فیلم تومان به نویسندگی و کارگردانی مرتضی فرشباف و تهیهکنندگی سعید سعدی که در ۳۸امین جشنواره فیلم فجر توانست برندهی سیمرغ بلورین بهترین فیلمبرداری شود و در پاییز ۱۴۰۰ در سینما اکران شد.
تومان اصرار دارد به روایت نکردن، به در ابهام گذاشتن، به پیچاندن. حتی پس از مشاهدهی در حدود ۱۲۰ دقیقهای فیلم، سخت است فهمیدن پیرنگ اصلی قصه. البته فیلم تومان آنقدر برایم جالب بود که در هنگام تماشا لذت ببرم – که توضیح خواهم داد ریشهی این لذت در کجا بوده – اما داستانش را حداقل پس از یکبار تماشا به درستی نمیتوان درک کرد.
نه فقط برای من که پس از گفتوگو با همراهانم و سپس جستوجو در فضای مجازی فهمیدم که اثر با پیچیدگی ذاتی خودش تحلیلهای مختلفی را از دل بحثها بیرون میکشاند. برای من بعد جنسی اثر بسیار هویدا بود و برای دیگری بعد عاشقانه آن. در برخی کامنتها نیز بحث بر سر این بود که آیا زنی که عزیز با او وصلت کردن همان آیلین بود یا نه؟ بالاخره یونس چطور مرد؟ خودکشی کرد یا چیز دیگر؟ یا ریشهی دعوای ترکمن و بلوچ چه بود و سوالاتی از این دست که تومان صراحتا از پاسخ به آنها رو بر میگرداند. و چنین فیلمهایی همواره موافقان و مخالفان سرسختی دارند و من جزو دستهی اولم.
تومان داستانی دارد راجع به سرشت انسان و غرایز فطری انسانی چون حرص، طمع، عشق و شهوت و قمار که یادآور میشود هنوز سینمای اصیل را در جایی غیر از مفاهیم اجتماعی- سیاسی میتوان یافت
فیلم تومان به عمد از صراحت میگریزد و حینش به روایت خطی و کلاسیک پایبند است. سینمای اجتماعی هست و نیست؛ گریزی میزند به رای گیری، سقوط تدریجی در قمار و یک جماعت که سر سفرهی نذری شرط بندی میکنند بدون آنکه نتیجه یا علت خاصی را پیگیری کند. میتوان آن را عضوی از آنچه امروز در سینمای ایران به آن سینمای هنری میگویند نیز دانست و بعد با یادآوری نماهای شلوغ، ریتم تند و عدم مینیمالیستگرایی صرف نظر کرد. در این بلبشوی آثار متوسط در سینمای ایران که تماما درگیر بازنمایی موقعیتهای بغرنج روزمره اجتماعی و سیاسی شده و از پرداختن به انسان فارغ از محیط اجتماعیاش به شدت غافل مانده، تومان داستانی دارد راجع به سرشت انسان و غرایز فطری انسانی چون حرص، طمع، عشق و شهوت و قمار که یادآور میشود هنوز سینمای اصیل را در جایی غیر از مفاهیم اجتماعی- سیاسی میتوان یافت.
مرتضی فرشباف در فیلم تومان توانسته است ورود تفننی یک شخصیت به داخل قمار و سپس سیر تحول او تا تبدیل شدن به یک غول در قماربازی را به صورتی شگرف تعریف کند. شخصیتی که خرد خرد به خاطر قمار تمام داشتههایش را میبازد؛ نخست دختری که با او ارتباط دارد، سپس یونس (مجتبی پیرزاده) و بعد رفیقش عزیز را.
قصه شامل یک روایت خطیست که یک سال را در بر میگیرد. بهار، تابستان، پاییز، زمستان و باز بهار. یک چرخهی کامل و سیر اوج و فرود قهرمان داستان.
مراسم نذری سالیانه کناییترین شروعی است که میتوان برای داستانی با محوریت قمار متصور شد. بعد ورود به جهان نامرسوم شخصیتها. نوع رابطهی آیلین (پردیس احمدیه)، عزیز و داوود(میر سعید مولویان) تا جایی بیشتر از نیمهی ابتدایی فیلم نامفهوم باقی میماند. فرشباف بیش از آنچه با دیالوگ قصه بگوید بار را روی شانهی دوربینش گذاشته و ذوق و قریحه رشکبرانگیزش در زیبایی شناسی. مثلث عشقی اولیهاش را بیش از آنکه در میانهی فیلم با اکت بازیگرها و دیالوگ آشکار کند در همان نمای غذاخوردن در دامنهی دشت با حرکت خطی دوربین، دنبال کردن خط نگاه شخصیتها و قابهای دو نفره لو میدهد.
بر خلاف کلیشههای رایج اینبار قمار به کلی منجر به تباهی نمیشود بلکه تبدیل به سبک زندگی او میشود؛ چیزی که او را از انسانهای میانمایه اطرافش متمایز میکند
پس از برنده شدن بیست میلیون تومان در شرط بندی بازیهای لیگ جزیره برای داوود، او وارد جهان وسوسههای پایانناپذیر قمار میشود. بر خلاف کلیشههای رایج اینبار قمار به کلی منجر به تباهی نمیشود بلکه تبدیل به سبک زندگی او میشود؛ چیزی که او را از انسانهای میانمایه اطرافش متمایز میکند. نوعی حالت پیغمبر گونه که لذتی وصفناشدنی را برای داوود به ارمغان میآورد.
تومان اصلا فیلمی سورئال یا با رویههای متافیزیکی نیست داوود فقط شیفتهی این جهان تازهیافته با هیجان بیاندازهاش شده. در بازیهای ابتدایی او اصلا نمیداند کی به کیست و نتیجهها را صرفا بر اساس آنچه آیلین میگوید شرط میبندد. داوود حتی به آنچه روی آن شرط میبندد نگاه هم نمیکند. زمانی که همه ایستاده دارند نتیجهی مسابقه اسب دوانی را دنبال میکنند او بیخیال لم داده روی مبل و منتظر اعلام نام برنده است.
در شب بازی ایران که برای اولین بار و با شرط دقایق پایانی روی گل زدن ایران داوود برنده بیش از یک میلیارد تومان پول میشود، شادی و شعف او با همه متفاوت است. در سکانس رقص پسرها او چون یک شاه، مسیح یا قدیس تاج بر سر خود میگذارد، او حتی آدمهایی که از برد او خوشحالی میکنند را میزند (پاز نکن بیشرف!) و این شخصیت کمنظیریست که کمتر به این خوبی در سینما اوج گرفته و البته سرنگون شده.
کمی قبلتر و در سکانس قایق کنار آیلین، تنها دختر داستان بودن یا نبودنش کنار داوود را منوط بر شرطبندی میکند. اینکه اگر ببازند، خواهند برد. صربستان گل میزند. داوود برنده صد میلیون تومان پول میشود، عزیز از ساحل فریاد پیروزی سر میدهد و داوود آیلین را میزند. داوود هر چه بسته روی پول بوده، نه آدمها و رابطهها. او چنان از این تصمیم آیلین سرخورده میشود که تصمیم میگیرد او را ول کن، آیلین قوانین بازی را رعایت نکرده و باید کنارش گذاشت.
فرشباف نه فقط در قصه که حتی خیلی بیشتر روی دکوپاژها، میزانسن و تصویربرداری نوآوری و شهامت نشان میدهد. سکانس بازی صربستان در خانه، سکانس پلانی طولانی با تنوع در حرکت دوربین و چرخشهای طولانی در حین توجه به بعد زیباییشناسانه از تبحر فرشباف روی صحنه و از تردستی فیلمبردارش، مرتضی نجفی، – که برای این فیلم برنده سیمرغ بلورین بهترین تصویربرداری شده – روی تصویر و نور خبر میدهد. نوع زاویه دوربین در برخورد با شخصیتهای مختلف و موقعیتهای متنوع، قابهای خاص و دکوپاژهای پیچیده دستآورد بزرگی است که فرشباف را کنار بزرگترین و البته با استعدادترین کارگردانان ایرانی قرار میدهد.
تومان سراسر قمار فرشباف روی مسائل مختلف است. مثل استفاده از میر سعید مولویان برای ایفای نقش اصلی که تبدیل به برگ برندهای تمام عیار میشود. در کنارش دکوپاژ سکانسهایی برگرفته شده از شاهکارهای تاریخ سینما که میتوانست توی ذوق بزند اما نزده و سرمایهگذاری روی ایده و قصهای که شاید چندان باب میل مخاطب حال حاضر سینمای ایران نباشد. فرشباف بدون «فولد» کردن تمام برگهایش را روی میکند و میبرد.
ترکیب مضامین جنسی و شهوت با استرس و اضطراب قمار، ارتباط غیر شفاف و نوعی خاصی از شیمی رابطه بین یونس و داوود را به وجود میآورد که در سینمای ایران مشابهش نیست
ترکیب مضامین جنسی و شهوت با استرس و اضطراب قمار، ارتباط غیر شفاف و نوعی خاصی از شیمی رابطه بین یونس و داوود را به وجود میآورد که در سینمای ایران مشابهش نیست. هر بار لحظات فیلم تومان را به یاد میآورم به خودم میگویم این است سینما! با دوربین حرف زدن، با میزانسن کلمه چیدن و با قاب بیان کردن.
تومان همین کار را میکند. پر از زیباییهای بصری و طعنهآمیز که گاها درکشان نیز یا دشوار است یا اصلا معنی ندارد اما هرچه که هست در لحظه چشمنواز و در انتها محلی برای تعمل دارد.
تعارض منافع؛ در مسابقهی اسب دوانی به داوود میرسانند که یونس اول نمیشود و اسب شمارهی ۴ است که قرار است زودتر از خط پایان عبور کند. او پول زیادی میبرد اما برای پولش خون میدهد. اسب یونس زمین میخورد و او فلج میشود. سکانس دراماتیک خوشحالی شبهنگام کنار ساحل و بعد مرگ یونس تنها اتفاق خارج از دسترس داوود را رقم میزند. روز مسابقه، کنار استادیوم، آیلین به عزیز میگوید:« اون منو ول کرد. شماهارو هم ول میکنه.» داوود تنها کسی را که نمیخواست ول کند یونس بود و اینبار یونس او را ول کرد. پس از واقعه داوود تدارک انتقام نهایی را میچیند. در سکانس گم کردن قبر یونس و دعوای پیش از آن با عزیز، یونس دارد تدارکات رفتن را آماده میکند. در سکانس بینظیر فرار از دل مسابقهی اسب دوانی با کیسهی پر از پول، داوود باز هم همه چیز را ول میکند تا به یگانه لذت حیاتبخشش بپردازد.
برق زدن چشمان داوود در پلان نهایی وقتی سیزده میلیارد پول را در دقایق نهایی و روی یک بازی از جام نیوزلند میبندد شاتی فراموش نشدنیست. از تومان شاید بیشتر از قصه همین لحظهها یادمان بماند. مثل ملاقات آیلین و داوود و یونس در اسکله، سرزندگی و بالا پایین پریدن یونس از در و دیوار و طناب و کات به تصویر سیاهی که دو نور در پی کشف جای قبرش هستند، داغون کردن پراید آلبالویی و چهرهی خونسرد و بیتفاوت داوود پس از هر شرط بزرگی که میبندد. پلان آخر شاید بیشتر از همه. داوود هر چه که در زندگی داشت باخت و بعد از از دست دادن بهترین رفیقش ۱۳ میلیارد برنده شد. پیروزی حقیقی کدام است؟
تجربهی تماشای تومان تجربهی دور شدن از فضای غالب سینمای ایران و غرق شدن در دنیای وسوسههای پایان ناپذیر شخصیست که قمار سبک زندگی اوست. یک لذت خاص بصری و جهانی شگرف که مرتضی فرشباف برایمان به ارمغان آورده.
- قصه و پیرنگی به دور از کلیشههای رایج
- بازی بینظیر میر سعید مولویان و مجتبی پیرزاده
- تصویربرداری درخشان
- دکوپاژهای نفسگیر
- داستانی گنگ و مبهم
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید