کمتر اسمی پیدا میشود که در طول تاریخ به اندازهی دراکولا ترس را وارد خانهی انسانها کرده باشد. خونآشام افسانهای و معروفی که از دل آثار ادبی چندصد سالهی اروپا بیرون آمده و برای نخستین بار در کتاب برام استوکر (Bram Stoker) شاهد حضور آن بودیم. کتابی که در سال ۱۸۹۷ چاپ شد و توانست شخصیت دراکولارا در مقام پادشاه خونآشامها و بزرگترین ومپایر تاریخ، برای همیشه در فرهنگ اروپا و غرب ماندگار کند. تا جایی که امروزه رد پای عمیق آن در فیلمهای سینمایی، سریالهای تلویزیونی، بازیهای ویدیویی و انواع داستانها و روایتهای حوزهی سرگرمی، هنری و ادبی نیز دیده میشود. دراکولا از طریق فیلمهای قدیمی و کلاسیکی مثل Nosferatu و Dracula در دهههای ۲۰ و ۳۰ میلادی وارد سینما شد و سپس طی هر چند سال شاهد اکران فیلمهای مختلفی بودیم که هر یک به طریقی شخصیت دراکولا و دیگر ومپایرهای حاضر در داستانهای دراکولا را به تصویر میکشیدند و شخصیتپردازی بصری آن را کاملتر میکردند.
فیلمهایی مثل Count Dracula، The Monster Squad و Bram Stoker’s Dracula را میتوان از جمله بهترین فیلمهای مربوط به دراکولا طی دهههای ۷۰ تا ۹۰ میلادی دانست. امروزه اما بسیاری از مخاطبین سینما و تلویزیون، دراکولا را با سریال انیمیشنی Castlevania و حتی انیمیشنهای Hotel Transylvania میشناسند و به جرات میتوان گفت دراکولای سینما تا حد زیادی از آن دراکولای محبوب و پرطرفدار سینما در سالهای بسیار دور فاصله گرفته و چند فیلم و سریالی که با اقبتاس از داستانهای آن در سالهای اخیر ساخته شدهاند نیز تمام تلاش خود را کردهاند تا دراکولا در مقام مخوفترین و قدرتمندترین خونآشام تاریخ باقی بماند و در این امر نیز بسیار موفق بودهاند.
در ادامهی مطلب میخواهیم به مرور پیشینهی طولانی با قدمت بسیار بالای شخصیت دراکولا بپردازیم و ضمن معرفی خالق نخستین دراکولای تاریخ، به بررسی این موضوع بپردازیم که دراکولا چگونه شخصیتی است و چه ویژگیهایی دارد که باعث شده در مقام معروفترین خونآشام تاریخ، در تمام آثار ادبی و سینمایی از آن به عنوان قدرتمندترین ومپایر و یکی از ترسناکترین شخصیتهای عمومی در طول سه – چهار قرن اخیر یاد شده. از منابع اقتباس خالقین اصلی دراکولا گرفته، تا معرفی اشخاصی که به عنوان نمونههای حقیقی دراکولا در دنیای واقعی معرفی شدهاند. با صفر تا صد شکلگیری شخصیت مخوف و ترسناک دراکولا در فرهنگ اروپایی – غربی همراه ما باشید.
قبل از شروع صحبت دربارهی دراکولا و توضیح اصالت و ریشههای تاریخی این شخصیت در فرهنگ و ادبیات اروپا، بهتر است اشارهای به این موضوع داشته باشیم که دراکولا یک شخصیت کاملا خیالی و ساختگی است و توسط برام استوکر خلق شده. کتاب برام استوکر به نام دراکولا (Dracula) در سال ۱۸۹۷ منتشر شد و توانست به یک منبع اقتباس غنی و جذاب برای سازندههای دیگر در طول این یک قرن اخیر تبدیل شود. شخصیت جدید خلق شده توسط برام استوکر، کاملا خیالی بود اما اسم آن از روی یک شخصیت حقیقی در تاریخ که از قضا علاقهی شدیدی هم به خون و خونریزی داشته، انتخاب شده: ولاد سوم (Vlad III)، شاهزادهی والاچیا (ناحیهای در رومانی امروزی) که به Vlad the Impaler و البته دراکولا نیز معروف شده است. لقب Impaler به خاطر حفظ فاصله از دشمنانش و دور نگه داشتن آنها، به او اطلاق میشود. دراکولا در داستان استوکر تحت عنوان کُنت دراکولا (count Dracula) شناخته میشود و تفاوتهای بسیاری با ولاد دراکولای تاریخی دارد. با توجه به تحقیقات صورت گرفته از سوی بسیاری از مورخین که به بررسی روابط بین ولاد دراکولا و کُنت دراکولا پرداختهاند، این دو، یکی به عنوان یک شخصیت تاریخی و دیگری به عنوان یک شخصیت کاملا افسانهای، همانطور که انتظار میرود تفاوتهای زیادی با یکدیگر دارند و نمیتوان آنها را مشابه دانست. در ادامه به طور جزئی به بررسی شخصیت هر یک از این دو دراکولا میپردازیم و ولاد و کُنت را با یکدیگر مقایسه میکنیم.
دراکولای واقعی
بر اساس اکثر منابع تاریخی موجود در رابطه با این شخصیت، ولاد سوم در سال ۱۴۳۱ در محلی که بعدها تحت عنوان ترنسیلوانیا شناخته شد، واقع در ناحیهی مرکزی رومانی امروزی، متولد شده است. به طور کلی اما رابطهی ولاد سوم یا همان ولاد ایمپالر با ترنسیلوانیا بسیار مبهم است. فلورین کورتا (Florin Curta) پروفسور تاریخ و باستانشناس متخصص قرون وسطی در دانشگاه فلوریدا، دربارهی ولاد ایمپالر و رابطهی آن را با ترنسیلوانیا اینگونه توضیح میدهد:
دراکولا]ی استوکر[ با ترنسیلوانیا در ارتباط است. اما دراکولای واقعی – ولاد سوم – هیچوقت چیزی را در منطقهی ترنسیلوانیا به مالکیت خود در نیاورده. قلعهی برن (Bran Castle) که امروزه نیز به عنوان یک جاذبهی توریستی بازدیدکنندگان زیادی دارد و به قلعهی دراکولا شهرت پیدا کرده، هیچوقت در حیطهی مناطق تحت سلطهی شاهزادهی والاچیایی نبوده و در مدارک و اسناد تاریخی این قلعه هیچ اثری از ولاد سوم به چشم نمیخورد. قلعهی برن که در بالای کوهها ساخته شده و در اغلب اوقات هوایی مهآلود و مخوف دارد، سالهای زیادی است که به عنوان قلعهی دراکولا شناخته میشود. اما ولاد سوم هیچوقت در این قلعه زندگی نکرده و حتی پای خود را هم در آنجا نگذاشته.
فلورین کورتا در ادامه حتی به این نکتهی مهم هم اشاره میکند که در یکی از منابع صراحتا آورده شده که پدر ولاد سوم یعنی ولاد دوم، منطقهی سیقیسوارا (Sighisoara) را تحت مالکیت خود داشته که همان ترنسیلوانیا است. اما ولاد سوم در این منطقه متولد نشده و بر اساس یکی از منابع موصق موجود، ولاد ایمپالر در تارگویست (Targoviste) به دنیا آمده. تارگویست در زمان به دنیا آمدن ولاد سوم، پایتخت اشرافی سلسلهی والاچیا بوده است. شاید برایتان جالب باشد که بدانید امروزه میتوان به عنوان توریست به یکی از قلعههایی که با قاطعیت میتوان گفت ولاد سوم در آنجا حضور داشته، مراجعه کرد. ولاد در سن ۱۲ سالگی به همراه برادرش در ترکیهی امروزی زندانی بوده است. در سال ۲۰۱۴ بود که باستانشناسان با کشف شواهدی توانستند به رابطهی بین قلعهی توکات (Tokat Castle) در شمال ترکیه با همان زندان بزرگ موجود در اسناد تاریخی ولاد سوم پی ببرند. قلعهی توکات که در صدها سال قبل به عنوان یک زندان مورد استفاده قرار میگرفته، تونلها و دخمههای بسیاری در زیرزمین خود دارد و امروزه عموم مردم به تمامی قسمتهای آن دسترسی دارند و میتوانید در تونلهای زیرزمینی زندانی که ششصد سال پیش، ولاد سوم در آن زندانی بوده قدم بزنید.
گروه اژدها
در سال ۱۴۳۱، سیگسموند پادشاه مجارستان، شخصیتی که بعدها در امپراطوری مقدس روم به قدرت رسید. ولاد دوم را به مقام ریاست یک نهاد شوالیهای جدید به نام گروه اژدها یا Order of the Dragon منصوب کرد. به دنبال این انتصاب جدید و تاسیس گروه اژدها، لقب دراک (drac از واژهی dragon به معنای اژدها) به ولاد دوم اهدا شد. پس از ولاد دوم یا همان دراک، پسرش ولاد سوم به قدرت رسید و لقب فرزند دراک (son of drac) را به او دادند. این اسم در زبان رومی قدیم به صورت Draculea نوشته میشود که به نوعی سرمنشا اصلی واژه و اسم دراکولا به حساب میآید. از همین رو اگر بخواهیم در تاریخ ادبیات به دنبال ریشهی اسم دراکولا بگردیم، باید به گروه اژدها یا همان Order of the Dragon اشاره کنیم که اسم ولاد دوم را به دراک (اژدها) تغییر داد و بعدها اسم دراکولا یا فرزند اژدها را روی ولاد سوم گذاشتند. از همین رو ولاد سوم به عنوان نخستین دراکولا در تاریخ شناخته میشود. امروزه در زبان رومی جدید، واژهی دراک به شیطان نیز اطلاق میشود و از همین رو نمیتوان اژدها را تنها ترجمهی انگلیسی واژهی دراک دانست. به همین منوال، فرزند شیطان به عنوان یکی دیگر از معانی اسم دراکولا در کنار فرزند اژدها محسوب میشود.
با استناد بر کتاب دراکولا: منطقی و غیرمنطقی (Dracula: Sense and Nonsense) نوشتهی الیزابت میلر، در سال ۱۸۹۰ استوکر کتابی دربارهی والاچیا مطالعه کرده است که در آن خبری از اسم ولاد سوم نبوده اما استوکر را برای نخستین بار با واژه و اسم دراکولا آشنا میکند. استوکر در یادداشتهایش نوشته که این اسم به معنای DEVIL یا همان شیطان است. چه چیزی بهتر از واژهی شیطانی دراکولا برای نامگذاری یکی از شرورترین شخصیتهای تاریخ در جهان؟
تئوری یکی بودن ولاد سوم با دراکولای معروف درون داستانها، برای اولین بار توسط یک مورخ به نام رادو فلورس (Radu Florescu) و ریموند تی. مکنالی (Raymond T. McNally) در کتاب مشترکشان که به نام In Search of Dracula در سال ۱۹۷۲ به انتشار رسید، مطرح شد و بین عموم شیوع پیدا کرد. نیویورک تایمز در اشاره به تئوریهای این دو نفر در کتابشان به این موضوع اشاره کرده که رابطهی ولاد سوم با دراکولای استوکر به همان اندازه که نزد مورخین و باستانشناسان غیرمعتبر و کذب است، در تصور مردم رشد کرده و آنها را به این باور رسانده که تئوریهای فلورس مکنالی حقیقت دارند!
گروه اژدها با دستور مستقیم امپراطور رومیاش تنها با هدف به انجام رساندن یک ماموریت تشکیل شده بود و آن هم شکست دادن امپراطوری عثمانی بود که در آن زمان نزد رومیها به نام امپراطوری ترکیه شناخته میشد. مسیحیهای اروپایی از جانب سرزمینهای غربی مناطق تحت حاکمیت والاچیا و مسلمانان ترکیه نیز با پشتیبانی امپراطوری عثمانی از جانب سرزمینهای شرقی مناطق تحت حاکمیت والاچیا به سوی یکدیگر لشگرکشی کردند. تارگوویست که پایتخت امپراطوری والاچیا محسوب میشود، در مرکز این جنگ خونین بزرگ قرار گرفته بود. ولاد دوم و سوم هر دو در این برههی زمانی در این مناطق حکمرانی میکردند و تحت فشارهای شدید مسلمانان و مسیحیان قرار گرفته بودند.
سالها اسارت و بندگی
در سال ۱۴۴۲ ولاد دوم برای حضور در یک ملاقات دیپلماتیک از سوی سلطان مراد دوم عثمانی دعوت شد. ولاد دوم نیز دعوت سلطان مراد را پذیرفت و برای حضور یافتن در این ملاقات، دو پسر جوانش ولاد سوم و رادو (Radu) را نیز با خودش برد. اما همانطور که احتمالا حدس زدهاید، ملاقات دیپلماتیک سلطان مراد دوم عثمانی، یک تله برای ولاد دوم بود. ولاد به همراه هر دو پسرش اسیر شد. عثمانیها یک شرط آزادی پیش روی ولاد دوم قرار دادند و او نیز با رها کردن ولاد سوم و برادر بزرگترش رادو در بند عثمانیها، از آنجا رفت و فرزندانش را پشت سر خود جا گذاشت.
میلر، یک مورخ پژوهشی و استاد استحقاقی در دانشگاه نیوفاندلند کانادا دربارهی اسارت ولاد سوم و برادرش در بند عثمانیها میگوید:
سلطان مراد، ولاد و برادرش را به اسارت گرفت تا اطمینان حاصل کند که پدرشان ولاد دوم در جنگ پیش روی ترکیه و مجارستان، اقدامات مناسبی را ترتیب خواهد داد و به نفع عثمانیها عمل خواهد کرد.
ولاد و رادو اما در اسارت عثمانیها آنطور هم که در ظاهر مطلب به نظر میرسد، شرایط چندان بدی نداشتند و بسیار خوب از آنها نگهداری میشد و آموزشهای علمی و نظامی بسیاری در اختیار آنها قرار گرفته بود. ولاد و رادو در اسارت چندسالهی خود نزد عثمانیها شدیدا به علم، فلسفه و هنر علاقمند شدند و در زمینههای مختلف تحت آموزش قرار گرفتند. در بعضی از منابع آوردهاند که ولاد در زمان اسارت خود نزد سلطان مراد عثمانی، مهارتهای اسبسواری خود را ارتقا داد و به یک جنگجوی ماهر تبدیل شد. میلر به طور مفصل شیوهی برخورد عثمانیها را پسران ولاد دوم را مورد بررسی قرار داده و در اینباره میگوید که عثمانیها دلایل خوب و قانعکنندهای برای برخورد مناسب با پسران ولاد و آموزش دادن آنها داشتند. آنها اهداف متعددی را جهت برقراری روابط نزدیک و صمیمی با ولاد و رادو داشتند.
تا جایی که به دنبال محقق شدن یکی از همین اهداف، رادو به طور کامل برعلیه پدرش و اروپاییهای مجارستان شد و به عثمانیها پیوست و از آنها پیروی کرد. برادر کوچکتر رادو یعنی ولاد سوم اما مدت زیادی صبر پیشه کرد و حس درونیاش را که علاقهی بسیار به نابودی تمام عثمانیها بود پنهان نگه داشت. ولاد از تمامی امکاناتی که عثمانیها در اختیار او و برادرش رادو قرار داده بودند بهره برد و آموزشهای نظامی و سوارکاری خود را به پایان رساند و به یک مبارز خبره تبدیل شد. علیرغم رادو که تحت تاثیر استقبال خوب عثمانیها قرار گرفت و به آنها ملحق شد، ولاد تمام این مدت را برای کسب تجربه و فرا گرفتن فنون رزمی و علمی استفاده کرد.
ولاد شاهزاده
همزمان با اینکه ولاد و رادو توسط عثمانیها به بند کشیده شده بودند، پدر آنها یعنی ولاد دوم درگیر مبارزه برای حفظ جایگاه خود به عنوان والی و حکمران والاچیا بود. مبارزهای که نهایتا در آن شکست خورد و قدرت خود را از دست داد. در سال ۱۴۴۷ بود که ولاد دوم از سوی محلیها مورد هجمه قرار گرفت و با رانده شدن از حکومت خود، در نزدیکی یک مرداب در بالتنی (Balteni)، ناحیهای بین تارگوویست و بخارست امروزی در رومانی، به قتل رسید. مخالفین و قاتلین ولاد در جریان این شورش، برادر ناتنی ولاد سوم که Mircea نام داشت نیز در کنار پدرش ولاد دوم کشته شد.
مدت زیادی از این رویدادهای خونین نگذشته بود که در سال ۱۴۴۸ ولاد سوم تصمیم کمپینی را جهت بازیابی قدرت از دست رفتهی خانوادهاش ترتیب داد. برای به دست آوردن قدرت تارگوویست، لازم بود که ولاد، حکمران جدید این شهر یعنی ولادیسلاو دوم را از میان بردارد. نخستین اقدام ولاد برای مقابله با ولادیسلاو باز پس گرفتن قدرت از چنگ آن، حمایت از عثمانی در نواحی شمالی بلغارستان بود. ولاد به خوبی از این ماجرا آگاه بود که ولادیسلاو به حمایت از جان هونیادی والی دولت مجارستان برای جنگ با عثمانیها به بالکانی رفته و فرصت خوبی در غیاب او مهیا شده تا حکومت پدریاش را پس بگیرد. در نهایت ولاد سوم در غیاب ولادیسلاو قدرت را در والاچیا به دست گرفت. اما مدت زمان حکمرانی او در والاچیه بسیار کوتاه بود. چرا که پس از گذشت ۲ ماه از به قدرت رسیدن ولاد سوم در والاچیا، ولادیسلاو همراه با جان هونیادی به والاچیا برگشت و با سپاه قدرتمندش توانست باری دیگر حکمرانی والاچیا را این بار از چنگ ولاد سوم بیرون بکشد.
پس از این اتفاقات، ولاد سوم همچنان دست از تلاش برای به قدرت رسیدن در والاچیا برنداشت. اقدامات نظامی و سیاسی ولاد سوم در نهایت منجر به سقوط قسطنطنیه در سال ۱۴۵۳ میلادی شد. پس از سقوط قسطنطنیه، زمینهی مورد نیاز برای فتح کامل اروپا به دست امپراطوری عثمانی مهیا شده بود. علاوه بر این، باری دیگر شرایط لازم برای حکمرانی ولاد در والاچیا نیز ایجاد شده بود و ولاد سوم توانست در تاریخ ۱۴۵۶ باری دیگر کنترل والاچیا را به دست بگیرد. ولاد که حالا برخلاف گذشته میخواست حکومت خود را از زیر سایهی عثمانیها خارج کند، روابط دیپلماتیک جدیدی را با این حکومت ترتیب داد که از جمله مهمترین آنها میتوان به لغو پرداخت مخارج از سوی والاچیا به امپراطوری عثمانی اشاره کرد.
شکلگیری لقب ایمپالر
ولاد سوم پس از تحکیم جایگاه خود به عنوان حکمران جدید والاچیا، لازم میدید که درگیریهای غیرضروری موجود بین اقشار گوناگون مردم در نواحی مختلف والاچیا را متوقف کند. بر اساس افسانهها و روایتهایی که پس از مرگ ولاد سوم بین مردم پخش شدهاند، ولاد صدها نفر از بزرگان اقوام مختلف والاچیا را به ضیافتی در نزد خود دعوت کرد و میخواست طی عملی کردن یک توطئه بر علیه آنها، برای همیشه درگیریهای قوم و خویشی در والاچیا را پایان دهد. ولاد در جریان این ضیافت، تمامی بزرگان والاچیا را از دم تیغ گذراند و اصطلاحا از پشت به آنها خنجر زد. سپس جنازههای آنها میخکوب کرده و در مقابل مردم به نمایش درآورد. برای اشاره به این پروسهی آویزان کردن جنازهها در یک مکان عمومی، از فعل Impaling استفاده میشود. از همین رو لقب Impaler برای همیشه با اسم ولاد سوم وصله خورد و در تاریخ ماندگار شد. البته این تنها یکی از چندین اقدامات بیرحمانه و خشنی است که ولاد سوم به آنها مرتکب شد و لقب ایمپالر را برای خود دست و پا کرد. طبق گزارش مورخین، در دوران حکمرانی ولاد سوم، بسیاری از داستانهای مربوط به اقدامات ظالمانهی آن در قالب اسناد مکتوب درآمدهاند و امروزه چشمانداز مشخصی را از شیوهی حکمرانی ولاد سوم به ویژه پس از سقوط قسطنطنیه ترسیم میکنند. میلر، مورخ و پژوهشگر در دانشگاه نیوفاندلند کانادا، در این باره به ظهور عصر چاپ و نوشتن روی کاغذ اشاره میکند و توضیح میدهد:
در جریان دهههای ۱۴۶۰ و ۱۴۷۰، درست بعد از اختراع شیوهی چاپ سنگی، بسیاری از داستانهای مربوط به ولاد ایمپالر به صورت شفاهی از شخصی به شخص دیگر منتقل میشدند و در نقاط مختلف افرادی گرد هم جمع میشدند و تمامی این روایتها را در کنار هم قرار میدادند و روی کاغذ چاپ میکردند. این داستانها از بدو وقوع به رشتهی تحریر در نیامدهاند و از همین رو جزئیات بسیار زیادی در رابطه با آنها کاملا جای بحث دارند و نمیتوان دربارهی واقعی بودن یا جنبهی تزیینی بسیاری از اتفاقات نظر قاطعانه داد.
اما یکی از ویژگیهایی که در تمامی داستانهای مربوط به شیوهی حکمرانی ولاد ایمپالر به صورت مشترک به چشم میخورند، خشونت بالای او در برخورد با رقبا و دشمنان بوده است. به طور کلی داستانهای خشن و وحشتناک بسیاری را به ولاد ایمپالر نسبت دادهاند و از این بابت میتوان به منابع چاپی اعتماد کرد که در به تصویر کشیدن یک ولاد خونریز و بیرحم، در قبال تاریخ صادقانه عمل کردهاند. بسیاری از این داستانها در سال ۱۴۹۰ در قالب یک کتاب به نام The Tale of Dracula جمعآوری شدهاند. به عقیدهی نویسنده و گردآورندهی کتاب The Tale of Dracula که یک راهب بوده است (در آن زمان اغلب افراد در بین راهبها توانایی خواندن و نوشتن داشتند و بیشتر کتابهای این برههی زمانی نیز به دست راهبها و دیگر اعضای کلیسا نوشته شدهاند)، ولاد ایمپالر با اینکه شخصیتی بسیار ترسناک و خشن داشته، اما همواره به عنوان یک حاکم عادل نیز از آن یاد شده است که با نزدیکان خود و مردم رابطهی خوبی داشته اما در مقابل دشمنان و رقبا، کاملا جدی و خشن رفتار میکرده است. برای مثال در یکی از روایتها آمده است که ولاد ایمپالر دهها بازگران ساکسون را به سال 1456 در کرونستات (Kronstadt) به جرم همکاری با بزرگان خائن والاچیا سلاخی کرده است.
در یکی دیگر از روایتهای خونین ولاد آوردهاند که گروهی از مسلمانان فرستادهی عثمانیها به نزد ولاد آمدند و از دستور او مبنی بر برداشتن عمامهشان که پوشش مذهبیشان بوده است، سرپیچی کردهاند. ولاد نیز به این باور مذهبی قاطعانه و وفادارانهی فرستادگان عثمانی احترام میگذارد و دستور میدهد پس از سلاخی کردن آنها، عمامههایشان همچنان روی جمجمههایشان باقی بمانند. بعد از اینکه مهمت دوم (Mehmet II) فاتح قسطنطنیه برای فتح والاچیا به این ناحیه لشگرکشی کرد و به دروازههای پایتخت والاچیا یعنی شهر تارگوویست رسید. شهر تارگوویست را کاملا بیروح و متروکه دریافت و در نزدیکی دروازههای شهر دستهای از جنازههای سلاخیشده را مشاهده کرد که متعلق به عثمانیهای زندانی شده در دوران جنگ بود.
با وجود تمام این اقدامات ظالمانه و خشن ولاد ایمپالر در طول حکمرانیاش در والاچیا، همواره در طول تاریخ سرزمین رومانی شاهد آن بودهایم که از او به عنوان یک شخصیت مثبت در اسناد تاریخی یاد شده است. تنها دلیل ذکر شدن او به عنوان یک شخصیت مثبت در تاریخ، مقاومت سفت و سخت آن در مقابل عثمانیها و جلوگیری از فتح کامل اروپا توسط امپراطوری عثمانی بوده است.
مرگ ولاد ایمپالر
مدتی پس از سلاخی بیرحمانهی زندانیان عثمانی توسط ولاد ایمپالر و همچنین تلاش قاطعانهی مهمت دوم در خلال متوقف کردن او، ولاد به اجبار به مجارستان تبعید شد و نتوانست در مقابل سپاه مهمت مقاومت کند. ولاد در طول این تبیعد، سالهای زیادی را در اسارت سپری کرد. او در دوران تبعید ازدواج کرد و صاحب دو فرزند شد. پس از دستگیری و تبعید ولاد ایمپالر، برادرش رادو که در نوجوانی به طرفداری از عثمانیها برآمده بود و به آنها ملحق شده بود، حکمرانی والاچیا را به دست گرفت. پس از مرگ رادو در سال ۱۴۷۵، گروهی از بزرگان والاچیا گرد هم جمع شدند و با اتفاق نظر خواستار بازگشت ولاد به قدرت شدند. نهایتا در سال ۱۴۷۶ بود که ولاد مجددا قدرت را در والاچیا به دست گرفت. اما اینبار بخت با ولاد یار نبود و سریعا پس از گذشت یک سال، باری دیگر لشگر عثمانیها از راه رسید. ولاد که در جریان این حملهی عثمانیها تنها تعداد بسیار کمی از سربازان محافظ را در اختیار داشت، در این جنگ کشته شد.
در طول تاریخ همواره بحثهای زیادی روی محل دقیق مدفن ولاد صورت گرفتهاند و نظرات ضد و نقیضی در این رابطه وجود دارند. در منابع همعصر با دوران زندگی ولاد آوردهاند که ایمپالر در صومعهای در شهر اسناگوو (Snagov) واقع در شمال بخارست امروزی، دفن شده است. اما امروزه، مورخین روی این موضوع اختلاف نظر دارند. بسیاری از از آنها معتقدند که ولاد در صومعهای در کومانا واقع در حد فاصل بین شهر بخارست و رود دانوب دفن شده است. مکانی که به محل کشته شدن ولاد در خلال جنگ با عثمانیها فاصلهی بسیار کمی دارد و از این بابت مستند به نظر میرسد.
از بین این موارد، موردی که میتوانیم قاطعانه درستی آن را تایید کنیم این است که برخلاف کٌنت دراکولای استوکر، ولاد سوم بدون شک دار فانی را وداع گفته و مرده است و تنها این روایتهای خونین و خشن حکمرانی او در والاچیا و کشمکشهای بسیارش با امپراطوری عثمانی است که باعث شده امروزه به عنوان یکی از شخصیتهای جالب تاریخ آن را یادآوری کنیم. شاید به طور مستقیم نتوان ولاد ایمپالر را با کُنت دراکولای استوکر مرتبط دانست، اما پرواضح است که این دراکولای بیرحم که در دل تاریخ حسابی خون ریخته و خشونت به خرج داده، در طول صدها سال جایگاه خود را به عنوان یک شخصیت ترسناک تاریکی حفظ کرده تا نهایتا جرقهی را در ذهن استوکر جهت خلق یک شخصیت افسانهای روشن کند.
دو منبع اقتباس غنی از دراکولا
اگر تا به امروز این سوال در ذهن شما وجود داشته که آیا دراکولا یک شخصیت واقعی در تاریخ است؟ حالا میتوانید با توجه به روایت مفصل و کاملی که پیشتر به آن پرداختیم، کاملا با ولاد سوم یا همان ولاد ایمپالر آشنا شوید و چگونگی پدید آمدن اسم دراکولا در قرن ۱۵ میلادی را مرور کنید. شاید رابطهای بین دراکولای استوکر با ولاد ایمپالر وجود نداشته باشد، اما با نگاهی به آثار سینمایی و تلویزیونی این روزها که به روشهای مختلف به شخصیت دراکولا میپردازند، میتوان دریافت که شخصیتی که امروزه از دراکولا در دنیای سرگرمی و رسانهها شکل گرفته، تا حد زیادی از پس زمینههای تاریخی مربوط به ولاد ایمپالر نیز الهام گرفتهاند.
به عنوان مثال میتوانیم اشارهای به سریال انیمیشنی محبوب و بسیار موفق Castlevania داشته باشیم که بیشتر از اینکه به اقتباس از کتاب استوکر و الهام گرفتن از شخصیت کُنت دراکولا بپردازد، گویا اثری الهام گرفته از روایتهای تاریخی ولاد ایمپالر است. از شخصیت ولاد دراکولا که به طور مستقیم به ولاد ایمپالر اشاره دارد گرفته، تا الهام گرفتن از مراکز جغرافیایی مهم روایتهای تاریخی مربوط به ولاد ایمپالر. در طول سریال کسلوانیا به خوبی میتوانید شهرهای اسلامی تحت حاکمیت عثمانی را مشاهده کنید و از طرفی هم سری به شهر تارگوویست بزنید که طبق صحبتهای یکی از شخصیتهای درون سریال، در گذشتهها از شکوه بسیاری برخوردار بوده و ولاد دراکولا در آنجا حکمرانی میکرده است. با بررسی کامل اطلاعات مربوط به ولاد ایمپالر و کشمکشهای سیاسی دولتهای مختلف در آن دوران و سپس مراجعه به سریال کسلوانیا و تماشای مجدد آن، به بسیاری از وجه اشتراکهای موجود بین سریال کسلوانیا و ولاد ایمپالر پی خواهید برد.
اما روایتهای تاریخی مربوط به ولاد ایمپالر و ماجراهای به قدرت رسیدنش در والاچیا و جنگیدنش با عثمانیها، تمام ماجرا نیست و بخش اعظم شخصیتپردازی دراکولا در طول تاریخ، توسط کتابی با همین نام به نویسندگی برام استوکر صورت گرفته است. کتابی که در قرن ۱۹ میلادی به انتشار رسید و تا به امروز طیف وسیعی از آثار مختلف سینمایی و تلویزیونی با اقتباس از روی آن تولید شدهاند. در ادامه میخواهیم بیشتر با برام استوکر و شاهکار ادبی معروف آن به نام دراکولا آشنا شویم.
کُنت دراکولا | شاهکار برام استوکر
کتاب دراکولا یک رمان گوتیک به نویسندگی برام استوکر است که در سال 1897 به انتشار رسیده است. این کتاب موفق شد پر و بال زیادی به افسانههای ومپایر و داستانهای خونآشامها ببخشد و به نوعی یک ژانر اختصاصی را برای خود در دنیای سینما ترتیب بدهد. کتاب دراکولا مجموعهای از تلگرامها، یادداشتها و نامههای نوشته شده توسط شخصیتهای اصلی داستان هستند که تجربیات خود در جریان اتفاقات مختلف را روایت میکنند. ماجراهای کتاب دراکولا با شخصیت جاناتان هارکر (Johnathan Harker) آغاز میشوند. یک حقوقدان جوان اهل انگلیس که برای رسیدگی به یک پروندهی وکالت به ترنسیلوانیا سفر میکند. هارکر در ترنسیلوانیا با کُنت دراکولا ملاقات میکند و قصد دارد به یکی از پروندههای حقوقی او مبنی بر یک معاملهی املاکی رسیدگی کند.
وقتی که هارکر در ابتدای داستان وارد ترنسیلوانیا میشود و سراغ آدرس کُنت دراکولا را از اهالی این شهر میگیرد، با واکنش عجیب آنها روبهرو میشود. هرکسی که متوجه میشود این غریبه قصد ملاقات با کُنت دراکولا را دارد، وحشتزده از او فاصله میگیرد و این مورد تا حد زیادی هارکر را متعجب جلوه میدهد. نهایتا هارکر امارت دراکولا را پیدا میکند و به قلعهی بزرگ او میرسد. وقتی که هارکر با کُنت دراکولا روبهرو میشود، با مشاهدهی صورت رنگپریدهی دراکولا و دستکشهای بلند و عجیب او شگفتزده میشود.
روایت کتاب دراکولا با پیشروی هرچه بیشتر هارکر در امارت دراکولا کار خود را ادامه میدهد و هارکر لحظه به لحظه نسبت به وضعیت عجیب و غریب این امارت و صاحب آن مشکوکتر از قبل میشود. زمانی سردرگمی هارکر به اوج خود میرسد که وقتی مشغول اصلاح صورتش با استفاده از یک تیغ بود و کمی از پوست خود را برید، دراکولا سریعا ظاهر شد و دهان خود را روی زخم درحال خونریزی هارکر قرار داد. سپس در ادامه سه خونآشام زن در مقابل هارکر قرار میگیرند و با اغوا کردن این مرد جوان حسابی کار را برای او سخت میکنند. تمامی اتفاقات دست به دست هم میدهند تا نهایتا هارکر به راز بزرگ دراکولا پی ببرد و مطلع شود که دراکولا یک خونآشام چندصد ساله است که از خون انسان تغذیه میکند. حالا هارکر که به نمایشی بودن پروندهی حقوقی دراکولا پی برده و فهمیده که او قربانی بعدی دراکولا است. باید هرچه سریعتر از این قلعه قرار کند و خود را به بیرون از ترنسیلوانیا برساند. همزمان شاهد یک روایت از نامزد هارکر به اسم مینا هستیم که در انگلستان زندگی میکند.
مینا در جریان یک داستان اختصاصی خودش به دنبال دوستش لاکی میگردد که چند روزی است که ناپدید شده. در خلال چالشهای مینا برای پیدا کردن لاکی و سپس دست و پنجه نرم کردن با بیماری وخیم او، یک روایت خونآشامی جذاب را در انگلستان دنبال میکنیم. اگر همیشه برایتان سوال بوده که چرا اغلب بازیها و فیلمهای خونآشامی در شهر لندن یا شهری خیالی به نام ترنسیلوانیا جریان پیدا میکنند، بهتر است بدانید که هر دوی این مکانها در کتاب دراکولای استوکر به عنوان محل اصلی وقوع حوادث خونآشامی حضور داشتهاند. ترنسیلوانیا محل زندگی کُنت دراکولا است که به عنوان قدرتمندترین عضو خانوادهی بزرگ خونآشامها محسوب میشود. شهر لندن و تعدادی از دیگر شهرهای کوچک و بزرگ انگلستان نیز میزبان به جریان درآمدن چندین پروندهی جنایی ترسناک هستند که در تمامی آنها یک هیولای خونآشام شبیه به انسان به عنوان مضنون شناخته میشود.
دراکولا و ومپایرها | میراث استوکر
روایت تاریخی زندگی پر فراز و نشیب ولاد سوم در قرن ۱۵ میلادی و سپس رمان پرطرفدار و معروف برام استوکر به نام دراکولا، تاثیر اصلی خود را در قرن ۲۰ و ۲۱ و در قالب فیلمهای سینمایی و آثار مختلف به تصویر کشید. استوکر با الهام از یکی از شخصیتهای عجیب تاریخ توانست یک هیولای خونخوار و شرور را خلق کند که آرکهای شخصیتی متنوعی دارد و به طور کلی یک شخصیت پیچیده از خود به نمایش میگذارد. امروزه خونآشامها و در راس آنها دراکولا به لطف شرکتهای فیلمسازی و همچنین کتابهای داستان، در طول یک قرن اخیر وارد فرهنگهای مختلف در جوامع گوناگون شده و تمامی مردم جهان را با این شخصیت خیالی کاریزماتیک و در عین حال ترسناک آشنا کرده. بدون شک شما نیز تعدادی فیلم سینمایی خوشساخت و موفق را با اقتباس از شخصیت دراکولا مشاهده کردهاید و احتمالا تجربهی بازیهای ویدیویی خونآشاممحور را نیز داشتهاید. در ادامه لیستی متشکل از بهترین فیلمهای سینمایی که با اقتباس از داستانهای دراکولا ساخته شدهاند را داریم که بهترین فیلمهای دراکولایی تاریخ را به شما معرفی میکنند تا بیشتر از قبل با این شخصیت پرطرفدار آشنا شوید:
- Nosferatu (به کارگردانی W. Murnau در سال 1922)
- Let the Right One In (به کارگردانی توماس آلفردسان در سال 2008)
- The Hunger (به کارگردانی تونی اسکات در سال 1983)
- Only Lovers Left Alive (به کارگردانی جیم جارموش در سال 2013)
- Cronos (به کارگردانی گیرمو دل تورو در سال 1993)
- Isle of The Dead (به کارگردانی مارک رابسون در سال 1945)
- Bram Stoker’s Dracula (به کارگردانی فرانسیس فورد کاپولا در سال 1992)
- What We Do in the Shadows (به کارگردانی جمین کلمنت و تایکا وایتیتی در سال 2014)
- Ganja & Hess (به کارگردانی بیل گان در سال 1973)
- Daughters of Darkness (به کارگردانی Harry Kumel در سال 1971)
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید