Titane یا تیتان، «تیتانیومی» درامی مهیج و آمیخته با وحشت جسمی و فلسفی، محصول سال ۲۰۲۱ میلادی به کارگردانی «جولیا دوکورنو» است. این فیلم در جشنواره فیلم کن امسال یعنی هفتاد و چهارمین دوره جشنواره، برندهٔ نخل طلا شد. همچنین فرانسه آنرا به عنوان نماینده خود در بخش بهترین فیلم بینالمللی اسکار ۲۰۲۲ معرفی کرده است.
فیلم تیتان داستان الکسیا، (آگاته روسل) زنی است که در کودکی پس از آسیب دیدن در یک تصادف رانندگی، صفحهای از جنس تیتانیوم در سرش نصب میشود. در اصل اما با وقایعی که مدتها بعد از این حادثه اتفاق میافتند -یعنی اساس خط داستانی- سر و کار داریم؛ رقصندهای در جنوب فرانسه که میل و جبر روحیاش کشتن است. زمانی که قانون متوجه قتلهایی میشود که انجام داده، او والدین و خانهاش را ترک میکند، به شکلی عجیب با تغییر چهره، هویتش را عوض میکند و خود را جای آدرین لگراند، پسری که سالها ناپدید شده بود و فکر میکند چهرهاش شباهتهایی به او دارد، قرار میدهد. در کنار خشونت، داستانیست عاشقانه نسبت به اتومبیل و انسانهایی که احساسات خود را نسبت به طرف مقابل بروز میدهند.
در این میان یک عنصر مهم زمینهای و ثابت، پیوسته تا پایان فیلم در زیرساخت آن ادامه مییابد و با شک و تردید مخاطب رابطهای مستقیم ایجاد میکند؛ آمیختگی ذهنیت و واقعیت. الکسیا باردار است و با شواهدی که فیلم در اختیار مخاطب قرارمیدهد به نظرمیرسد که پدر، ماشین کادیلاکی است با سیستم تعلیق هیدرولیک.
مگر غیر از این است که ماهیت انسان، براساس تمایلاتش، از رشد جزئیات کوچک در تمامیت وجودش شکل میگیرد؟ البته که خوی رنجور، روانی ملتهب، عادات منفی و بروز خشم از عوامل محیطی کم تاثیر نمیگیرند. فیلم دوم جولیا دوکورنو استعارهایست از این مقولهها؛ فیلمی غریب در نسبت با قاب سینمای «آرت هاوس» که ممکن است لبریز از عناصر موج نوی سینمای افراطی فرانسه باشد و به تراوشات ذهن شیطانزادهای وحشی/روانی در قفس بماند یا مرزی برای خشونتهای عریان نداشته باشد و به گونهای انقلابی بزرگنمایی در رفتارهای بیپروای جنسی را بیان کند. با این حال اما باز هم اثریست خارق عادت و ضد استاندارد و زیبایی که پرداختی بر ماهیت عشق، سیاستهای جنسیتی و متافیزیکی را در پیش میگیرد.
از میان پرخاشگری تصاویر دوکورنو میتوان به جزئیاتی دست یافت که با قدری بزرگنمایی، ایدهی نوعی از صمیمیت بین سبک زندگی انسان امروز و عصر موسوم به ماشینی را قابل درک میکند و این اشاره توامان با لحنی انتقادیست
فیلم تیتان به یک آرزو یا فانتزی ناخودآگاهی شبیه است که به حقیقت پیوستنش بعید یا به کل محال است اما زمانیکه محقق شود، هم طبیعی بهنظر میرسد و هم تعجب برانگیز. اغراق در چنین احوالاتی سبب انتقال این حس دستنخورده و بینقص میشود. امتیازی که اثر داراست برخاسته است از جرقههای ذهنی پارانویدی و افکاری که در طول فیلم آسایش را از ذهن تماشاگر میگیرند و ممکن است آزاردهنده جلوه کنند.
سبک فیلمسازی در این اثر ممکن است فکری را در مخاطب نهادینه کند که چنین داستانی همیشه احتمال به تصویر کشیده شدن را داشته یا شاید اصلا چنین فیلمی قبلا دیده شده اما این خاصیت به واحد بودن عملکرد انتزاعی در ذهن انسان برمیگردد؛ قدرتی که در تقابل با مرزهای وجود، تلاش بر خلق چیزی افزون بر مشاهداتش دارد. بیرحمی و لطافت در یک ظرف قرار میگیرند، تماتیک و زمینهای بلندپرواز با شوکهایی از دل آناتومی بدن انسان همراه میشود، انزجار و گرایشها ترکیب شدهاند، از خشونت به عنوان یک بازی مسخره تعبیر میشود؛ وحشتی نامعقول که گاه ساده است و گاه پیچیدگیاش در پستی و بلندیهای داستان سرگیجهآور.
از میان پرخاشگری تصاویر دوکورنو در فیلم تیتان میتوان به جزئیاتی دست یافت که با قدری بزرگنمایی، ایدهی نوعی از صمیمیت بین سبک زندگی انسان امروز و عصر موسوم به ماشینی را قابل درک میکند و این اشاره توامان با لحنی انتقادیست.
این که الکسیا بعد از سانحه رانندگی کودکیاش ورقهای از تیتانیوم در جمجمهاش قرار میگیرد، روشنکننده نام فیلم است اما از علت علاقهاش به اتومبیلها پردهای برداشته نمیشود. از سویی مسبب تصادف در اصل خود او بوده و از آن جان سالم هم به در میبرد و از سوی دیگر در بزرگسالی تبدیل به فردی خشن میشود و به همین دلیل با ابهام و پیچیدگی مواجه میشویم. این موارد به همراه اختلالات ذهنی و فروپاشیهای روانی، یادآور رمان کوتاه فرانتس کافکا، «مسخ» میباشد که در ارتباط با مسخ شدن یک انسان و تبدیل شدنش به جانوری دیگر است.
داستان جنبهای از فرهنگ را با حالتی سرمست و مدهوش نمایندگی میکند که اوج هراس و اندوه آن ممکن است خاطر انسان متمایل به هنر معمول و سرگرمکننده را مکدر کند
داستان جنبهای از فرهنگ را با حالتی سرمست و مدهوش نمایندگی میکند که اوج هراس و اندوه آن ممکن است خاطر انسان متمایل به هنر معمول و سرگرمکننده را مکدر کند. الکسیا شخصیت عبوسی دارد و به طور دائم در حال تقلا در محیط پیرامونش است، سردی روحیهاش انگار با کششی مالیخولیایی همراه است و گرمی احساساتش در مواجه و ورود به زندگی وینسنت (وینسنت لیندون) تا حدی آشکار میشود. در اینجا الکسیا که بچه معجزه آسایی را حمل میکند و داستان شکلی اساطیری/افسانهای به خود گرفته، بیشتر شبیه به موجودیست آسیبپذیر، ناسازگار و گوشهگیر تا یک شکارچی انسان.
وینسنت برخلاف نگاه اول که ممکن است مردی خسته و غمگین و عنصری بیتاثیر بهنظر برسد، پیچیدگیهای شخصیتی خود را دارد، در مسیر زندگیاش با چالشهایی دست و پنجه نرم میکند و با تزریق استروئید با افزایش سن در حال مقابله است. در یک ایستگاه آتشنشانی به قول خودش نقش خدا را دارد و بر حضور الکسیا/آدرین به عنوان عیسی مسیح، با امتیاز ویژهای در میان بقیه آتشنشانها پافشاری کرده و به وزن سنگین رفتار عجیب الکسیا برای دیگران توجهی نمیکند.
در این میان شاید از عمد و با تلقینهایی، حقیقت و هویت اصلی الکسیا که حضور خالی آدرین، پسرش، را پر کرده نادیده میگیرد؛ به شکلی که گویی در اصل همینطور بوده و وجودش در کنار وینسنت به عنوان فرزند او عادی جلوه میکند. الکسیا هم تمام تلاشش را میکند که با شرایط سازگار شود؛ نه تنها برای نجات جان خود بلکه هرچه بیشتر با شخصیت شکننده وینسنت همراه میشود آرزو میکند که بتواند واقعا تبدیل به آدرین شود و عصاره وجودی خود را در ظرف عاطفی پسر گمشده بریزد یا مانند اتومبیلی در وجود خود تغییراتی بوجود بیاورد. جدا از صحنههای خشن، دلخراش و ضدانسانی فیلم، ترسناک ترین لحظات تیتان میتواند حس فوبیایی باشد که از گرفتار شدن شخصیت اصلی در یک موقعیت ناخواسته به مخاطب انتقال داده میشود. وحشتی که از تهدید بدن او به افشای واقعیت سرچشمه میگیرد.
برخلاف وحشت گسترده فیلم اول دوکورنو یعنی «خام» (Raw) از شدت وحشت گیجکنندهای که در بخش ابتدایی فیلم تیتان در جریان است، بعد از تبدیل شدن الکسیا به آدرین، کاسته میشود. البته عنصر باردار بودن شخصیت اصلی داستان تعلیقاتی ایستا و مکانیکی در فیلم ایجاد میکند که به این سبب جریان دلهره متوقف نمیشود. در ادامه روند، این حقیقت که در نهایت مقصد نهایی فیلم میتواند مبهم باشد، بهنظر هدف عمدی فیلمساز است.
اگر اهل ماجراجویی در گوشههای خاص و شاعرانه جهانهای سینمایی هستید، تماشای Titane را از دست ندهید. جلوهای از فیلم افراطی و رادیکال که با لحنی اندوهگین، نگاهی دیگر به ویژگیهای انسان عاطفی انداخته و پتانسیل این را دارد که تا مدتی به یاد بماند، با حالتی درگیرکننده و تامل برانگیز مخاطب را با سوالاتی بدون پاسخ رها کند و ایدههایی نو به نمایش بگذارد. عشق، خصومت، وحشت و روان در قالب یک موتور اتومبیل با سوختی از جنس ترکیب تمایلات انسانی!
- فیلمبرداری و نورپردازی خوب
- داستانی قوی، درگیرکننده و بهیادماندنی
- عملکرد خوب در انتقال احساس
- اثری نو و خارق عادت
- تجربه دنیای سینمایی خاص
- ممکن است مخاطب در پردازش اتفاقات با ابهام مواجه شود
- مکثهای پرت و بیهدف بهجای پرداختهای روانشناختی بیشتر
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید