در طول تاریخ، به مانند ایندیانا جونز شخصیتهای تخیلی و ساختگی بسیاری در دنیای سرگرمی حضور پیدا کردهاند که هر یک به نوعی با الهامگیری از شخصیتهای واقعی خلق شدهاند.
یک نقطه مشترک جالب بین بسیاری از این شخصیتهای اقتباس شده از روی اشخاص حقیقی که اغلب مخاطبین و طرفداران آمریکایی به بحث و گفتوگو دربارهی آن میپردازند، این است که تعدادی از این شخصیتها در آثار مختلف، خود را اهل ویسکانسین (در آمریکا) معرفی میکنند. از کریس تریگر در Parks and Recreation گرفته تا ریچارد هارو از فیلم Boardwalk Empire. اینطور که از شواهد پیداست، ایالت بجر (Badger) سهم قابل توجهی در پر و بال دادن به قهرمانان حقیقی در دنیای واقعی دارد.
اما آیا میدانستید که یکی از محبوبترین و معروفترین شخصیتهای تاریخ سینما که طیف گستردهای از مخاطبین سینما در گروههای سنی مختلف با او خاطره دارند هم اهل این ایالت قهرمانپرور است؟ این شخص هم کسی نیست جز ایندیانا جونز دنیای واقعی (که البته با اسم دیگری شناخته میشود).
۲۱ جولای سال ۱۹۸۱ بود که در سالن Memorial Union Terrace برای نخستین بار فیلم Riders of the Lost Ark به نمایش درآمد و ایندیانا جونز را به جهان معرفی کرد. یک تاریخشناس ماجراجو و باسواد که در دانشگاه تاریخ درس میدهد و عاشق سفر به نقاط فراموش شدهی زمین و کشف رمز و رازهای باستانی آن است. بازی در نقش شخصیت ایندیانا جونز برعهدهی هریسون فورد جوان بود و تا جایی که میدانیم هریسون فورد یک شخصیت واقعی است و ایندیانا جونز صرفا یک شخصیت ساختگی که در خلال تولید این فیلم خلق شده بود. اما راستش را بخواهید ایندیانا جونز هم بر اساس یک شخصیت حقیقی در دنیای واقعی ساخته شده است. یک تاریخشناس و استاد دانشگاه که در کالج بیلویت (Beloit) در ایالت ویسکانسین حضور داشته و حالا پس از گذشت سالها از دوران زندگیاش درحال تبدیل شدن به یک ابرستارهی سینمایی است.
نام این تاریخشناس و استاد دانشگاه، روی چپمن اندروز (Roy Chapman Andrews) است و همانطور که گفته شد در کالج بیلویت تاریخ درس میداده و علاقهی بسیار زیادی به سفرهای مکاشفهای و ماجراجویی در دل تاریخ داشته. عمده شهرت این تاریخشناس معروف، به خاطر نوشتهها و یادداشتهای او طی تحقیقاتش به وجود آمده و از او یک سلبریتی ملی مشهور و بسیار بزرگ ساخته و کشفیات باستانیاش او را به یک قهرمان علمی تبدیل کرده است. اما چطور که جوان از بیلویت واقع در ویسکانسین، به منبع الهام یکی از بزرگترین فرنچایزهای هالیوود تبدیل میشود؟ بیایید باهم سرگذشت روی چپمن، این تاریخشناس معروف و قهرمان علمی را که شخصیت ایندیانا جونز از روی آن خلق شده، مرور کنیم.
“متولد شدن با یک ستارهی شانس”
روی چپمن اندروز در تاریخ ۲۶ ژانویهی سال ۱۸۸۴ میلادی در شهر بیلویت متولد شده است. معروف است که روی دوران کودکی خود را با گشت و گذار و کاوش در زمینها و رودهای نواحی غربی شهرش سپری کرده است. این روزها که پس از گذشت قرنها جوانان شهر بیلویت وقتشان را با نوشیدن و دورهمیهای مضر در حوالی این شهر کوچک سپری میکنند، روی در آن سالها به صورت خودآموز به فراگیری علم تاکسیدرمی پرداخت تا از این طریق شهریهی تحصیلات در کالج بیلویت را پرداخت کند و به نوعی در این کارش هم کاملا موفق بوده است.
در سالهای تحصیل در کالج بیلویت، در یک حادثهی قایقی روی رودخانهی راک در نزدیکی همین شهر، روی صدمات بسیار شدیدی را به خود دید به طوری که اطرافیانش منتظر از پا در آمدن و مرگ او بودند. روی و یکی از دوستانش در رودخانهی خروشان و پرآب راک مشغول قایقرانی بودند که به یکباره قایقشان سرنگون شده و هردو به درون جریان تند و سهمگین آب پرتاب میشوند. دوست روی متاسفانه دچار گرفتگی شدید عضله میشود و نمیتواند بر جریان تند آب غلبه کند. روی نیز توسط جریان آب از دوستش دور میشود و از نجات آن باز میماند. دوست روی در این حادثه جانش را از دست داد اما روی توانست با رساندن خود به یک شاخهی درخت، خودش را روی آب نگه دارد و این حادثهی سهمگین و تلخ را پشت سر بگذارد.
روی بعدها دلیل نجات یافتن خودش در حادثهی رودخانهی راک را “متولد شدن با یک ستارهی شانس” عنوان کرد. ستارهی شانسی که همواره در طول زندگیاش به او در خلال ماجراجوییهای چالشبرانگیزش امداد میرساند و موجب موفقیت او در موقعیتهای سخت و دشوار میشود. هرچند با یک مرور مختصر بر تواناییهای فیزیکی و البته آموزشهای پشت سر گذاشته شده توسط روی، میتوان تجربه و نبوغ را دلیل اصلی سالم ماندنش در جریان حوادث اینچنینی دانست.
این متعلق به یک موزه است!
روی چپمن پس از فارغالتحصیل شدن از کالج بیلویت در سال ۱۹۰۶ سوار بر یک قطار به شهر نیویورک رفت تا در موزهی تاریخ طبیعی آمریکا مشغول به کار شود. در ابتدا هیچ چیز طبق برنامه پیش نرفت و اندرو موفق به دریافت این شغل نشد. یا حداقل میتوان گفت نه به عنوان یک تاریخشناس. اما اندروز منصرف نشد و به عنوان یک مستخدم برای تمیز کردن سالنهای این موزه مشغول به کار شد و طبق تجربهای که پیش از این در شهر بیلویت داشت، در دپارتمان تاکسیدرمی هم به فعالیت پرداخت. اندروز با اینکه به عنوان یک کارگر معمولی وارد موزهی تاریخ طبیعی آمریکا در شهر نیویورک شد، خیلی زود پلههای طرقی را پشت سر گذاشت و با به نمایش درآوردن تواناییهای کاری خود به عنوان یک تاریخدان فقید، خیلی زود به ردههای بالاتر نفوذ کرد و به یکی از اعضای آبرومند و حرفهای این موزه تبدیل شد.
اندروز در سالهای ابتدایی فعالیت حرفهای خودش به عنوان یک مورخ، به مناطقی از آسیا سفر کرد و در یکی از پروژههای تحقیقاتیاش اجبارا خودش را به مردن و مرگ غیرواقعیاش را رقم زد. اندروز در یکی از کتابهایش که On the Trail of the Ancient Man نام دارد، عنوان کرده است که در طول زندگیاش حداقل ۱۰ بار زندگیاش را در مرز نابودی مشاهده کرده و بارها مرگ را از بیخ گوش گذرانده است. چپمن در این کتاب دربارهی ۱۰ باری که درحال مردن بوده است مینویسد:
دو بار به خاطر کشیده شدن به درون گردباد بود. یک بار به خاطر اینکه قایقمان توسط یک نهنگ زخمی واژگون شد. یک بار من و زندگیام درحال بلعیده شدن توسط گروهی از سگهای وحشی بودیم. یک بار شدیدا از طرف کشیشهای متعصب لاما مورد تهدید قرار گرفتیم و نزدیک بود توسط آنها کشته شویم. دو بار از یک بلندی بسیار مرتفع سقوط کردم. یک بار توسط یک مار پایتون عظیمالجثه به دام افتادم و دو بار نزدیک بود به دست راهزنان بیابانی کشته شوم.
پیش به سوی بیابان
اما بدون شک یکی از معروفترین ماجراجوییهای روی چپمن اندروز، سفر به بیابان گوبی در دههی ۱۹۲۰ میلادی است. در طول این سفر تحقیقاتی به بیابانهای گوبی، اندروز موفق به یافتن چندین اسکلت کامل دایناسور شده است. کشفیات اندرو در طول این سفر به قدری بزرگ و مهم بودند که آن را با عنوان «بزرگترین کالکشن دربارهی تاریخ پستانداران که تنها در یک سفر کشف شده است» توصیف میکنند. تحقیقات اندرو در طول این سالها جزو مهمترین اسناد و شواهدی هستند که ثابت میکنند پستانداران در زمان دایناسورها روی زمین زندگی میکردهاند.
یکی دیگر از کشفیات بسیار مهم اندروز در طول این سفر، پیدا کردن چندین تخم دایناسور در بیابان گوبی بوده است که حسابی مورد استقبال عموم مردم قرار گرفت و شهرت و محبوبیت او را نزد علاقمندان به تاریخ و طبیعت چند برابر کرد. هر چند در رابطه با این موضوع باید اذعان داشت که اندروز اولین نفری نبود که در طول تاریخ تخم دایناسورها را کشف کرده است. این کشف برای اولین بار چندین دهه قبل توسط یک کشیش فرانسوی رخ داده بود. از طرفی دیگر، اندروز هیچ علاقهی به صحبت کردن دربارهی ماجرای کشف تخمها نداشت. چرا که معتقد بود این خبر اذهان عمومی را از کشف اصلیاش منحرف میکند و آن را به حاشیه میبرد: اسکلت کامل یک اویراپتور که هنوز مشخص نیست همراه با آن تخم اویراپتور نیز پیدا کرده است یا نه؟!
تبدیل شدن به ایندیانا جونز
مدتها پس از اینکه روی چپمن اندروز از میدان خارج شد و پروژههای تحقیقاتیاش به پایان راه خود رسیدند، بهرهبرداری از کشفیات این مورخ خوشذوق و ماجراجو همچنان ادامه داشت و اذهان عمومی آمریکاییها اهمیت بسیار زیادی برای فعالین عرصهی تاریخ و طبیعت قائل بودند. اندروز در طول زندگی خود ۱۳ کتاب نوشت و شخصیت بیباک و کنجکاوش در طول ماجراجوییهای باستانیاش موجب خلق چندین فیلم ماجراجویی جذاب در دههی ۵۰ میلادی شد. فیلمهایی که هر یک به طریقی شخصیت اصلی خود را بر اساس ویژگیهای شخصیتی روی چپمن اندروز به تصویر میکشیدند.
سالها فعالیت شجاعانه و دنبال کردن آرزوهایش، و همچنین تولید فیلمهای سینمایی با الهام گرفتن از سبک زندگی او، موجب پدید آمدن نسل جدیدی از فیلمسازان شد که حالا هم پول کافی و هم تکنولوژی و تجهیزات لازم برای به تصویر کشیدن داستانها و ماجراجوییهای این مورخ جوان را داشتند. در سال ۱۹۸۱، استیون اسپیلبرگ به کارگردانی یک فیلم که فیلمنامهاش را جورج لوکاس نوشته بود پرداخت. این فیلمنامه رایتگر داستان یک قهرمان باهوش و بیباک بود که ویژگیهای شخصیتی بسیاری را از آن تاریخشناس معروف شهر بیلویت (اندروز) به ارث برده بود. جورج لوکاس هیچوقت به طور مستقیم اعلام نکرد که “ایندیانا جونز همان روی چپمن اندروز است”، اما تاثیر بسیار زیاد ماجراهای پر سر و صدای اندروز و شخصیت بسیار جالبش روی ویژگیهای شخصیتی ایندیانا جونز در فیلم Raiders of the Lost Ark انکار ناپذیر بود.
حتی اگر جورج لوکاس و استیون اسپیلبرگ هم هیچوقت این مهم را تایید نکرده باشند، به راحتی میتوان دریافت که اگر فرصت تماشای اتفاقات مهم زندگی روی چپمن اندروز از نزدیک را داشتیم، بدون شک سبک زندگیاش شباهتهای بسیاری با ایندیانا جونز سینماها داشت. در واقع میتوان اینگونه توصیف کرد که روی چپمن اندروز، ایندیانا جونز نیست. بلکه از او بهتر است! زیرا وقتی دربارهی او حرف میزنیم، با یک شخصیت حقیقی در دنیای واقعی طرفیم. نه یک بدلکار سینمایی که بر اساس فیلمنامه تصمیم میگیرد و نقش بازی میکند.
نظر شما دربارهی روی چپمن اندروز چیست؟ در صورتی که فیلمهای ایندیانا جونز را تماشا کردهاید، از شباهتهای موجود بین این دو شخصیت چه میدانید؟ آیا میتوان با قاطعیت شخصیت ایندیانا جونز را ساخته شده از روی روی چپمن اندروز دانست؟
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید