ماجرای نیمروز: رد خون فیلمی به کارگردانی محمد حسین مهدویان است که به رخدادهای ماههای ابتدایی پس از پایان جنگ تحمیلی، تجاوز منافقین به خاک ایران و عملیات مرصاد میپردازد. این فیلم یکی از آثار تحسین شده در سی و هفتمین جشنوارهی فیلم فجر است که در سه رشتهی بهترین صداگذاری، بهترین طراحی لباس و بهترین جلوههای ویژهی میدانی موفق به کسب سیمرغ بلورین شد.
این فیلم قسمت دوم «ماجرای نیمروز» بوده و تمرکز اصلی آن روی فعالیتهای سازمان مجاهدین خلق علیه مردم و همچنین نظام جمهوری اسلامی ایران است. رد خون در حال روایت اتفاقات سال ۱۳۶۷ شمسی، یعنی هفت سال پس از رخدادهای قسمت پیشین است که در آن کشمکشهای سازمان اطلاعات سپاه را تنها چند ماه پیش از آغاز آنچه «فروغ جاویدان» خوانده شد به تصویر میکشد. کاراکترهایی نظیر صادق با بازی جواد عزتی و کمال با بازی هادی حجازیفر در این قسمت نقش پررنگتری پیدا کردهاند.
رد خون از همه لحاظ روی ردپای قسمت پیشین خود گام برداشته است. روایت داستان، فضاسازی و درونمایه در رد خون دقیقا مشابه فیلم قبلی است تا یک اثر یکپارچه و کاملا مشابه ساخته شود. این فیلم فضاسازی دقیقی دارد و به تک تک جزئیات رخدادها و حال و هوای دههی ۱۳۶۰ و سالهای پایانی جنگ تحمیلی دقت کرده است. شباهت رد خون با قسمت پیشین تا حدی است که حتی سبک فیلمبرداری و استفاده از زوایای بسته همراه با فیلتر تداعی کنندهی فیلمهای ۱۶ میلی متری در همان ابتدا یادآور قسمت قبلی میشوند.
رد خون با سبک فیلمبرداری دقیق، مخاطب را در فضاسازی خود غرق کرده و سعی در شبیهسازی رخدادهای تاریخی داشته است. محل قرارگیری دوربین در اغلب سکانسهای رد خون از زاویهای خاص است تا مخاطب سکانسها، رخدادها و دیالوگها را به عنوان شخص ثالث تماشا کند و دقیقا در بحبوحهی اتفاقات قرار گیرد.
رد خون از همه لحاظ روی ردپای قسمت پیشین خود گام برداشته است
شاید تنها تفاوت اصلی رد خون با قسمت پیشین، به کپشن ابتدایی آن و توضیح در مورد فرار ابوالحسن بنی صدر از ایران و آماده شدن سازمان مجاهدین خلق برای تجاوز به خاک ایران مربوط باشد. قسمت اول ماجرای نیمروز که در سال ۱۳۹۵ منتشر شد، با خواندن بیانیهای توسط یکی از عاملان سازمان مجاهدین خلق آغاز میشود، اما این بار رد خون با یک کپشن متنی مقدمهی خود را آغاز میکند.
فیلم از همان لحظات ابتدایی فضاسازی خود را آغاز میکند؛ سکانس اول با نشان دادن معراج شهدا در فروردین ۱۳۶۷ مخاطب را شوکه میکند تا درک اتفاقات بعدی امکانپذیرتر شود. چیدمان رخدادها در داستان رد خون به گونهای طراحی شده تا مخاطب، دیدگاه هر دو سوی درگیریهای پس از جنگ تحمیلی و عملیات مرصاد را مشاهده کند. همچنین فیلم با قرار دادن کاراکتر «افشین گوهری» با بازی محسن کیایی و همسرش در دو سوی مرزهای سیاسی و عقیدتی و اشاره به ارتباطهای خانوادگی، مخاطب را در برخی از اوقات رها میکند تا با دیدگاه خودش اتفاقات را قضاوت کند. شاید بتوان همین ارتباط شخصی و خانوادگی میان افشین، همسر و برادرزنش را به عنوان نقطهی دید خاص رد خون برای احساسیتر کردن رخدادها به حساب آورد.
رد خون در میان فضای بحرانی خود، ارتباط خانوادگی میان دو نیروی امنیتی ایران با یکی از عوامل سازمان مجاهدین خلق را به تصویر میکشد. فیلم با قرار دادن چالشهای حیثیتی و خانوادگیِ کمال و افشین، تلاش میکند تا درک بهتری از شرایط حاکم بر دورهای خاص از تاریخ ایران را به مخاطب خود بدهد. در حقیقت استفاده از المانیهای احساسی حاصل از ارتباطهای خانوادگی و ایجاد حس همدردی میان برخی از کاراکترها با مخاطب باعث شده تا درک میزان نفوذ منافقین در رویدادهای پس از جنگ سادهتر شود. همچنین ایجاد این روابط احساسی و خانوادگی باعث شده تا مخاطب به خوبی درک کند که چگونه منافقین با ترفندها و استدلالهای تمامیتخواهانهی خود سعی در فریب افراد و جذب نیرو برای خود داشتهاند.
از دیدگاه رد خون، پیروزی نیروهای ایرانی در نبرد با منافقین امری بدیهی بوده است
یکی از نقاط ضعف فیلم را میتوان در اشارهی غیرمستقیم به جزئیات عملیات مرصاد در نظر گرفت. فیلم توضیح زیادی در مورد جزئیات عملیات مرصاد نمیدهد و بیشتر روی فعالیتهای سازمان اطلاعات سپاه تمرکز کرده و چالشهای درون این سازمان را برای شناسایی و دستگیری عوامل بالادستی منافقین به تصویر میکشد. عملیات مرصاد به طور کاملا خلاصه در این فیلم به تصویر کشیده میشود و رد خون صرفاً به نشان دادن کاراکتر شهید صیاد شیرازی از فاصلهی دور و حملهی چندجانبهی ارتش به نیروهای متجاوز بسنده میکند. در حقیقت پرداختن خلاصه به عملیات مرصاد نشان از آن دارد که از دیدگاه رد خون، پیروزی نیروهای ایرانی در نبرد با منافقین امری بدیهی بوده است. با این حال فیلم تلاش کرده تا به بدنهی اصلی داستان خود، یعنی چالشهای سازمان امنیت سپاه در این رویداد تاریخی وفادار باقی بماند.
داستان رد خون البته آنچنان که به نظر میرسد بیطرفانه نیست و در برخی از مواقع دیدگاه خود را با صراحتی نسبی بیان میکند. کمال، تأثیرگذارترین کاراکتر رد خون است و فیلم بسیاری از دیدگاههای سیاسی خود را از زبان او بیان میکند. از طرفی هادی حجازیفر در ایفای نقش کمال، عملکرد بسیار موفقی داشته و به آسانی مخاطب را به تحسین وا میدارد. با این وجود فیلم در زمینهی اعلام برخی از دیدگاههای سیاسی حساس تا حدودی محتاطانهتر عمل میکند و بیشتر سعی کرده تا به موضوع اصلی خود بپردازد و رویدادهای مربوط به فعالیت سازمان اطلاعات سپاه را برای دستگیر کردن عوامل اصلی منافقین و چالشهای پیشِ روی آنها نشان دهد.
رد خون با وجود آغازی کاملا رسا و صریح، پایان خود را تاحدودی باز نگه میدارد. البته فیلم نیازی هم به توضیح بیشتر در مورد سرنوشت کاراکترها ندارد؛ چرا که مخاطب میتواند اتفاقات پس از پایان فیلم را حدس بزند و سرگذشت کاراکترهای مهمی نظیر کمال و افشین را پیش بینی کند.
با وجود تمامی این تفاسیر، ماجرای نیمروز: رد خون در حال روایت بخشی کوچک از حوادث تاریخی کشور در سالهای پایانی دههی ۱۳۶۰ است. این فیلم علاوه بر دقت بالا در سبک روایت داستان، تلاش کرده تا با فضاسازی ویژه تمامی دردسرها و چالشهایی که در برابر سازمان اطلاعات سپاه وجود داشت را به تصویر بکشد. در حقیقت این فیلم بیش از اینکه در سرگرم کردن مخاطب خود موفق باشد، سعی در آگاه کردن افراد داشته و از زوایای مختلف، عمق مشکلات امنیتی کشور در شرایط حساس آن زمان را برای مخاطب خود بازسازی کند. با توجه به این موضوع، میتوان به جرئت اذعان کرد که رد خود فیلمی شایستهی دیده شدن و تأمل کردن است.
- فضاسازی مناسب و دقیق
- نقشآفرینی قابل تحسین بازیگران، به خصوص هادی حجازیفر
- نحوهی خاص فیلمبرداری از زوایای خاص
- عدم پرداختن بیشتر به جزئیات بیشتر از عملیات مرصاد
- کم بودن صحنههای جنگی
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید