فیلم Unhinged بدون سر و صدا و هیچ تشریفات خاصی اکران شد و با همین ژست بیادعای خود توانسته حرفهای جالبی را به مخاطبش بزند. آیا این اثر در دنیای سینما میتواند ماندگار شود و ما به عنوان مخاطب فیلم میتوانیم از تماشای جدیدترین فیلم راسل کرو لذت ببریم؟
در مقایسه با دیگر بازیگرهای مطرح سینمای غرب، راسل کرو مدت به نسبت زیادی است که در فیلم تاثیرگذاری بازی نکرده اما پس از چند سال، او را در فیلمی در سبک تریلر و رازآلود زیارت کردهایم که نه تنها اعصاب و روان متعادلی ندارد، بلکه علنا در نقش یک شخصیت منفی عجیب و غریب جلوی دوربین ظاهر میشود؛ کما اینکه نام فیلم (Unhinged: نامتعادل و روانپریش) نیز کاملا وصف حالِ این شخصیت است. بهطور کلی فیلم «نامتعادل» در برخی از المانها به شدت قوی ظاهر میشود و در برخی از عناصر هم ضعفهای زیادی را عیان میکند. در ادامهی این نقد و بررسی به موشکافی جدیدترین فیلم راسل کرو میپردازیم.
فیلم «نامتعادل» به شکلی شروع میشود که ما با مادری به اسم ریچل و پسرش به اسم کایل روبهرو میشویم که زندگی آنچنان خوبی ندارند. زندگی برای این دو کاراکتر به شدت سخت میگذرد و در یک سوم ابتدایی فیلم در خلال دیالوگها توضیح داده میشود که زندگی این دو کاراکتر به چه سمت و سویی میرود. فیلمساز در همان شروع فیلم دربارهی دعواهای خیابانی و کینهجوییهای مردم در جاده اطلاعاتی به ما داده و تصاویری هر چند دلخراش را به ما نشان میدهد. دیالوگهایی که بین ریچل و پسرش کایل در ابتدای فیلم درون ماشین رد و بدل میشود نیز همگی هدفمند است. گویا فیلمساز میخواسته تا ما بتوانیم طرح داستانی و پیرنگ فیلم را خودمان کشف کنیم. به همین خاطر مخاطب که ما باشیم با کنار هم گذاشتنِ برداشت افتتاحیهی فیلم، دیالوگها و سکانس معرفی راسل کرو میتوانیم حدس بزنیم که چه عاقبت شومی در انتظار ریچل و کایل است. با این اوصاف شما نمیتوانید این موضوع را تصور کنید که مسئله تا چه اندازه بیخ پیدا میکند.
ماجرا از این قرار است که ریچل برای نشان دادن اعتراض خود نسبت به رفتار ناشایست و آزاردهندهی یک فرد غریبه، به یک رفتار غیرمدنی در جاده دست میزند. آن رفتار هم چیزی نیست جز بوق ممتد زدن برای فرد غریبهای که ماشین خود را از جاده تکان نمیدهد. آن فرد هم که هویتش تا انتهای داستان گمنام است کسی نیست جز راسل کرو. پس از این اتفاق، مردِ گمنامِ قصه کینه به دل گرفته و با ماشین خود برای ادب کردن ریچل به دنبال او میافتد. واقعیت اینجاست که چنین فیلمهایی به کرات در هالیوود ساخته شده و بارها دیدهایم که چنین طرح داستانی الزاما به تولید یک فیلم درجهی یک و ممتاز ختم نمیشود. نزدیکترین مثال در این رابطه را میتوان فیلم Death Proof دانست که از اولین آثار سینمایی کوئنتین تارانتینو محسوب میشود. یا در مثال دیگری میتوان به فیلم دوئل (Duel) از استیون اسپیلبرگ اشاره کرد که در سال ۱۹۷۱ میلادی اکران شد و توانست حتی نامزد یک جایزهی گولدن گلوب نیز شود. وجه شبه دوئل، دث پروف و فیلم نامتعادل در همین تعقیب و گریزهای خیابانی است. به همین دلیل شاید سوالی برای شما نیز مطرح شود که پس فیلم «نامتعادل» چه حرف خاصی برای گفتن دارد که بتوان این اثر از دِریک بورت را یک اثر متمایز و خاص بدانیم؟
فیلم «نامتعادل» صرفا یک اثر سرگرمکننده و پرتنش است که نوآوری خاصی نسبت به آثار مشابه خود ندارد، اما مفاهیم اخلاقی مطلوبی را در زمان و مکان درست به بیننده منتقل میکند
در حقیقت فیلم «نامتعادل» صرفا یک اثر سرگرمکننده و پرتنش است که نوآوری خاصی نسبت به آثار مشابه خود ندارد، اما مفاهیم اخلاقی مطلوبی را در زمان و مکان درست به بیننده منتقل میکند. فیلمساز به خوبی توانسته ریشهی یک اعتراض غیرمدنی در خیابان را به درستی نشان دهد. البته که ریشهی تمامی اعتراضها به خشم درونی یا افسردگی برمیگردد اما زندگی زناشویی نهچندان دلچسب ریچل، اخراج شدن از کار و تقلاهایش برای احیای یک زندگی نرمال دلایلی هستند که به صورت خشم برافروخته و یک اعتراض غیرمدنی و ناسالم بیرون ریخته میشود. فیلم «نامتعادل» در درجهی اول به رفتار راسل کرو اشاره دارد اما وقتی خیلی ریز به ماجرای این فیلمِ به ظاهر ساده نگاه میکنیم، رفتار ریچل به عنوان یک قربانی نیز نامتعادل است؛ چراکه سرمنشا اتفاقات ناگوار و صد البته موش و گربه بازیهای بین راسل کرو و ریچل، در رفتار نادرست و بیتدبیرانهای است که ریچل در وهلهی اول انجام داده. در همان ابتدای فیلم نیز ریچل با پسرش مشغول به مرور تلفظ لغات مختلف است و از پسرش دربارهی واژههایی مثل «آیندهنگری» سوال میکند. اگر ریچل این آیندهنگری را داشته که شاید بوق زدن ممتدش باعث میشود یک آدم روانی به جان او و فرزندش بیفتد قطعا به انجام این کار تن نمیداد و عاقلانهتر رفتار میکرد. فیلمساز بهواسطهی تعریف یک قصهی ساده به خوبی توانسته به مخاطبش درس اخلاق و جامعهشناسی دهد. همینکه مخاطب مجاب میشود که همیشهی خدا قرار نیست به همه چیز نگاه حق به جانب داشته باشیم و به هر شکلی اعتراض خود را نشان دهیم، این یعنی فیلم رسالت اصلی خود را انجام داده است. با تمام این تفاسیر، آیا پس فیلم «نامتعادل» میتواند در ذهن مخاطب و حتی تاریخ سینما ماندگار شود؟
متاسفانه فیلم ایراداتی دارد که آن را از زمرهی «ماندگارترینها» خارج میکند؛ برای مثال هویت گمنام آدمِ روانیِ داستان تا انتها در هالهای از ابهام قرار دارد. به همین دلیل است که در این نقد و بررسی مجبور هستیم برای خطاب قرار دادنش از نام بازیگرش استفاده کنیم چون ما به عنوان مخاطب حتی نمیدانیم اسمِ این آدم چیست! گویا کارگردان میخواسته تا بیننده به این نتیجه برسد که الزاما قرار نیست هر فردی که با شما خصومت شخصی دارد را به صورت کامل بشناسید. همین غریبه بودنِ کاراکتر منفیِ داستان یکی از دلایلی است که تنشزاست. قاتل فیلم از انجام هیج کاری ابا ندارد اما انگیزهی دیگر شخصیتها عجیب است. برای مثال ریچل با اینکه در نقش یک زنِ ترسیده و تنها در دل جاده و خیابان به فکر نجات جان خود و اطرافیانش است، به عقلش نمیرسد که میتواند با تماس اضطراری با نیروی پلیس در همان وهلهی اول خود را خلاص کند. ریچل به هر ترتیب و بدون چون و چرا دستورات یک قاتل زنجیرهای را اجرا میکند و جالب است که قاتل از نظر عقل و منطق نسبت به تمامی کاراکترها در سطح بالاتری قرار دارد. در حقیقت قاتلِ روانی باهوشی در فیلم «نامتعادل» حضور دارد که همین موضوع باعث شده تا هیجان قصه دوچندان شود.
نکتهی جالب ماجرا اینجاست که نیروی پلیس در این فیلم قدرت چندان خاصی ندارد و حتی در یک برداشت که نیروی پلیس بالاخره وارد میدان میشود، مخاطب به عقل و منطق شخصیت پلیس شک میکند که چرا او برای دستگیری یک قاتل جانی که چندین و چند نفر را به قتل رسانده، یکه و تنها وارد یک محیط بسته میشود! از طرفی دیگر این قضیه رسما یک ایراد یا باگ داستانی است که چرا نیروی گشتی پلیس، دو نفره نیست؟ باگهای داستانی متعددی در فیلم وجود دارد که اگر بخواهیم تمامی آنها را توضیح دهیم باید رسما یک مقالهی جدید و جداگانه نوشته شود. در هر صورت فیلم «نامتعادل» از آن فضای کاملا منطقی و واقعگرایانهی خود بیرون میآید و رسما به یک فیلم اسلشر تبدیل میشود؛ درست مثل فیلمهایی همچون «هالووین» که یک قاتل زنجیرهای ناشناخته به جان عدهای کاراکتر از همهجابیخبر میافتد. البته فیلم «نامتعادل» تفاوتی که دارد در این موضوع است که دلیل عصبی شدن شخصیت منفی فیلم به رفتار غیرمدنی ریچل، شخصیت اصلی فیلم برمیگردد که البته در جوامع مختلف حتی کشور ایران یک چیز مرسوم در رانندگی است!
فیلم Unhinged شاید شاهکار نباشد اما آنچنان ضعیف و سطحی نیز نیست. فیلمساز به هر ترتیب توانسته با روایت یک داستان هیجانانگیز و استرسزا کاری کند که مخاطب از انجام یک کار غیرمدنیِ رایج در جامعه خودداری کند و از طرفی دیگر از شدت استرس نخواهد تا یک هفته پشت رل نشسته و رانندگی کند!
- کلاس درسی برای علاقهمندان به جامعهشناسی
- هنرنمایی بسیار خوب راسل کرو به عنوان شخصیت منفی داستان
- روایت استرسزا و هیجانانگیز داستان
- چینش صحیح و بهجای برداشتهای فیلم
- فقدان نوآوری
- عقل و منطق شخصیتها به جز کاراکتر منفی داستان
- ایراد و باگهای داستانی
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید