیور واقعی همچنان در زندان قرار دارد. او محکوم به قتل شده و همچنین متهم شده که ۹ نفر را در طول یک سال کشته است.
جنایتی که باعث شد تا ویلیام پیرس جونیور در میان عموم مردم شناخته شود، تجاوز و قتل دختر ۱۳ ساله سناتور ایالتی کارولینای جنوبی بوده است. در کتاب جان ادوارد داگلاس هیچ اشارهای به جونیور نشده است. بنابراین، این بخش هیچ تطابقی با واقعیت ندارد و سازندگان احتمالاً برای اضافه کردن بار درام، او را به داستان اضافه کردهاند. و صد البته اینکه نشان دهند شکلاتهای مولامارس چطور میتواند یک نفر را وادار به صحت کنند!
ویلیام هنری هَنس
یکی از اولین سفرهای فورد و تنچ به آتلانتا برای ملاقات و صحبت با سربازی به نام ویلیام هنری هنس (با نقش آفرینی کوری آلن) بوده است. او به قتل سه زن در داخل و اطراف یک پایگاه نظامی در ایالت جورجیا در سالهای ۱۹۷۷ و ۱۹۸۷ محکوم شده است. برخلاف بسیاری از قاتلین سریالی که در Mindhunter به نمایش درآمدهاند، هنس اعدام شده است؛ او در سال ۱۹۹۴ از طریق صندلی الکتریکی اعدام شد.
اگر Mindhunter را تماشا کرده باشید، احتمالاً باید به یاد آورید که نحوه دستگیری او مقداری عجیب و غریب بود. باید بگوییم نحوه رخ دادن این اتفاق در واقعیت نیز به همین صورت بوده است. ویلیام هنری جونیور با هدف پرت کردن حواس نیروهای پلیس، یک نامه برای آنها نوشت. در آن نامه بهگونهای تظاهر شده بود که یک گروه هفت نفره متشکل از مردان سفیپوست که خود را «نیروهای شیطان» مینامند، مسئول آدم ربایی زنی با نام گیل جکسون هستند. پلیس پس از اینکه متوجه میشود چندین هفته قبل جسد بیجان این فرد پیدا شده بود به ماجرا شک میبرد.
رابرت کی. رسلر با بررسی نامهها و تماسهای تلفنی متوجه شد که این گروه تنها یک عضو سیاهپوست دارد که سرباز ارتش نیز هست. رسلر پیش از پیوستن به اداره تحقیقات فدرال یک سرباز ارتش بوده و با خلق و خوی آنها آشنایی داشته است.
المر وین هنلی
در قسمت چهارم از فصل دوم، گرگ و وندی مجبور میشوند تا مصاحبهای را با المر وین هنلی (با نقش آفرینی رابرت آرامایو) انجام دهند. هنلی واقعی به دلیل مشارکت در کشتار جمعی هیوستون در اوایل دهه ۷۰ میلادی، پیدا کردن قربانی برای دین کورل [قاتل سریالی] و نهایتاً قتل او در جریان یک درگیری به شش حبس ابد محکوم شد.
المر وین هنلی بههمراه دوستش، یعنی دیوید اوون بروکس از طرف دین کورل وظیفه پیدا کرده بودند تا برای او قربانی پیدا کنند. آنها نیز پسرها و مردان جوان را تعقیب کرده و نهایتاً به خانه کورل میبردند. کورل نیز پس از شکنجه و تجاوز، آنها را به قتل میرسانید. طبق آمارها، حداقل ۲۸ نفر قربانی نقشههای شوم این سه نفر شدند.
نسخهای از المر وین هنلی که در سریال به تصویر کشیده شده، تنها به شب آخر میپردازد. هنلی به جای پسر، یک دختر را به خانه میآورد و همین مسئله نیز باعث عصبانیت دین کورل میشود. کورل تصمیم میگیرد تا هنلی را به قتل برساند اما شرایط بهگونهای پیش میشود که هنلی با شلیک گلوله او را میکشد. همین اتفاق نیز نهایتاً باعث میشود تا راز پیرامون ربودن، تجاوز و قتل پسرهای جوان هیوستون در واقعیت فاش شود.
چارلز منسن
در شرایطی که علاقه مردم به پاپ کالچر هر روز بیشتر از قبل میشود، دیمون هریمن نه تنها در فصل دوم سریال Mindhunter، بلکه در فیلم سینمایی Once Upon a Time in Hollywood ساخته کوئنتین تارانتینو هم به عنوان چارلز منسن جلوی دوربین رفت. احتمالاً مهمترین نکته پیرامون حضور منسن در قسمت پنجم از فصل دوم سریال، عکس العملهای فورد در مقابل رفتارهای اوست. این مامور اداره تحقیقات فدرال که بهشدت تحت تاثیر قرار گرفته، عینک آفتابی منسن را در اختیارش قرار میدهد.
این اتفاق شاید در نگاه اول غیرواقعی باشد اما با نگاهی به کتاب جان ادوارد داگلاس متوجه میشوید که خودِ او نیز در واقعیت تحت تاثیر این قاتل قرار گرفته بود. داگلاس در کتاب خود نوشت: «او مجبور بود تا تمام عمرش را با تیزبینی و هوشمندی زندگی کند. این موضوع باعث شده بود تا در براندازی اشخاصی که ملاقات میکند و تعیین اینکه قادر به انجام چه کاری برایش هستند بسیار ماهر و سریع شود. از او میشد به عنوان یک نمونه عالی برای ارزیابی نقاط قوت و ضعف روانشناختی یک فرد استفاده کرد تا استراتژیهای مورد نیاز برای به دام انداختن قاتلینی که به دنبالشان بودیم پیدا کنیم.»
جان ادوارد داگلاس همچنین در کتابش به تفاوت میان چارلز منسن و ادموند کمپر میپردازد. داگلاس همچنین در کتاب خود گفت در جریان مصاحبهها چارلز منسن بهگونهای روی صندلی خود مینشست که بالاتر از او قرار بگیرد تا بدین ترتیب دست بالاتر را داشته باشد. این دو مورد بهخوبی در سریال به نمایش گذاشته شدهاند. در ضمن، داگلاس بیش از یکبار با منسن مصاحبه کرد. بنابراین احتمال اینکه در فصلهای آتی بار دیگر شاهد حضور این قاتل باشیم بسیار بالاست.
تکس واتسون
پس از صحبت با چارلز منسن، هولدن فورد به سراغ یکی از مشهورترین دنبالهروهای او، یعنی تکس واتسون میرود تا ببیند چقدر از گفتههای منسن حقیقت دارند. نهایتاً فورد متوجه میشود که حتی یک کلمه از حرفهای او واقعیت نداشتهاند.
در سال ۱۹۷۳، تکس واتسون بهخاطر مشارکت در قتلهایی که توسط خانواده مسن انجام شده بودند از جمله شارون تیت محکوم به اعدام میشود. اما مدتی بعد و در سال ۱۹۷۲ تمامی احکام اعدام در کالیفرنیا لغو میشوند. در نتیجه او در زندان ریچارد جونیور داناون واقع در سن دیگو باقی میماند.
در بخشی از سریال Mindhunter میبینیم که تکس واتسون (با نقش آفرینی کریستوفر بکس) جزئیات وحشتناکی از قتل شارون تیت به اشتراک میگذارد که از واقعیت گرفته شدهاند. واتسون در این بخش میگوید شارون به آنها التماس میکرده که او را به جایی ببرند تا قبل از مرگ فرزندش را به دنیا بیاورد. این موضوع توسط تعدادی از اعضای خانواده منسن تایید شده است.
پاول بیتسون
در قسمت ششم از فصل دوم، وندی و گرگ مصاحبهای را ترتیب میدهند اما جریان کار بهخوبی پیش نمیرود. پاول بیتسون (با نقش آفرینی مورگان گلی) پیش از این بهخاطر قتل یک روزنامه نگار حوزه سینما با نام ادیسون وریل محکوم شده بود اما آنها قصد داشتند تا با تحت فشار دادن، او را وادار کنند که به قتل شش مرد دیگر اعتراف کند. او اما بهسادگی وندی و گرگ را به بازی گرفت.
این اتفاق در واقعیت نیز رخ داد. چندین بار ماموران دولتی تلاش کردند تا از او درباره قتل شش مرد بین سالهای ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۷ در روستای گرینویچ اعتراف بگیرند اما نهایتاً موفق نشدند. بیتسون پس از ۲۴ سال ماندن در زندان، در سال ۲۰۰۳ بهصورت مشروط آزاد شد و در حال حاضر نیز محل اقامت او مشخص نیست.
سه نکته جالب پیرامون پاول بیتسون وجود دارد که به هیچ عنوان در سریال پیدا نمیکنید و همگی آنها نیز از یک سمت به ویلیام فریدکین (کارگردان شناخته شده سینما) مرتبط هستند. او در فیلم The Exorcist محصول سال ۱۹۷۳ به عنوان یک تکنسین رادیولوژی نقش آفرینی کرده است. فریدکین در سال ۱۹۸۰ فیلم Cruising را با نقش آفرینی آل پاچینو ساخت که براساس ماجرای قتل آن شش مرد ساخته شده است. نهایتاً فریدکین در یک پادکست در سال ۲۰۱۲ اعلام کرد بیتسون در صحبتهایش با او به قتل آن شش مرد اعتراف کرده است. البته این موضوع هرگز تایید نشد.
وین ویلیامز
وین ویلیامز (با نقش آفرینی لیوینگاستون) آخرین قاتل سریالی است که در فصل دوم شخصیتهای مثبت با او مصاحبه میکنند. جدا از این، احتمالاً یکی از قابلتوجهترینها هم باشد. بسیاری از مواردی که در مصاحبه ویلیامز به نمایش گذاشته میشوند، با دیگر مصاحبههای سریال تفاوت دارند؛ بزرگترین تفاوت، عدم اعتراف ویلیامز به قتل کودکان در آتلانتا بوده است. در حالی که باقی قاتلین در جریان مصاحبه خود با فورد و تنچ نه تنها اعتراف میکردند، بلکه به خودستایی نیز میپرداختند.
وین ویلیامز واقعی بهخاطر قتل دو مرد بالغ در آتلانتا محکوم به حبس شد اما ماموران پلیس معتقدند او مسئول ۲۳ مورد از ۳۰ مورد قتل کودکان آتلانتا بین سالهای ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۱ نیز بوده است؛ جرمی که با وجود تلاشها هرگز تایید نشد. از دید بسیاری از همسایگان کودکانِ به قتل رسیده، این پرونده همچنان حل نشده باقی مانده است اما دید برخی دیگر بسته شده، زیرا با دستگیری ویلیامز قتلها به پایان رسید.
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید