سریال مردگان متحرک (The Walking Dead) با آنکه در گذشته اشکالات فراوانی داشته، اما فصل یازدهم میتواند حال ما را دگرگون کند. با این وجود آیا فصل یازدهم که فصل پایانی سریال مردگان متحرک به شمار میرود، اثر بینقص و کاملی شده؟ آیا ایرادات جدیدی به این سریال میتوان وارد کرد؟
فصل یازدهم سریال مردگان متحرک در حالی شروع میشود که کلی سوالِ بیپاسخ در انتهای فصل دهم در ذهنمان شکل گرفته بود. از یک طرف یوجین، ایزیکیل، یومیکو و پرنسس را دیده بودیم که توسط گروهی از افراد مرموز دستگیر شده بودند. از سمتی دیگر گابریل و آرون قرار بوده تا ماموریتشان یعنی تهیه آذوقه برای الکساندریا را به یک سرانجام برسانند. تکلیف کارول و دریل نیز یکی دیگر از دغدغههایمان بوده. نه اینکه تنها در پایان فصل دهم چنین حس و عاطفهای نسبت به این دو شخصیت خیالی پیدا کرده بودیم؛ از همان زمانِ دور و دراز دلمان نمیخواسته چنین شخصیتهایی یک بار برای همیشه از خط داستانی حذف شوند. از طرفی فقدانِ ریک گرایمز، شخصیتِ مرکزی داستان نیز به شدت به چشم میآمد و جنگ با ویسپرها با اینکه در برخی از قسمتها واقعا هیجانِ خالص را به ما منتقل میکرد، اما فصل دهم به طور کلی یک فصلِ ایدهآل برای عشاق و سینهچاکان مردگان متحرک محسوب نمیشد. با این حال زمانی که فهمیدیم فصل یازدهم قرار است آخرین فصل از این سریال پرخاطره باشد، باز هم اندکی امیدوار شدیم؛ امیدی که خوشبختانه این دفعه به باد نرفت.
«از این رو، به آن رو شدن»، اولین عبارتی است که در هنگام تماشای فصل یازدهم به ذهن مخاطبین سریال متبادر میشود و واقعا هم گویا خشمِ هواداران و نقدِ منتقدان تاثیرش را بالاخره گذاشته. قسمت اول فصل یازدهم سریال مردگان متحرک طوفانی شروع میشود. از آن مدل طوفانهایی که مدتهای مدیدی از تماشایشان محروم بودیم. نه اینکه خالق سریال دلش نمیخواسته چنین تجربهی نابی را به ما منتقل کند، بلکه پایان فصلِ قبلی به شکلی رقم میخورده که در شروع فصل بعدی، یک مدل آرامش پیش از طوفانی را اغلب شاهد بودیم. حال در فصل آخر سریال، قضیه کمی فرق کرده و همه چیز روی دور تند رقم میخورد. فصل یازدهم با یک بحران آغاز میشود؛ بحرانی به نام قحطی.
بازگشت مگی در فصل گذشته آنچنان تاثیرگذار جلوه نکرده و هنوز عجیب است که چرا مگی در نقش لیدر و رهبر گروه، خودنمایی میکند. به هر حال راهبرد مگی برای مواجهه با بحران قحطی مواد غذایی، رفتن به ماموریتی است که مگی و مردمان الکساندریا هیچ شناختی نسبت به ابعاد خطر ندارند. دیگران از سر ناچاری تن به چنین کاری میدهند و مگی نیز بدش نمیآید که رئیس بازی در بیاورد. اگر بخواهیم خیلی ریزبینانه به سناریوی فصل یازدهم نگاه کنیم، همه چیز از بیخ و بن ایراد دارد. به فرض که مگی و دیگر شخصیتها با موفقیت آذوقهی زیادی را تهیه کردند. بعد از اتمامِ آذوقه باید چه کار کرد؟ دوباره روز از نو، روزی از نو؟ بالاخره این تلاش برای بقا در آخرالزمانی که هیچ نشانهای از بهبودی در آن نیست و هیچ امیدی هم برای زندگی در آن یافت نمیشود تا کجا باید ادامه پیدا کند؟ چرا این خستگی و این حسِ بریدن از زمین و زمان را در شخصیتهای دنیای واکینگ دد نمیبینیم؟ البته اگر دریل را از این قضیه فاکتور بگیریم، در سایر کاراکترهای دنیای مردگان متحرک چنین خصیصهای را واقعا مشاهده نمیکنیم. بنابراین نبود چنین ویژگی رفتاری در کاراکترها، به علاوهی انگیزهی شک و شبههدارِ مگی و دوستانش اولین عیبی بود که میتوان به فصل یازدهم گرفت.
چرا این خستگی و این حسِ بریدن از زمین و زمان را در شخصیتهای دنیای واکینگ دد نمیبینیم؟
در درجهی بعدی نبودنِ ریک گرایمز باعث شده تا نیگان به شدت مورد توجه بیننده که ما باشیم قرار گیرد. شخصیتپردازی نیگان از یک سمت و بازی به شدت تماشایی جفری دین مورگان باعث میشود تا ما تا انتهای نیم فصل اول سریال، به تدریج از نیگان خوشمان بیاید. با اینکه نیگان، همان شخصیتِ عوضی و بیرحمی بود که خیلیها را مثل گلن، معشوقهی مگی به راحتی و مثل کشتنِ یک پشه کشت، در فصل یازدهم تبدیل میشود به محبوبِ دل خیلی از تماشاگرها. چنان حب و علاقهای از نیگان به دلمان مینشیند که حالا دلمان نمیخواهد نیگان از خط داستانی حذف شود! حداقل نه با یک مرگ ساده مثل شلیکِ یک گلوله توسط مگی، آن هم به خاطر خونبهای گلن! مرگِ نیگان باید به یک تراژدی تبدیل شود اما چطور و چگونه را هنوز نمیدانیم. هر چه باشد، چیزی از این ایراد نمیکاهد که چرا هیچ اطلاعاتی از ریک گرایمز به بیننده منتقل نمیشود! چرا باید حس و حالِ جودیث را درک کنیم، اما از ریک حتی در حد یک سری اطلاعات سر بسته چیزی بفهمیم؟ گویا مسکوت نگه داشتن خط داستانی ریک گرایمز، به چند دلیل صورت گرفته. دلیل اول را که قبلا گفتهایم؛ معطوف شدنِ تمامی توجهها به سمت نیگان. دلیل دوم برمیگردد به فرمِ فصل یازدهم که احتمالا در نهایت، ریک سر و کلهاش پیدا میشود و در زمانی که دیگر هیچ امیدی نیست، او مثل یک منجی به داد مردم میرسد. این هم به هر حال یک مدل طرح برای پیش بردن داستان است، اما کسی که یازده الی دوازده سال با این سریال زندگی کرده، این حق را دارد که حتی در حد چند سکانس تقطیع شده، در یک فصل و تقریبا نصفهای که تا به این لحظه گذشت، اطلاعاتی هر چند کم از ریک دستگیرش شود. بیننده که ما باشیم این حق را کاملا داشتیم تا از ریک گرایمز چیزی بفهمیم و سازندهها چه عامدانه و چه سهوی – که اعتقادِ منتقد بر این است عامدانه!- این حق را از ما گرفتهاند.
از هر جنبه که به فصل یازدهم سریال مردگان متحرک نگاه میکنیم، به شدت تازگی دارد. برای مثال در اپیزود ششم بعد از مدتها بالاخره حس ترس را در این سریال تجربه کردیم؛ همان حس و حالِ عجیب و غریبی که تنها در فصل اول و اندکی هم فصل دوم دچارش شده بودیم. البته اینبار، هم کارگردانیِ سریال به سمت و سویی میرود که مخاطب، استرسی هر چند کم دریافت کند و هم با یک مدل موجود جدیدی روبهرو میشویم که در واقع علامت سوالهای زیادی را برایمان ایجاد میکند که احتمالا برای فهمیدنِ اینکه چرا چنین موجوداتی ترسناکی در دنیای سریال حضور دارند، باید اسپین آفهای سریال را تماشا کرد. از طرفی دیگر، ریتم روایت داستان تا پایان نیم فصل اول به هیچ عنوان از نفس نمیافتد و در اپیزود پایانی نیم فصل اول نیز شخصیتها همگی در مخمصهای گرفتار میشوند که اصلا و ابدا به نظر نمیرسد راه فراری در کار باشد. همین اتفاقاتِ غیرمترقبه و غیرممکنهاست که کاری کرده ما دوباره عاشق مردگان متحرک شویم! البته این مدل پایانبندی که در نیم فصل اول دیدهایم مثل یک تیغهی دو لبه عمل میکند؛ چراکه سطح انتظارات را به شدت بالا برده و اگر بنا به هر دلیلی سریال نتواند با عقل و منطقِ ارسطویی نیم فصل دوم را آغاز کند، مجدد این سریال با آماجی از حملات از سمت هواداران پر و پا قرص این سری روبهرو خواهد شد.
از هر جنبه که به فصل یازدهم سریال مردگان متحرک نگاه میکنیم، به شدت تازگی دارد
از دیگر تازگیهای فصل یازدهم، باید به جامعهی جدیدی اشاره کرد که یوجین و دوستانش آن را یافتهاند. مسیر تازهای در داستان مردگان متحرک رقم خورده که متاسفانه پس از هشت اپیزود، هنوز به صورت نسبی این جامعه را کشف نکردهایم و ما مخاطبین سریال مثل شخصیتهای درون این جامعه همه چیزِ این محیط برایمان تازگی دارد و تا حدودی هم عجیب است! اگر پتانسیلهای این مسیرِ داستانی به باد نمیرفت، این خط داستانی در نیم فصل اول میتوانست جذابتر از مابقی داستانها باشد؛ چراکه جذابیتهای مربوط به اکتشاف و فهمیدنِ تمام جوانب این جامعهی جدید به یک طرف، این موضوع که بالاخره این محیط با دیگر محیطهای دنیای واکینگ دد که تا به الان دیدهایم تفاوت دارد، حس جالبی است. چند شخصیتِ داخل داستان از حضور در این جامعهی مدرن و سراسر قانونزده هنوز واهمه دارند و چه بسا دست گل هم به آب میدهند، اما اگر به تمامی جوامع سریال واکینگ دد در طول این یازده سال نگاهی کلی بیندازیم پی خواهیم برد که شخصیتهای اصلی داستان از جوامعی با سطحی بدوی رسیدهاند به جامعهی مدرنی که قانون، حرف اول را میزند. سوال اینجاست آیا دریل و دیگر شخصیتها پس از تجربه کردنِ انواع و اقسام خطرات حاضر خواهند شد در بندِ قوانینِ این دنیای جدید باشند یا دنیای وحشی را ترجیح میدهند؟ سوال مهمتر اینکه آیا قوانین سرسختانه و نظام طبقاتیِ این جامعهی مدرن در دنیای پساآخرالزمانیِ داستان دوام خواهد آورد؟ این موارد سوالات مهمی به شمار میروند که انتظار داریم در نیم فصل دوم به آنها پاسخی داده شود.
فصل یازدهم سریال The Walking Dead برخلاف تمامی تصورات میتواند هواداران این سریال را بعد از مدتهای مدیدی راضی نگه دارد. سناریو و کارگردانیِ سریال مردگان متحرک به انضمام پرداخت شخصیتیِ نیگان در نیم فصل اولِ فصل یازدهم علی رغم برخی ایرادات، روحِ تازهای به این سریال پرطرفدار دمیده و باید به تلاش دستاندرکاران سریال آفرین گفت.
پست نقد و بررسی فصل یازدهم سریال The Walking Deadبا انتشار نیم فصل دوم از این سریال در آینده بهروزرسانی خواهد شد و این نقد کامل از سریال نیست. بنابراین نمرهی این سریال در هر به روز رسانی امکان دارد تغییر کند.
- روایت جذاب چند قصه به موازات هم
- کارگردانی اپیزود ششم
- شخصیتپردازی نیگان وارد فاز جدیدی میشود
- به انگیزه شخصیتها ایراد وارد است
- معرفی نشدن جامعهی کامن ولث به بیننده در نیم فصل اول
- فراموش شدنِ احتمالا عامدانهی خط داستانی ریک گرایمز
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید