اسب تورین (The Turin Horse) فیلمی فلسفی و درام به کارگردانی بلا تار و همسرش اَگنِش هرانیتسکی، محصول سال ۲۰۱۱ مجارستان است. اثری در سبک BW که یکی از اعجوبههای کارگردانی شمرده میشود. این فیلم در شصتویکمین جشنواره بینالمللی فیلم برلین به نمایش درآمد و جایزه هیئت داوران و خرس نقرهای را برای بهترین کارگردانی دریافت کرد. ما در این نقد میخواهیم به ابعاد مختلف این اثر بپردازیم.
اسب تورین از سری فیلمهای غیرانگلیسی زبان است که جایگاه ویژهای را در میان آثار فلسفی جهان تصاحب کرده و امتیاز بالایی دارد. فیلمی به نسبت طولانی که علارغم ریتم کندش مخاطبانش را نیمهی راه از دست نمیدهد. طمانینه و آرامش این فیلم نه براثر تصادف و اتفاق که کاملا هوشمندانه اعمال شده و رسیدن به معنای خاصی را در نظر دارد. کارگردان سعی دارد مخاطب را از پیشفرضهای ذهنیاش دور کند و حجاب دیدن غلط را از میان بردارد. بیننده باید به سلاح دیدن درست مجهز باشد تا بتواند از دل فرم، محتوا را بیرون بکشد و مفهوم را کشف کند.
بیننده باید به سلاح دیدن درست مجهز باشد تا بتواند از دل فرم، محتوا را بیرون بکشد و مفهوم را کشف کند
نخستین و تنهاترین مواجههی مخاطب در این فیلم، ظاهر ساده و بیآلایش کاراکترها و داستانی است که اساسا فلسفه نیچه را تبیین میکند. مواجههای که از بطن قابها و ترکیببندیهای دوربین برای چشمهایی که آن را تماشا میکنند معنای کسالت را به نمایش میگذارد. کسالت عنصر اصلی و منظور این فیلم است که حتی در نوع نورپردازیها و موسیقی همراه با صدای باد هم هویدا شده است. کارگردان در واقع نگاهی چندوجهی به مفهوم روزمرگی، کسالت، خستگی و دورافتادگی دارد که تنها با یک تغییر کوچک در محل کاشت دوربین به آن میرسد. زاویهها ارکان اصلی هستند و داستانگویی بصری را به موشکافانهترین شکل ممکن پردازش میکنند. اسب تورین، حس را در مخاطبش زنده میکند و همین نکته باعث میشود ما از حضور فرم در این فیلم صحبت کنیم. حلقهی مفقودهای که برای ایجاد احساسات درست مورد توجه قرار میگیرد، فرم است که بلاتار بسیار شگفتانگیز و زیبا آن را خلق کرده و بیهیچ حائلی به آن مینگرد.
مکثهای طولانی در هر نما و ریتم یکنواخت جاری در فیلم تلاش میکند موانع دیدن درست را از میان بردارد تا بتواند از عمق فلسفه رونمایی کند. فیلم بااینکه در مفهوم به شدت تلخ و تاریک است و کمتر کسی به دیدن آن علاقه نشان میدهد اما از نظر تکنیکال اثری فوقالعاده هنرمندانه است که بیشتر به تابلوهای نقاشی شباهت دارد. شاید اگر بگوئیم بلاتار پیش ازینکه یک کارگردان و فیلمنامهنویس باشد، یک عکاس بالفطره است، گزافهگویی نکرده باشیم.
شاید اگر بگوئیم بلاتار پیش ازینکه یک کارگردان و فیلمنامهنویس باشد، یک عکاس بالفطره است، گزافهگویی نکرده باشیم
فلسفهی نیچه اساس و زیربنای این داستان بیفراز و فرود است که میگوید تنها یک حق وجود دارد و آن هم قدرت است و ارادهی هرکس این قدرت را محقق میسازد. مفهومی که بعد از در آغوش کشیدن اسب توسط نیچه برای حیوان معنا پیدا میکند و اول از همه خود او را به وادی آگاهی میبرد. رشد روحی و رسیدن به تفکر نیچه به تدریج در کاراکترها رویت شده و مخاطب متوجه ابعاد آن میشود. بلاتار قصد دارد با صحنهها و سکانسهای کشدار، نگاه مخاطبش را تربیت کند تا ساده دیدن و عمیق دیدن را به او آموزش دهد. دیدی شبیه به دید کودکان اما همراه با تفکری از جنس نیچه و فلسفهای ورای زندگی مادی. این کارگردان با استفاده از مدیوم سینما و نریشنهای کوتاه توانسته تنها با ابزار تصویر و بدون اتکا به دیالوگهای گیجکننده و جلوههای مسحورکننده، فلسفه را در بطن هنر خلق کند.
اسب تورین(The Turin Horse)، به مثابه یک کلاس تربیتی کامل برای حواس پنجگانهای شمرده میشود که این روزها با فیلمهای پررنگ و لعاب هالیوود و موسیقیهای مبتذل، تغییر ذائقه داده است. موسیقی فیلم با تکیه بر موتیفهای تکرارشونده، حس راکد بودن و کسالت همراه با روزمرگی را نشان میدهد. این موسیقی مانند سایر بخشهای فیلم، ناخودآگاه بیننده را هدف قرار داده تا بتواند شرایط زندگی نیچه در اواخر عمرش را به جان او بنشاند و علت ایجاد کسالت ناشی از رسیدن به معنا را مشخص کند.
اسب تورین، به مثابه یک کلاس تربیتی کامل برای حواس پنجگانه شمرده میشود
هنر اصیلی که این فیلم را به یک قاب دیدنی بدل کرده، ریشه در نگاه کارگردان دارد. او با سادهترین امکانات و بیتکلفترین لوکیشنها توانسته با استفاده درست و بهجا از موقعیتها، اتفاق خاصی را رقم بزند. بلاتار حتی از باد هم بازی میگیرد و اسب را به درجهای بالاتر از انسان در معناگرایی میبرد. اسب، بار سنگین این داستان را به دوش میکشد و زودتر از همه به درک فلسفه نیچه میرسد. اعجاز این فیلم نه تنها در قابهای نکتهدار که در بازیهای سرد و فکر شدهی کاراکترها هم وجود دارد. کرختی و کسالت موجود در اسب تورین(The Turin Horse)، زیبایی تمام عیار سینمای واقعی بر پایهی فرم را نشان میدهد و با این پشتوانه از فلسفه سخن میگوید. این اثر از جمله فیلمهایی است که اگر میخواهید هویت اصیل و واقعی سینما را بشناسید میتوانید در لیست خود برای دیدن قرار بدهید.
- کارگردانی کمنظیر
- قاببندیهای چشمنواز
- بازیهای منحصر به فرد
- فرم شگفتانگیز
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید