فیلم West Side Story درامیست عاشقانه، موزیکال و البته جنایی، به کارگردانی استیون اسپیلبرگ و برخاسته از فیلمنامهی تونی کوشنر. فیلم داستان وست ساید، در اصل دومین فیلم بلند اقتباسی از یک اثر موزیکال تئاتری به همین نام است که در سال ۱۹۵۷ میلادی، با کتاب آرتور لاورنتز، اشعار استیون سوندهایم، موسیقی لئونارد برنستاین و رقص آرایی جروم رابینز به عرصهی ظهور رسیده بود. (خود این اثر برداشتی از رومئو و ژولیت بود)
اولین نمایش جهانی این فیلم در تاریخ ۲۹ نوامبر ۲۰۲۱ میلادی صورت گرفت. فیلم داستان وست ساید همچنین در ۹۴امین دوره جوایز اسکار (۲۰۲۲) نامزد دریافت ۷ جایزه، از جمله جایزه اسکار بهترین فیلم شده است.
یک بازسازی موفق، شکوهمند، تماشایی و روزآمد از داستان تونی (انسل الگورت) و ماریا (ریچل زگلر) که به بسط دادن ماجرای عشق در نگاه اول آنها میپردازد؛ ماجرایی که خیلی زود تبدیل به اسباب آتش افروزی میان دو گروه بزهکار در نیویورک میشود و به جنگ و دعوای موجود میان جتهای کله خراب (Jets) و شارکهای (Sharks) پورتوریکویی شدت میبخشد.
اثر اسپیلبرگ طوری آغاز شده که گویی تماشاگر، ناگهان راهی برای ورود به این حلقهی بدون توقف از نزاعهای مکرر پیدا کرده و از همان ابتدا درک میکند که آشوب بر سر به دست گرفتن کنترل یک محلهی فقیر نشین است. از طرفی هم با ظرافت تمام بیان شده که هرکدام از این دو گروه، اگر حتی در تقابل با یکدیگر هم پیروز شوند، در نهایت هر دو از چیز دیگری شکست خواهند خورد؛ از نوسازی محلهای که به زودی قرار است سکونتگاه قشر مرفه شود.
معرف اصلی فیلم داستان وست ساید، عاشقانههایش نیست بلکه تیرگی و آشفتگی آن است، البته که این اثر قلب رمانتیک فیلم قبلی را احضار و شور و نشاط آن را تداعی میکند، در واقع طوری داستان عاشقانهاش را روایت کرده که اگر حتی تمام آرک داستانی (قوس داستانی) در یک روز خلاصه شود، باز هم حالت طبیعی و گیرای خود را از دست نمیدهد. اما به هر حال قرار نیست قلب تماشاگر دائما از چنین مقولههایی گرفته و رنجور شود؛ در کل اگر فیلم West Side Story سال ۱۹۶۱ (اثر رابرت وایز) را دیده باشید، داستان عاشقانه تونی و ماریا را بهتر درک میکنید، چراکه اینجا ملاک کلی پرداختهای عاشقانه نیست.
الگورت و زگلر هر دو در ایفای نقش عملکرد خوبی ارائه میکنند اما ارتباط این دو چندان اثرگذار نیست و در نسبت با مدت زمان فیلم، نوع رسیدن شخصیتها به هم عجولانه به نظر میرسد. در واقع این بهاییست که اسپیلبرگ برای برجسته کردن دیگر جنبههای داستان پرداخته است.
این فیلم با حفظ تمامی عناصر ژانری، به صورت کلی تمرکزش را بیشتر روی موقعیتهای جدی و تراژیک قرار داده و با توسعه شخصیتهای فرعی داستان مثل آنیتا، نمایندهی فمینیسم، خشم و مسائل اجتماعی را با وضوح بیشتری ترسیم میکند. در نمایش مبارزه با فقر و در صحنهی تقابل دو گروه مهاجرانِ ترقی خواه، با شعار «آمریکا» و مهاجران غربت زده با شعار خانه، اسپیلبرگ یک دغدغه را در قالب دوئل با رقص مطرح میکند و این چیزی نیست جز یک بینش شعورمند و انسانی!
شخصیتهای فیلم کم نیستند و البته عمل پردازش و توسعه در خصوص اکثر آنها، به شکلی هوشمندانه انجام شده است
شخصیتهای فیلم کم نیستند و البته عمل پردازش و توسعه در خصوص اکثر آنها، به شکلی هوشمندانه انجام شده است؛ چه از نظر ظاهر و چه از نظر رفتار. شخصیت ریف (مایک فیست)، دوست صمیمی تونی، ذاتا شخصیتیست محدود و ناکارآمد، اما در این فیلم از طریق یک مطالعهی شخصیتی محدود و دقیق -طوری که مزاحم سیر داستانی نشود- ریف از یک شخص خشن معمولی به حضوری غریب و منحصر به فرد رشد پیدا کرده و جایی که به آن مرثیه تاثیرگذار نهایی میرسیم، دقیقا همین شخصیت ریف است که افکار تماشاگر را پریشان میسازد؛ شاید غیر مستقیم اما به هر حال تاثیر ریف در سراسر روایت گسترده شده است. شخصیت والنتینا (با بازی ریتا مورنو که در فیلم اول هم حضور داشت) با جدیت تمام مسئله شکاف فرهنگی را برجستهتر میکند؛ بازی مورنو به تنهایی از لطافت خاصی برخوردار است، داستان به این شخصیت ارزش آشکاری هدیه داده، خواه هنگامی که لب به سرودن گشوده و از عبرت گرفتن، بخشودن و زیستن میخواند و خواه زمانی که ذاتا به یک دانای کل شبیه میشود.
عدهای بازسازی فیلم داستان وست ساید را غیر ضروری میدانند و البته توجیه این ادعا همان بحث معیارهای زمانیست؛ چیزی که بوده، تمام شده و رفته اما در یادها باقی مانده، اما در کل ساختهی استیون اسپیلبرگ صرفا از روی علاقه نبوده، این فیلم دارای حجم زیادی از تعدیلهای ماهرانه است. بستر و زمینهای کلاسیک به منظور رساندنِ یک پیام فوری، منتقدانه و متناسب با روزگار کنونیِ قرن بیست و یکمی، در نظر اسپیلبرگ مناسب و مفید دیده شده؛ این نه تنها مضر نیست، بلکه در اصل کارکردیست سودمند از جنس سینما.
از طرفی این فیلم زیربنایی اصیل و نوستالژیک را در هستهی خود حفظ میکند که فقط به یک گذشتهی خوشایند اشاره نکرده، بلکه به متن و اساس اصلی داستان وست ساید ادای احترام میکند. فیلم اول یک اثر جوان پسند بود، اما این فیلم دوران گذشته را در نظر دارد، گاهی با اندوه به عقب مینگرد، گاهی هم نفسگیر و هیجانانگیز میشود. میتوان گفت که این فیلم از سینمای پرستیژ استودیویی تا حدی فاصله گرفته است (فیلمهایی که صرفا در چارچوب منطق استودیو و در مسیر تقویت یکپارچگی هنری استودیو ساخته میشوند و گاهی هم اصلا سودآور نیستند).
فیلمبرداری به زیبایی به اثر زندگی بخشیده و تماشاگر را ناخودآگاه و بدون ایجاد حواسپرتی درگیر میکند
فیلمبرداری به زیبایی به اثر زندگی بخشیده و تماشاگر را ناخودآگاه و بدون ایجاد حواسپرتی درگیر میکند. نیت خیر فیلمساز در کنار گامهای آگاهانه و سیاسی این فیلم ارزشمند است، برای نمونهی میتوان به سکانس دفتر پلیس اشاره کرد که یکی از بهترین و زیباترین بخشهای داستان را شکل داده و علت فاسد بودن این جوانان را فقر میداند. محتوای این سکانس در تناسب با روال دوران معاصر، نیازهای درونی جوانان را به خوبی گوشزد میکند.
ادامه ندادن به تفسیر تهدیدات مدرنیزه سازی و نمایش سرنوشت آن گویِ تخریبِ معلق و آماده به انجام وظیفه -یعنی همان وظیفهی تخریب محل سکونت تهیدستان- تصمیم و ایدهایست که اگر به عرصهی عمل نمیرسید، شاید ریشهی بعضی تغییرات آشکار میشد.
اگر با فیلمهای موزیکال میانهای نداشته باشید، در خیلی از آثارِ این سبک گاهی آواز خواندنها و به رقص آمدنهای ناگهانی به شکل بدی لوس، بیمزه یا کاریکاتوری جلوه میکنند؛ گویی رباتهای ناقصی را تماشا میکنیم که به صورتی کاملا رویایی، با آواز خواندن بر تمام سختیها و مشکلات چیره میشوند. اما این موضوع در مورد فیلم West Side Story صدق نمیکند، چراکه اسپیلبرگ با کنترل رفتارها و در تعامل نگهداشتن شخصیتها از نتایج کارتونی و ساختگی دوری کرده است؛ پس تمام چیزی که از جنبهی موزیکال بودن این فیلم میبینیم، طراحی رقصهای چشم نواز، جشنی از رنگها و یک بیانِ همدلیِ تاثیرگذار است.
فیلم West Side Story یک بازسازی موفق، تماشایی، روزآمد و به یاد ماندنیست؛ استیون اسپیلبرگ از طریق ارائه صدا و تصویری گیرا، دست به روایت موقعیتهایی اندوهناک، تلخ و تراژیک زده است. مدت زمان فیلم نسبتا طولانی به نظر میرسد اما در کل این فیلمیست که از جنبه فیلمنامه گرفته تا زمینه طراحی رقص، با میزان اثرگذاری بالا، حالتی زیبا و نمودی طبیعی به قلب، گوش و چشمان تماشاگر میرسد.
- فیلمبرداری و کارگردانی
- فضاسازی و قطعههای موسیقی به کار برده شده در اثر
- طراحی رقص چشم نواز
- طراحی سکانسهای مربوط به تقابل جتها و شارکها و بازی خوب بازیگران
- پیام اثرگذار، فوری و ضروری این نسخهی بازسازی شده
- مدت زمان فیلم نسبتا طولانیست اما در عین حال، آشنایی تونی و ماریا پرداخت مناسبی ندارد
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید