«سائورون را به من بسپرید!» آخرین دیالوگ سارومان سپید (Christopher Lee) در فیلم هابیت: نبرد پنج ارتش بود. او و دیگر اعضای شورای سفید سائورون را از قلعه و پناهگاهش، دول گلدور، در میرکوود بیرون رانده بودند و دیالوگ سارومان وعدهای برای پایان دادن به باقیمانده حکومت ارباب تاریکی بود.
اما درکمال تعجب، وقتی که با کاراکتر سارومان در فیلم ارباب حلقهها: یاران حلقه مواجه میشویم، نه تنها پادشاهی سائورون هنوز پابرجاست، بلکه سارومان نیز در خدمت اوست. تباهی ذات سارومان بهقدری است که او در تلاش برای نابودی سرزمین روهان گندالف را به بند میکشد و سپاهی دیوسیرت از اوروکها را برای اعلان جنگ و پیدا کردن حلقه یگانه به پیش میراند. اما چگونه ممکن است سردسته ایستاریها تا این اندازه پستفطرت شده باشد؟
در واقع، نه در فرنچایز ارباب حلقهها و نه حتی توسط خود جی آر آر تالکین (J.R.R Tolkien)، هیچگاه به توضیح و تاریخ دقیقی برای شروع تباهی سارومان مستقیماً پرداخته نشد. با این وجود، کنار هم قرار دادن حقایقی که تالکین در کتاب افسانههای ناتمام (Unfinished Tales) به آنها اشاره میکند، میتواند به ما در رسیدن به دلیلی منطقی برای ظهور شرارت در وجود سارومان کمک کند.
سارومان، همانند پنج جادوگر دیگر سرزمین میانی، مایایی از طبقه سائورون بود که توسط والایی به نام آئوله به الهامبخشی و همراهی مردم آزاده (Free Peoples)، که در دوران سوم برای مقابله با ظلم سائورون به سرزمین میانی آمده بودند، گمارده شده بود. برای انجام چنین مأموریتی لازم بود که روح مایاها در جسم انسانهای کهنسال محبوس باشد و قدرتهای ذهنی و فیزیکی خارقالعادهای در اختیار داشته باشند. ملبس بودن به جسم انسانی بسیاری از قدرتهای ذاتی مایاها را محدود میکرد. با این حال، مایاها اجازه نداشتند از قدرتهای دراختیارشان برای واداشتن کسی به انجام فعل استفاده کنند. از سوی دیگر، مایاها مانند انسانهای معمولی، تحت تأثیر خستگی شدید، گشنگی، جراحات و در معرض خطر مرگ بودند و با وجود داشتن اختیار و اراده میتوانستند از وظیفه و هدف اصلیشان غافل شوند.
طبق آنچه که در کتاب افسانههای ناتمام – مجموعهای از تألیفات و داستانهای به جا مانده از تالکین – آمده است، اولین مایایی که به مأموریت همراهی مردم آزاده گمارده شد، سارومان بود که پیش از آمدن به سرزمین میانی کورومو (Curumo) نام داشت. پیش از آن، کورومو مایایی در خدمت آئوله آهنگر، ایزد صنعت و مهارت و خالق دورفها و همان والایی بود که سائورون پیش از شرارت به او خدمت میکرد. کورومو مسئولیت همراهی مردم آزاده را داوطلبانه پذیرفت اما از پذیرش بعضی شروط مأمورتیش اکراه داشت. برای مثال، از او خواسته شده بود که آیویندیل (راداگاست قهوهای) را با خودش همراه کند و از والینور به سرزمین میانی ببرد و همین موضوع باعث شد که سارومان همیشه آیوندیل را با دیده تحقیر نگاه کند. زمانی که گندالف خاکستری، که در ابتدا روح مایایی به نام اولورین بود، بهعنوان سومین فرستاده مأموریت همراهی مردم آزاده را پذیرفت، کورومو پیامی را به یاد آورد که گفته بود احتمالاً گندالف سومین فرستاده نخواهد بود.
سارومان از میان ایستاریها (جادوگران) اولین کسی بود که پوشیده در ردایی سپید و با ریش و موهایی که طی قرنها به رنگ سفید درآمده بود به سرزمین میانی آمد. او در میان الفها به نام کورونیر معروف بود و در میان انسانها بهعنوان سارومان شناخته میشد.
برای بیش از هزار سال، سارومان و جادوگران آبی در شرق اقامت داشتند، اما درست زمانی که قدرت سائورون در دول گلدور در حال اوج گرفتن بود، او به تنهایی به سرزمین میانی بازگشت. در آن زمان، سارومان با صداقت تمام وقف انجام مأموریتش بود و برای حفظ امنیت برج اورتانک در آیزنگارد با حسن نیت پیشنهاد اقامتش در اورتانک را مطرح کرد؛ پیشنهادی که موجب خوشحالی پادشاه سرزمین روهان و مباشر گاندور شد.
کورونیر در زبان الفی سیندارین بهمعنی «مرد ماهر» است و همانطور که فانگورن (ریشدرخت) اشاره میکند و همچنین با استناد به افسانهای که منجر به ساخت حلقههای قدرت شد، سارومان به استاد ساخت صنایع دستی مانند چرخ و فلزات تبدیل شده بود. بهعنوان رئیس جادوگران سرزمین میانی، او قدرتمندترین جادوگر بود و حتی بهعنوان رهبر شورای سفید، که متشکل از جادوگران و الفهای مخالف سائورون بود، برگزیده شد.
با این وجود، شرارت سارومان از زمانی که برای هدف والاتری در حال خدمت بود آغاز شد. اکراه او برای همراهی آیوندیل در رکابش به تحقیر راداگاست قهوهای منجر شده بود. طوری که سارومان صراحتاً راداگاست را احمقی تمامعیار میپنداشت.
بهعلاوه، کینهی تعریف و تمجید والار از اولورین (گندالف) در قلب سارومان ریشه دوانده بود و حسادتش را نسبت به گندالف برمیانگیخت. بعدها، زمانی که حلقه آتش از سوی الفهای سیردان به گندالف اهدا شد، و الفها گندالف را برای ریاست شورای سفید حمایت میکردند، حسادت سارومان شدت گرفت.
در سری فیلمهای پیتر جکسون (Peter Jackson) گاهی حسد سارومان بهشیوههای خندهداری تصویرسازی شده است، طوری که او علاقه گندالف به هابیتها را به سخره میگیرد و با وجود اینکه هیچگاه بهصورت عمومی سیگار کشیدنش را برملا نمیکند، اما در خلوت خود حرکات گندالف را تقلید میکند.
حسادت سارومان تا جایی شدت میگیرد که او گندالف را رقیبی ترسناک برای خودش و کسی که نقشههایش را نقش بر آب میکند میپندارد. هرچند که حسادت سارومان تنها نسبت به گندالف محدود نمیشود و او حین مطالعاتش درباره هنر حلقهسازی حتی به خود سائورون نیز حسادت میورزد.
تالکین در نامههای خصوصیاش مینویسد که بزرگترین نقطه ضعف ایستاریها بیصبری آنهاست و برخلاف نژادشان، تمایل آنها به انجام کارهای خوب منجر به تحمیل خوبی به سرزمین میانه و در نهایت به میل حکمرانی بر این سرزمین بدل میشود. به همین دلیل، قدرتی بیانتها را میجویند که تنها در حلقه یگانه سائورون پیدا میشود. مطالعات سارومان، بهعنوان یک ایستاری، درباره حلقههای قدرت آخرین مکان حلقه یگانه را برای او فاش کرد و میل به تصاحب حلقه تا جایی در وجودش شدت گرفت که مانع اجرایی شدن نقشههای شورای سفید برای اخراج سائورون از دول گولدر میشد؛ به این امید که اگر سائورون برای جستجوی حلقه آزاد باشد، حلقه خودش را نشان دهد و سارومان فرصت تصاحب حلقه را پیدا کند.
اقدامات شرورانه سارومان پیش از رویدادهای هابیت به وقوع میپیوست و او هیچگاه، جز برای اشارهای به شورای جادوگران سفید که برای راندن نکرومنسر (سائورون) از میرکوود گرد هم آمده بودند، در کتاب هابیت معرفی نشد.
در نهایت، سارومان از مخالفت خود با اعضای شورا دست برداشت. فیلمهای هابیت جدول زمانی رویدادها را تغییر میدهند تا سارومان به وظیفه و سمتاش بهعنوان رئیس قابل اعتماد شورا سفید وفادار بماند. کاراکتر سارومان در فیلمهای سهگانه هابیت، گاهی از خودراضی است، هنوز هم نسبت به راداگاست تحقیرآمیز رفتار میکند و با مداخله در میرکوود و بیرون راندن سائورون مخالف است، اما در رفتارهای ناخوشایندیش هیچ انگیزه پنهانی دیگری جز اعتماد بهنفس بیش از حد وجود ندارد. اگر درباره تغییراتی که در فیلمهای هابیت در داستان نکرومانسر (سایه سیاه یا همان سائورون) انجام شده است، عمیقتر فکر کنید، هیچ کدام چندان منطقی به نظر نمیرسند، اما شاید نمایاندن خوبیها و دوران اصالت سارومان به مخاطبان جهان تالکین یکی از بهترین اصطلاحات انجامشده در داستان هابیت باشد.
پس از اخراج سائورون از دول گولدور، سارومان با این ادعا که حلقه یگانه برای همیشه در ته دریا گم شده است، متحدان ناآگاهاش را آرام کرد، اما همچنان به تلاشهای خود برای یافتن حلقه ادامه داد. او از گنجینهها و ذخایر ارزشمند در برج اورتانک سواستفاده کرد و به دوستی خود با انتها (Ents) نیز پایان داد. هبوط سارومان تدریجی بود، اما سقوط نهایی او زمانی اتفاق افتاد که با خودخواهی تصور میکرد که میتواند از پالانتیرهای قصر اورتانک بهره ببرد. پالانتیرها هفت «سنگ جهانبین» متعلق به گاندور بودند که برای برقراری و خیره شدن به دور در فضا و زمان استفاده میشدند. سارومان با اراده قویاش میتوانست نگاه سنگ را به هر کجا که میخواست بیندازد و دانش مفیدی کسب کند. اما هنگامی که سنگ را به سمت باراد-دور چرخاند، در دام سائورون، که خود صاحب یکی از پالانتیرها بود، گرفتار شد.
در فرنچایز ارباب حلقهها سارومان مطیع و برده سائورون بهتصویر کشیده میشود. او کاملاً خود را تسلیم سائورون کرده است، پیروزی او را آرزو میکند و وفادارانه برای تحقق پیروزی سائورون در تلاش است. اما در سری کتابها، سارومان حتی به سائورون نیز وفادار نیست. در خط داستانی کتاب، او به گندالف پیشنهاد میکند که به جای سائورون حکومت کنند. همچنین، مردان و اوروکها توسط سارومان فرستاده شدند تا حلقه یگانه را به آیزنگارد بیاورند. بعدتر، سارومان حلقه خودش را با الگوبرداری از حلقه یگانه بازسازی کرد و لقب «سارومان چندرنگ» را برای خودش برگزید.
هنگامی که استفاده سارومان از پالانتیر برملا شد، گندالف از حجم حماقت سارومان بهتزده شده بود. استفاده سارومان از پالانتیر برای تعیین محل گندالف پس از فرارش از اورتانک بود. با این حال، سارومان نمیدانست که پالانتیر رازها و تمایلات پنهانش را برای سائورون برملا میکند.
در نهایت، هیچ کدام از حقههای سارومان به نتیجه نرسید. حلقه یگانه از دسترس او خارج شد و حیلههایش برای سرزمین روهان نیز شکست خورد. سرنوشت نهایی سارومان در کتاب و فیلم با جزئیات دقیق اما در بسترهای کاملاً متفاوت با یکدیگر مطابقت دارد. کاراکتر سارومان که توسط کریستوفر لی بهتصویر کشیده میشود، در حالی که با ارائه اطلاعات به گندالف سعی در خریدن آزادیاش دارد، توسط خدمتکارش گریمای مارزبان کشته میشود.
در کتاب ارباب حلقهها نیز، سارومان که به گدای کینهتوزی تقلیل یافته بود، زندانبانانش را طلسم کرد تا او را آزاد کنند و پس از آن با عجله به شایر رفت تا سرزمین شایر را برای قهرمانان هابیت بازگشته بودند ویران کند. در حالی که او صدمات بیرحمانه و بیمعنای به خانهشان وارد کرد، در این مورد نیز ناکام ماند و در آنجا زندگیاش به دست گریما پایان یافت.
بهعنوان یک روح جاودانه، مرگ سارومان مانند هابیتها یا انسانها رقم نخورد. شاید اگر به وظیفهاش وفادار میماند، به همانجایی که از آنجا آمده بود یعنی غرب، باز میگشت. اما به خاطر گناهانش از این امر محروم شد. تالکین در افسانههای ناتمام درباره سارومان مینویسد: «و روحش پژمرده شد، چنان که محکوم به رفتن بود، به سرزمین میانه رفت و نه بهعنوان یک مایا و نه یک انسان هیچگاه بازنگشت.»
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید