پس از گذشت چندین هفته و دنبال کردن داستان سریال Ms. Marvel باید گفت که این مجموعه تلویزیونی، نمیتواند انتظارات یک طرفدار مارول را همانطور که باید و شاید برآورده کند. اما دلیل وجود این مشکل در داستان جدیدترین سریال مارولی شبکه دیزنی پلاس (Disney Plus) چیست؟
پس از گذشت سه فاز و پشت سر گذاشتن دورانی طلایی در سینمای مارول، کوین فایگی (Kevin Feige) چند سال پیش رسما از مسیر مورد نظر خود برای دنبال کردن پروژههای آینده استودیو مارول (Marvel Studios) رونمایی کرد. با این وجود جاده فاز چهارم و پنجم دنیای سینمایی مارول، طی این چند سال بسیار تغییر کرد و از همین جهت نیز تاریخ اکران بسیاری از فیلمهای آن جا به جا شد؛ طوری که استارت اولین پروژه مارولی بعد از Endgame، به جای اینکه فیلم Black Widow باشد، یک سریال به نام WandaVision بود.
در حقیقت استودیو مارول از گذشته درس گرفت و به جای اینکه ساخت سریالهای جذاب با حضور شخصیتهای مارولی را به نتفلیکس (Neflix) اهدا کند، خود در شبکه استریم دیزنی پلاس دست به کار شد و عملا بخش بزرگی از فاز چهارم MCU را به سریالهای مختلف اختصاص داد؛ سریالهایی که هم داستان مرتبطی با اتفاقات جهان سینمایی مارول دارند، هم میتوانند وقت بیننده را تا زمان اکران اثر سینمایی بعدی به خوبی پر کنند.
با این وجود اگر از دیدگاه آثاری که صرفا «زمان پُر کن» هستند به این سریالها نگاه کنیم، نمیتوان انتظار داشت که محتوای آنها فوقالعاده جذاب باشد. این در حالی است که سریالهایی مثل WandaVision و Loki، نشان دادند که هیجانانگیز بودن و همچنین تاثیر آنها در اتفاقات دنیای سینمایی مارول، میتواند به حدی بالا و مهم باشد که نمیتوان بدون دیدنشان سراغ فیلم بعدی برویم! به همین دلیل هم همیشه با پخش یک سریال جدید از استودیو مارول، انتظار داریم تا سازندگان اثری را به ما نشان دهند که هم ارزش وقت را داشته باشد و هم اینکه درست مثل فیلمهای این فرنچایز، تاثیرگذار و دیدنی باشند.
این در حالی است که هرقدر سریالهای قبلی موفق شده بودند تا حداقل نظر طرفداران را برای تماشا به خود جلب کنند، متاسفانه میس مارول در این زمینه چندان هم موفق نیست.
دلیل اول ناموفق بودن داستان سریال میس مارول عوض کردن پیشینه شخصیت اصلی است
در ۲۰۱۳ بود که کمیک شماره ۱۴ سری Captain Marvel، شخصیت تازهای به نام کامالا خان (Kamala Khan) به جهان کمیک بوکی مارول اضافه شد. این کاراکتر که از طرفداران درجه ۱ کاپیتان کارول بود، در قالب نوجوانی زیر ۲۰ ساله در این داستان حاضر شد و سپس خیلی زود به واسطه همین سن و سال پایین خود، بین طرفداران به محبوبیت بالایی رسید؛ موردی که نهایتا به چاپ کمیکهای سری Ms. Marvel با محوریت کاملا خان منجر شد و در نهایت، آمار فروش خوبی را نسیب سازندگان کرد.
کاملا یک دختر پاکستانی-آمریکایی بود که در خانوادهای مسلمان، در ایالت نیوجرسی کشور آمریکا زندگی میکرد؛ موردی که آن را در داستان سریال Ms. Marvel هم میتوان مشاهده کرد. اما روایت اثر جدید استودیو مارول جایی به ضعف میرسد که برای ارائه پیشینه کاراکتر اصلی، راه متفاوتی را انتخاب میکند.
میس مارول به خاطر نفس کشیدن گاز تریجن، ژن نا انسانی که داشت فعال شده بود و اینگونه در داستانهای کمیک بوکی به یک ابرقهرمان تبدیل شد. اما در روایت لایو اکشنی که در شبکه دیزنی پلاس، طی چند هفته گذشته تماشا کردهایم، کامالا یک جن است! عجیبتر هم اینکه ظاهرا قدرتهای خود را از یک مچبند میگیرد و اگر آن را از دست بدهد، ظاهرا بیدفاع خواهد ماند.
دقت کنید که عوض کردن پیشینه شخصیت مشکل اصلی داستان سریال Ms. Marvel نیست و واقعا فرقی نمیکند که سازندگان بخواهند کامالا یک نا انسان یا جن باشد؛ بلکه مشکل آنجاست که وقتی نویسنده داستان مسیر متفاوتی را نسبت به نسخه کمیک بوکی انتخاب میکند، باید بتواند جزئیات کافی برای آن ارائه کند.
دلیل دوم پیچیده کردن داستان بدون ارائه جزئیات خواهد بود
در حال حاضر، فاز چهارم دنیای سنیمایی مارول به واسطه توسعه مولتیورس (یا همان جهانهای مختلف)، به اندازه کافی پیچیده شده و نیاز به ارائه توضیحات دارد. ما در سریال Loki با این مسئله به خوبی آشنا شدیم و فهمیدیم که جهان موازی چیست و چه کسی جلوی آن را میگیرد. این در حالی است که اکنون در سریال Ms. Marvel یک بُعد دیگر از زمان و مکان معرفی شده که خود کاملا مستقل است.
در داستان سریال Ms. Marvel به نظر میرسد دستهای از جنها، که به نام کاندستاین (Clandestine) شناخته میشوند، در بُعد دیگری به نام نور زندگی میکنند. اما نکته آنجاست که این افراد از خانه خود رانده شدهاند و فردی آنها را به زمین تبعید کرده است؛ جایی که به دنبال راه نجات هستند و ظاهرا با مچبند کامالا، موفق میشوند تا به هدف خود برسند.
اما این جهان با کمترین اطلاعات ممکن به بیننده معرفی میشود؛ طوری که ما فقط میدانیم که کلندستاین در یک جهان دیگر و در موازات با زمین زندگی میکنند، به علاوه اینکه اگر دروازه بین دو جهان باز شود، آنها کل دنیای انسانها را نابود خواهند کرد. با این حال، به نظر میرسد که به جز بُعد تاریک در دنیای سینمایی مارول، اکنون یک بُعد دیگر نیز معرفی شده که واقعا نیاز به توضیحات بیشتری دارد.
دقت کنید که در سه فاز قبلی MCU، داستان فیلمها طوری روایت میشد که اطلاعات کافی برای فهمیدن جزئیات در اختیار افراد قرار میگرفت؛ حال یا این اطلاعات از طریق دیالوگها رد و بدل میشد، یا سکانسهایی را میدیدیم که در آن شخصیتهای مختلف و مرتبط حضور داشتند.
همچنین نقطه قوت آثار موفق دنیای سینمایی مارول این است که پیش از هرچیز، جایگاه آنها در میان سایر آثار مشخص میشود. اگر داستان یک فیلم یا سریال در MCU بیهویت باقی بماند، بینندهای که دنیای سینمایی مارول را دنبال میکند گیج خواهد شد، چه برسد به کسی که هنوز اثری از این فرنچایز را تماشا نکرده و حال قصد دارد فرق بین بُعدهای مختلف زمان و مکان را با جهان موازی بداند.
و اما به عنوان سومین دلیل، میتوان به شخصیتپردازی فوق ضعیف کاراکترها اشاره کرد
شاید بتوان گفت که داستان سریال Ms. Marvel تا قسمت سوم هم قابل قبول و با کیفیت همیشگی استودیو مارول پیش رفته بود. اما دقیقا از همین قسمت به بعد است که کلا همه چیز عوض میشود!
ما در قسمتهای ابتدایی، داستان دختری را مشاهده میکنیم که دست و پای خود را خیلی راحت گم میکند و در عین حال دوست دارد تا شبیه به ابرقهرمانها باشد و طرفدار درجه ۱ میس مارول است. با این حال، او خیلی زود با مچبند خانوادگی خود آشنا میشود و به همین واسطه نیز قدرتهای عجیبی را به دست میآورد.
در کنار کامالا، ما شخصیتهای دیگری مثل دوست نزدیکش برونو (Bruno)، پدر و مادرش و همچنین برادری به نام امیر را میبینیم که طی همین چند قسمت، به درستی معرفی شده و در مسیر پیشرفت قرار میگیرند. اما درست همین که در حال آشنا شدن با این کاراکترها و انگیزههای آنها هستیم، ناگهان نویسنده داستان Ms. Marvel تصمیم میگیرد تا همه چیز را کنار گذاشته و سراغ کاراکترهای جدید برود؛ افرادی که آنها هم به درستی معرفی نمیشوند و ما فقط میبینیم که کامالا زود با آنها دوست یا دشمن میشود.
برای مثال، برای شخصیت کریم یا استاد او ولید، شاید بهتر بود کمی داستان توضیحات بیشتری را میداد انقدر سریع شاهد کشته شدن او نبودیم. جدای از دوستان کامالا نیز سریال Ms. Marvel در پیدا کردن شخصیت منفی خود فوقالعاده ضعیف عمل میکند! طوری که ما شاهد چند جن هستیم که ابتدا با کامالا رفیق میشوند و او را از نزدیکان خود میدانند، اما سپس میبینیم که در کمتر از ۱ روز، به او حمله کرده و میخواهند مچبند را به زور بگیرند!
این در حالی است که داستان به اینجا ختم نشده و کاراکترهای منفی پس از کشتن افراد، تا کراچی به دنبال کامالا به راه میافتند. با این وجود پس از یک مبارزه طولانی، روایت سراغ صحنههای فلش بک میرود و میبینیم که ظاهرا نجمه همان کسی است که آیشه را به قتل رسانده است. اما در نهایت او پس از اینکه میبنید دروازه نور باز شده، ناگهان با چند دیالوگ ساده به این نتیجه میرسد که باید دست از کارهای شیطانی خود بردارد! این یعنی انگار همان کسی که پایان داستان فیلم Doctor Strange 2 را نوشته بود، حال در سریال Ms. Marvel هم همین مورد را تکرار کرده است.
کاراکتر منفی داستان سریال Ms. Marvel پس از سالها به دنبال هدف خود رفتن، ناگهان تصمیم میگیرد تا از خواسته خود پشیمان شود؛ موردی که واندا مکسیموف (Wanda Maximoff) در اوج قدرت تصمیم به انجام آن گرفت و در نهایت بینندگان را از یک مبارزه نهایی و هیجانانگیز محروم کرد. به هر حال میتوان گفت که به جز چند کاراکتر خاص، خیلی از شخصیتهای سریال Ms. Marvel واقعا قابل درک و لمس نیستند؛ طوری که نمیتوان فهمید که انگیزه آنها از انجام یک کار چیست و جزئیاتی هم درباره آن به خوبی ارائه نمیشود.
در هر صورت این سریال هماکنون رتبه اول را بین تمامی مجموعههای تلویزیونی مارول در وبسایت Rotten Tomatoes دارد؛ در حالی که سریالهایی مانند Loki و Moon Knight رتبه پایینتری دارند و در جایگاه دوم، سریال Agents of SHIELD از شبکه نتفلیکس قرار دارد.
نظر شما درباره داستان سریال Ms. Marvel چیست؟ آیا شما با دیدن قسمتهای مختلف این مجموعه، میتوانید آن را بهتر از سایر سریالهای مارولی بدانید؟
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید