فیلم تیغ و ترمه یک اثر درام، اجتماعی و روانشناسانه به نویسندگی و کارگردانی کیومرث پوراحمد است که سرگذشت دختری به نام ترمه را برای پیدا کردن دلیل اتفاقات کودکیاش روایت میکند.
این فیلم در سال ۱۳۹۷ و در سی و هفتمین دورهی جشنوارهی فیلم فجر حضور داشته و بر اساس رمانی با عنوان «کِی از این چرخ و فلک پیاده میشوم؟» نوشتهی گلرنگ رنجبر ساخته شده است. تیغ و ترمه به دلیل محدودیتهای ناشی از شیوع ویروس کرونا در سال ۱۳۹۹ از سرویسهای نماوا و فیلیمو به صورت آنلاین اکران شد.
داستان این فیلم روایتگر ترمه، دختری نقاش است که رابطهای نزدیک با استادش، امیر (با بازی پژمان بازغی) دارد. بازگشت مادر ترمه پس از سالها به ایران باعث میشود تا او به دنبال سرنخهایی از اتفاقات دوران کودکی خود بیافتد و دلیل مرگ پدرش را از دوستان و آشنایان جویا شود. این فیلم در مدت زمان پخش خود سعی دارد تا به گونهای روانشناسانه حال و روز ترمه را در زمان پی بردن به واقعیات و پاسخ پرسشهای بزرگ نشان دهد.
حضور کیومرث پوراحمد به عنوان نویسنده و کارگردان، یکی از مهمترین برگهای برنده این فیلم در جذب مخاطب «در ظاهر» به حساب میآمد. پوراحمد تا پیش از این فیلم، عملکرد خوبی در ساخت آثار اقتباسی دیگر نظیر «قصههای مجید» و «خواهران غریب» داشته و همین موضوع باعث شده تا در نگاه اول، فیلم تیغ و ترمه نیز به عنوان یک اثر اقتباسی تأثیرگذار مورد توجه قرار گیرد، اما حقیقت این است که تیغ و ترمه هیچ نشانهای از یک فیلم بلند خوب را در خود ندارد.
روند روایت داستان تیغ و ترمه بسیار آشفته است؛ این فیلم کلیدیترین نکتهی داستان خود را در همان سکانس ابتدایی به مخاطب لو میدهد و پس از آن سعی میکند تا سرگذشت پر فراز و نشیب ترمه را برای فهمیدن همین نکته به تصویر بکشد. در حقیقت مخاطب حدود ۶۰ دقیقه جلوتر از شخصیت اصلی، رخداد کلیدی داستان را میفهمد و فیلم هیچگونه چالشی برای فکر و ذهن مخاطب خود ندارد.
داستان تیغ و ترمه هیچ تلاشی برای شخصیتپردازی، آن هم به صورت درست و کارآمد نمیکند
تیغ و ترمه آشفتهبازاری پراشتباه همراه با بیتوجهی کامل به تمام فاکتورهای مهم فیلمسازی است. این فیلم به سادگی از فضاسازی و قرار دادن مخاطب در جو داستان خود پرهیز میکند؛ به عنوان مثال داستان تیغ و ترمه هیچ تلاشی برای شخصیتپردازی، آن هم به صورت درست و کارآمد نمیکند. اکثر کاراکترها، تا پایان داستان برای مخاطب ناآشنا و گنگ باقی میمانند و فیلم حتی زحمت معرفی درست آنها را به خود نمیدهد. در حقیقت کاراکترها بدون اینکه دلیلی برای حضور در فیلم داشته باشند در میانهی سکانسهای مختلف پرسه میزنند و پس از مدتی از جلوی چشمان مخاطب حذف میشوند. این موضوع در مورد کاراکترهایی نظیر گلاره، جهان، امیر، معلم زبان ترمه و حتی شخصیتی کلیدی پیام رخ میدهد.
از طرف دیگر داستان به طرز شگفتآوری روی نمایش و روایت تابوها، آن هم به شکلی اغراقآمیز تأکید دارد. الکلی بودن «جهان»، زندگی بیبندوبار امیر، خیانتکاریهای لیلی و سکانس مصنوعی و کلیشهای مهمانی امیر و ترمه همراه با دوستانشان به شکلی کاملاً اغراقآمیز، کلکسیونی از تابوها را در فیلم جای دادهاند. بدون در نظر گرفتن اینکه آیا این مسائل در رمان اقتباس شده نیز به همین پررنگی روایت شدهاند یا به شکلی دیگر به آنها اشاره شده، به نظر میرسد که فیلم با گنجاندن این مسائل در بدنهی داستانش تلاش کرده تا حدودی مرزها را کنار بزند و شاید هم شانس خود را برای افزایش حس کنجکاوی مخاطب امتحان کند؛ غافل از اینکه شیوهی اشاره به این تابوها آنقدر پیش پا افتاده است که تا حدودی به شعور و درک مخاطب توهین میکند.
شیوهی کارگردانی و صحنههای تیغ و ترمه از همه لحاظ پراشتباه است
شیوهی کارگردانی و صحنههای تیغ و ترمه از همه لحاظ پراشتباه است. این موضوع باعث شده تا فیلم به طرز شگفتآوری بههمریخته و پرآشوب باشد. پلانهای فیلم به شکل ناگهانی و بدون هیچ گونه نتیجهگیری مناسبی کات میخورند و سکانس بعدی کاملاً بیهدف از یک لوکیشن کاملاً متفاوت شروع به ادامهی روایت داستان میکند. در این میان بعضی از کاتها همانند سریالهای تلویزیونی «سیتکام» به راحتی «فید آوت» میشوند که به هیچ وجه برای یک فیلم طولانی درام و روانشناسانه جذابیت ندارند؛ برای مثال در دقایق ابتدایی فیلم، ترمه با لیلی در پارک قرار میگذارد و آنها قدمزنان به سمت دفتر ثبت اسناد رسمی میروند؛ در این میان صحنه به یکباره مقابل ساختمان فید آوت شده و سکانس بعدی بدون هیچ نتیجهی خاصی، دوباره از لوکیشن پارک و با دیالوگهای کاملاً غیرمرتبط بین لیلی و ترمه نمایش داده میشود. حتی اگر چنین اتفاقی حاصل از ممیزی یا محدودیتهای مربوط به نمایش باشد، همچنان فیلم میتوانست از شیوهی بهتری برای تدوین و ارتباط این سکانسها به یکدیگر استفاده کند.
لوکیشن و میزانسن به خصوص در سکانسهای فضای بسته هیچ تطابقی با اتفاقات روایت شده در داستان ندارند. مخاطب به آسانی میتواند در حین تماشا، حضور دوربین و نحوهی فیلمبرداری روی ریل یا روی دست را تشخیص دهد که این مسئله باعث میشود تا تماشای فیلم حسی کاملاً مصنوعی را برای مخاطب ایجاد کند. فیلم سعی دارد تا در میانهی شاتها و لوکیشنهای بیربط، ماجرای خود را روایت کند. این خصیصهی فیلم باعث گیج شدن و شاید هم عصبانیت هر چه بیشتر مخاطب میشود. پراکندگی سکانسها تا حدی زیاد است که در بخشی از دقایق میانی، فیلم تبدیل به یک موزیک ویدیو شده و برای مدتی آوازخوانیِ «رضا یزدانی» بر کل صداهای فیلم غالب میشود. جالب اینجا است که در کنار این موزیک ویدیوی نه چندان جذاب، تیغ و ترمه در اکثر سکانسهای خود از موسیقی یا صدابرداری درست استفاده نکرده و صداهای محیط به راحتی شنیده میشوند.
نقشآفرینی ضعیف بازیگران، دیالوگهای سرد و بیروح در کنار نمای نزدیک و چسبیدهی دوربین به صورت کاراکترها در بسیاری از سکانسها به عصبانی شدن هر چه بیشتر مخاطب کمک میکنند. البته اکثر دیالوگها به خودی خود بیمحتوا هستند و لزوماً نمیتوان بازیگران را مقصر این موضوع دانست. فیلمنامه آنقدر پراشتباه و خام بوده که حتی اگر خبرهترین بازیگران در این فیلم حضور پیدا میکردند، همچنان نمیتوانستند نقشآفرینی خوبی از خود ارائه دهند. این مسئله را شاید بتوان به شیوهی بد «بازی گرفتن» کارگردان از بازیگران نیز مربوط دانست.
به طور کل، فیلم تیغ و ترمه به عنوان یک اثر درام و اجتماعی همراه با یک داستان اقتباسی، عملکردی به شدت ضعیف و پراشتباه داشته است. این محصول از لحاظ روایت داستان، شیوهی کارگردانی، نقشآفرینی بازیگران و فاکتورهای دیگر، آکنده از نکات منفی است و معلوم نیست با چه رویی میتوان نام آن را «فیلم» گذاشت. سکانسهای پراکنده و نتیجهگیری بیمنطق در بخش پایانی، آنقدر حس درک مخاطب را ضعیف فرض میکنند که ممکن است تماشای آن برای بسیاری از مخاطبان حتی توهینآمیز محسوب شود. با وجود تمامی این مسائل، فیلم تیغ و ترمه را میتوان تلاشی نافرجام از کارگردانی سرشناس دانست و احتمالاً از تماشا نکردن آن پشیمان نخواهید شد.
- نام کیومرث پوراحمد به عنوان کارگردان!
- لو دادن کلیدیترین اتفاق داستان در دقایق ابتدایی
- عدم شخصیتپردازی درست
- سکانسهای پراکنده و کاملاً بیربط
- نقشآفرینی بد بازیگران
- دیالوگهای سرد و مصنوعی
- تبدیل شدن بخشی از فیلم به موزیک ویدیو
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید