فیلم The Tragedy of Macbeth اثریست هیجانانگیز و تاریخی، به نویسندگی و کارگردانی جوئل کوئن و براساس اقتباسی از نمایشنامه مکبث، اثر ویلیام شکسپیر. این نخستین فیلمیست که توسط تنها یکی از برادران کوئن، بدون مشارکت دیگری (ایتن کوئن) ساخته شده است. در تاریخ ۲۴ سپتامبر ۲۰۲۱ میلادی اولین نمایش جهانی فیلم تراژدی مکبث در جشنواره فیلم نیویورک صورت گرفت و پس از یک اکران سینمایی محدود توسط کمپانی A24، این فیلم از ۱۴ ژانویه ۲۰۲۲ میلادی در سرویس + Apple TV منتشر شد. داستانیست از یک لرد اسکاتلندی، او توسط سه جادوگر متقاعد شده که پادشاه بعدی اسکاتلند خواهد شد؛ در همین حال همسر جاه طلبش برای حمایت از او در برنامههای شوم تصاحب قدرت، دست به هر کاری می زند.
آثار زیادی از مکبث وجود دارند، اما نکته مهم در اقتباسها این است که مفهوم داستان با زمان ساخت اثر متناسب باشد، چیز جدیدی برای گفتن داشته باشد و یا برای جمعی الهامبرانگیز به شمار بیاید. فیلم تراژدی مکبث، اول از هر چیز به زبان طراحی صحنه، نورپردازی و فیلمبرداری با مخاطب سخن میگوید. اگرچه برای برخی سادهسازی زبان و نحوه بیان تاریخی اثر جایی بیش از حد جلوه میکند، اما محصول نهایی، یک داستان تطهیر داده شده و یک اقتباس ساده از شکسپیر بوده که با فشردهسازی در حد ملزومات، از شر خلأ داستانی خلاص شده است. در سوی دیگر، این فیلم چیزی فراتر از یک درام جدیست. با نظر به ابعاد درامهای اجتماعی-تاریخی و ربط آن به این مقوله که فیلم تراژدی مکبث، در اصل نمایشگاهیست از شکوه و الهام بازیگرانی توانا، میتوان به این ایده رسید که طرح سینمایی داستان از ابتدا آماده بوده تا با ایفای نقش چنین بازیگرانی به عرصهی ظهور برسد.
در نگاهی عمیقتر اما، بازی دنزل واشینگتن در نقش مکبث و فرانسیس مکدورمند در مقام لیدی مکبث، شکلی از رنجش را در هنگام تماشای فیلم به مخاطب القا میکند، انگار چیزی در این میان هدر میرود، شعلهی لذت موجود در تماشای قدرت اصیل این بازیگران کم کم خاموش میشود، نه به آن علت که ایفای نقششان ماهرانه نباشد، بلکه گویا بازیگران در بافت مناسبی قرار ندارند؛ کتیبههای منجمد انسانی که از قضا قادر به ادای کلام هم هستند. چنین است که قدرت انتقال احساس در آنها، وادار به رنگ باختن در مقابل ذهنیتی خاص میشود؛ این ذهنیت که نبوغ بازیگر توسط غرور کارگردان به حالتی ساختگی یا طنینی جعلی تنزل پیدا کرده است. شاید هم چنین چیزی به ناچار برخاسته از ذات و هویت داستان باشد، به هر حال این روند در تار و پود روایت رفت و آمد دارد و گاهی حالتی کارتونی پیدا میکند. برای مثال هدایت مکدورمند به سمت یک شخصیت بیرحم و خشن به اندازهی کافی مناسب نیست و ملایمت او در این نقش اعصاب خورد کن جلوه میکند؛ گویی او در حال تمرین نقشش است نه اجرای آن!
در اصل نکته این است که کوئن ذهنیت زیبای کارهای قبلی به همراه برادرش را از یاد نبرده، تنها اینبار، فکر او به قیمت کمالگرایی در ساختار و سبک منجر به پنهان شدن ارزش کارش شده است
پیام داستان از طرفی معتبر است؛ ارتباط بین اجزای مختلف فیلم تراژدی مکبث، به شکلی مناسب در خدمت آن پیام قرار گرفتهاند، سیر تحول سربازی خسته، خدمتگزار و فروتن به بیدادگری دیوانه، در بستر سرزمینی مرده، خشن، تاریک و ترسناک؛ اما جدا از این همهچیز (هر احساسی) در حد سبک داستان محدود شده، حالتی تقلیدی در منطق اصلی روایت که بینش قوی را به پوچانگاری و ادبیات را به چینش و تزئین ترجمه میکند. هدف فیلمساز تطبیق اثرش با اساس داستان شکسپیر نیست، زیاد اهمیت ندارد که تشریفات یا ادای احترام تمام و کمال صورت نگرفته باشد، به همین سبب این فیلم به پیشواز جریان اصلی میرود، اما آن را بدرقه نمیکند. در اصل نکته این است که کوئن ذهنیت زیبای کارهای قبلی به همراه برادرش را از یاد نبرده، تنها اینبار، فکر او به قیمت کمالگرایی در ساختار و سبک منجر به پنهان شدن ارزش کارش شده است. البته منظور تجربه بصری و طراحی صحنه نیست چراکه این جنبه در اثر کوئن خیرهکننده است، لبههای تیزِ دیوارهایی ساده، سرد و خالی بودن فضا و چنین مواردی هوش از سر مخاطب میپرداند؛ هر سکانس یک کلاس طراحی صحنه محسوب میشود.
در حالت کلی گرچه، ترس منتقل شده از سوی این بستهی آموزنده دارای اعجاب خاصیست (موسیقی کارتر برول در این زمینه بیتاثیر نیست)، جادوگردانِ داستان در مقابل ترس از ضد اخلاقیات رنگ میبازند؛ اعتماد، شاهکلید دروازهی خیانت، مرحمت، دشمن اصلی قدرت و یا حکم سنگدلانهای که در پیوندی عاشقانه نهفته میباشد. جدیت این مباحث در کار جوئل کوئن به شدت آشکار است. حتی با معیار و دید یک تراژدی تمام عیار، نمایش روندی که به دستور کشتار بیگناهان و نزدیکان میانجامد، حجم زیادی از شرارت را نمایش داده که بدون ذرهای اغراق، وحشتناک جلوه میکند؛ هرچه نباشد صداقت فیلمساز در بیان مباحث داستان ارزشمند است. در نهایت این فرایند نوعی احساس عدم تمایل را شکل میدهد و همدردی اولیه مخاطب با مکبث، این شاه آشفته و در عذاب، قطع میشود.
تمرکز بر ابزارهایی چون نور تند مصنوعی، سایهها، کنتراست بالا و فیلمبرداری زاویهدار به عنوان مکملهای زبانِ منفیِ روایت قابل توجه است
در این فیلم هم مانند خیلی از فیلمهای دیگر، سیاه و سفید بودن آن به دلیل مناسبات زمانیست. تمرکز بر ابزارهایی چون نور تند مصنوعی، سایهها، کنتراست بالا و فیلمبرداری زاویهدار به عنوان مکملهای زبانِ منفیِ روایت قابل توجه است؛ اتفاقا دور شدن از لحن پر زرق و برق، غیر واقعیِ و عجیبِ شکسپیر در این فیلم کار هوشمندانهایست که اِی کاش چنین اثری، حتی بیشتر از این به طبیعت دیالوگهای سینمایی نزدیک میشد، به هر حال ساختن چنین اثری چارچوبهای خاص و تئاتری خود را دارد. در کنار این موارد، زبان اصلی فیلم به شکلی ماهرانه لحنی متناقض به خود گرفته تا در این داستان فشرده و کوتاهسازی شده، بدون هیچ توضیح اضافی، نتیجهگیریهای لحظهای بر عهدهی خود مخاطب باشد. به این شکل داستان از نظر فیلمنامه، در عین سادگی حرفهایی برای گفتن دارد.
دنزل واشینگتن از ابتدا تا انتها نوعی اقتدار آرام را حفظ میکند، وقتی که آرام و خونسرد است، بازی او به شدت درگیر کننده میشود اما در سایر مواقع گویا خشم خود را به تناسب آرامش دیگر بازیگران کنترل میکند، نگرانی او از پیشگویی «خواهران عجیب» تاثیرگذار به نظر نمیرسد، حتی وقتی خاطرش از نقشههای شوم لیدی مکبث آزرده شده و با خود در جنگ است، اضطراب خاصی به چشم نمیخورد؛ درک داستان از یک روانشناسی انسانی درست به نظر نمیرسد. در این میان کاترین هانتر در نقش خواهران جادوگر شکلی ماورایی دارد، چند بازیگر دیگر هم همواره بازی پرشور و درگیر کنندهای ارائه میدهند و به یک سطح عالی از بیان میرسند. این فیلم در انتخاب بازیگرانش پیروز است و تصویری قابل درک از انسان نجیب یا شرور ارائه میدهد، اما همانطور که اشاره شد توجه کارگردان به این مقوله کافی نیست.
سکانسهای اکشن و پایانبندی فیلم به مرز نبردهای دیوانهوار نمیرسد، در عوض تمثیل و استعارههایی در آنها موجود است؛ مهر تاییدی که در توسعه و تکامل مفهوم داستان نقش مهمی دارد. نوعی اوج دراماتیک به تصویر کشیده شده که در نهایت به سمت سکوتی معنادار فروکش میکند؛ شکوفایی تعبیر داستان از مفهوم بدسرشتی، در قالب نوعی تصویر هنری. چنین ترفندهای جالب و نمادینی در راستای اهداف داستانی و پازل درام اثر قرار میگیرد و اغلب جلوهی حواسپرتی به خود نمیگیرند.
فیلم The Tragedy of Macbeth یک درام قرون وسطایی منظم، هدفمند و کارآمد است؛ با قدری درنگ اجازه میدهید تا جادوی تاریک و درسهای آن از ظلم و ستم یا سرنوشت جنون و بیدادگری به مغز استخوان برسد. زیباییشناسی و فکر اصلی کوئن ارزشمند است، با این حال گویی فاقد یک منش اثربخش در انتقال احساس بوده و در حد بیان یک تراژدی باقی میماند.
- طراحی صحنه و فضاسازی
- فیلمبرداری و نورپردازی
- موسیقی متن
- پایانبندی گیرا و پیام مهم داستان
- حفظ تعادل کلی برای یک تجربهی سینمایی خوب
- قربانی شدن پتانسیل بازیگران در جهت ساختار و سبک
- احساس منتقل شده گاهی بیش از حد ساختگی جلوه میکند
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید