مشکل فیلم های لایواکشن دیزنی در یک دهه اخیر چیست؟
مروری بر نقاط ضعف بازسازیهای دیزنی
در این مقاله، فیلم های لایواکشن دیزنی در سالیان گذشته را بررسی میکنیم. فیلمهایی مانند پری دریایی، کتاب جنگل و سفیدبرفی که بازسازی انیمیشنهای کلاسیک دیزنی هستند.
فیلم جدید سفیدبرفی (Snow White) یک شکست تجاری و انتقادی سهمگین بود که سال 2025 را برای دیزنی به یک سال ناامیدکننده تبدیل کرد. این فیلم از نظر تبلیغاتی پرسروصدا بود و انتظار میرفت که به فروش قابلتوجهی در باکسآفیس برسد، اما پیشبینیها غلط از آب درآمدند. زیرا با کسب 88.6 میلیون دلار (در مقابل بودجه 270 میلیون دلاری) عملکرد ضعیفی داشت. سفیدبرفی در رسانهها نیز هیچ نقد مثبتی دریافت نکرد و کارش را با امتیاز 40 در راتنتومیتوز، 50 در متاکریتیک و 1.6 در سایت IMDB به پایان رساند. به این ترتیب، شاهد یکی دیگر از بازسازیهای دیزنی بودیم که مثل مولان (Mulan) و پینوکیو (Pinocchio) متحمل شکست سنگین شد. اما واقعا چه چیزی در این فیلمها اشتباه بود که چنین سرنوشتی پیدا کردند؟
سقوط استودیو دیزنی از دامبو تا سفیدبرفی
نگاهی به فیلمهای لایواکشن استودیو دیزنی، خصوصا در یک دهه اخیر، نشان میدهد که روند امیدوارکنندهای وجود ندارد. با توجه به میزان فروش و امتیازاتی که این فیلمها کسب کردهاند میتوان سیندرلا، کتاب جنگل و اژدهای پیت را سه بازسازی برتر دیزنی دانست که همگی مربوط به ده سال پیش هستند. بالاترین امتیاز سایت راتنتومیتوز به کتاب جنگل (94 درصد) تعلق دارد و جایگاه دوم از آن اژدهای پیت (با امتیاز 88 درصد) است. فیلم سیندرلا، محصول 2015، نیز با امتیاز 84 توانسته جایگاه سوم را به خودش اختصاص دهد.
اما همه این فیلمها مربوط به یک دهه گذشته هستند. در دهه حاضر، فیلم های لایواکشن موفقی را شاهد نبودهایم و بیشتر آثار دیزنی به طرز وحشتناکی شکست خوردهاند. از این میان باید به پیترپن و وندی، پری دریایی و پینوکیو اشاره کرد که عملکرد قابل انتظاری در گیشه و نزد منتقدان نداشتند. خصوصا پینوکیو، محصول 2022، که کمترین امتیاز متاکریتیک و راتنتومیتوز را در بین بازسازیهای استودیو دیزنی دارد. با این حال هرچقدر به عقب میرویم، اوضاع بهتر میشود و موفقیت لایواکشنها در سال 2015 و 2016 به اوج خود میرسد.
نقش جلوههای بصری در میزان موفقیت فیلمهای دیزنی
موفقترین بازسازیهای دیزنی به دلایل مختلفی مورد تحسین قرار گرفتند. اما مهمترین دلیلی باعث شد توجه مخاطبان و منتقدان سینما را جلب کنند، ایجاد تعادل بین فانتزی و واقعگرایی بود. فیلمی مانند کتاب جنگل (The Jungle Book) کوشیده بود که شخصیتها کاملا واقعی به نظر برسند و دقیقا شبیه حیوانات کارتونی نباشند. با وجود این، شخصیتهایی مثل شاه لویی و بالو (دوست صمیمی موگلی) هنوز هم شبیه همتایان اصلی خود بودند. در همین حال، سیندرلا و اژدهای پیت به گونهای ساخته شدند که هم واقعگرایانه باشند و هم یک جهان کارتونی را در ذهن بیننده تداعی کنند. طوری که تعادل مناسبی بین فیلم های انیمیشن و آثار لایواکشن دیزنی برقرار شود.
این در حالی است که کیفیت بصری فیلمهای دیزنی در سالیان اخیر کاهش یافته است. مثلا بانو و ولگرد، سفیدبرفی و پینوکیو از کیفیت بالایی برخوردار نیستند. در واقع باید گفت جلوههای بصری آنها افتضاح است، چنان که انگار بخشی از جهان طبیعی فیلم نیست. حتی فیلم شیرشاه (The Lion King) که دستاوردهای بزرگی در عرصه طراحی کاراکترها داشت، موفق نشد دنیای خود را طوری که باید و شاید به تصویر بکشد. در این فیلم، ظاهر شخصیتها به قدری واقعی بود که کاملا فاقد عواطف و احساسات انسانی به نظر میرسید.
علاوه بر این، شخصیتپردازی درستی در اکثر این بازسازیها وجود ندارد. زیرا دیزنی اجازه نمیدهد که شخصیتهای زن دچار نقص باشند و همواره میخواهد آنها را بدون عیب و ایراد نشان دهد. مثلا هیچگاه نمیبینیم که مولان در مواجهه با مشکلات ناامید شود و مخاطبان فیلم را به همذاتپنداری وادارد. چون ظاهرا قرار است که او فقط در میدان نبرد بجنگد و هرگز نباید آسیبپذیر یا متکی به اطرافیانش باشد. به این ترتیب، صرفا شخصیتهای مرد در بازسازیها مجاز به داشتن نقص هستند. البته هیچ اشکالی ندارد که دیزنی در حال نمایش زنان مستقل و قدرتمند است، اما استودیو نباید در این زمینه زیادهروی کند.
مساله دیگری که باعث ناکامی فیلم های لایواکشن دیزنی شده است، تغییرات کوچک و بزرگی است که ظاهرا به مذاق طرفدارها خوش نمیآید. اکثر کسانی که انیمیشنهای کلاسیک دیزنی را دیدهاند، میدانند که سفیدبرفی یک دختر آلمانی با پوست سفید است. بنابراین وقتی یک بازیگر کلمبیایی (که پوستِ مایل به تیرهای دارد) در نقش سفیدبرفی ظاهر میشود، مخاطب مایل نیست این فیلم را تماشا کند. در مثالی دیگر، میتوان گفت که کمتر شباهتی بین فیلم مالفیسنت و زیبای خفته یافت میشود. آنچه در فیلم سال 2014 میبینیم، کاملا متفاوت است با داستانی که استودیو در انیمیشن 1959 روایت کرده بود.
پس هرچند که مردم منتظر «برداشت جدید» و گاه متفاوتی از انیمیشنهای کلاسیک هستند، اما بعضی چیزها را هیچگاه نباید تغییر داد. چراکه ممکن است چنین تغییراتی به ضرر فیلم لایواکشن باشد، نه به نفع آن. با وجود این، امتناع از ایجاد تغییرات هم مورد قبول نیست. مشکل مخاطبان با فیلم شیرشاه و پری دریایی این بود که تنها در حد یک بازسازی صرف بودند، چیز جدیدی ارایه نمیکردند و نهایتا دلیلی نداشت که کسی این فیلمها را ببیند. این در حالی است که فیلمی مانند کتاب جنگل، اگرچه داستان جدیدی را روایت نمیکرد، اما آنقدر طراوت و تازگی داشت که مخاطب سینما مشتاق به تماشای آن باشد.
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید