نقد انیمیشن Wish – آرزو
پر از نوستالژی، خالی از خلاقیت
انیمیشن Wish که همزمان با ۱۰۰ سالگی دیزنی اکران شده، ثابت میکند این استودیو بیشتر از هر زمان دیگری به تغییر در سیاستهای خود نیاز دارد.
والت دیزنی (Walt Disney) امروزه یک شرکت بسیار بزرگ بوده و در زمینههای مختلف از جمله تولید فیلم، تولید سریال و ساخت پارکهای تفریحی فعالیت دارد. این در حالی است که فعالیتش را بعنوان یک استودیو کوچک تولید انیمیشن آغاز کرده بود. والت دیزنی سال گذشته میلادی ۱۰۰ ساله شد و به همین مناسبت، تصمیم گرفت انیمیشن Wish را به سینماهای سراسر جهان بیاورد؛ اثری که حاصل تلاشهای کارگردانان باتجربه بوده و هایپ زیادی برایش وجود داشت. تا جایی که نخستین تریلرش رکوردهای بازدید دیزنی را شکست.
انیمیشن Wish در یک فرمانروایی خیالی به نام روزاس روایت شده که در جزیرهای واقع شده است. وقتی ساکنان این فرمانروایی به ۱۸ سالگی میرسند، مهمترین آرزوی خود را به پادشاه محبوبشان یعنی مگنیفیکو میسپارند. او هم از آرزوها محافظت کرده و در صورت صلاحدید، آنها را برآورده میکند. شخصیت اصلی داستان، یک دختر ۱۷ ساله به نام آشا است که متوجه میشود پادشاه علیرغم برخورداری از قدرت جادویی، تمایلی ندارد آرزوها را به واقعیت تبدیل کند. آشا در ادامه تلاش خود را به کار میگیرد تا مقابل پادشاه بایستد.
شهرت و محبوبیت والت دیزنی طی دهههای گذشته دلایل مختلفی داشته اما یکی از دلایل طی دو دهه اخیر، بدون شک انیمیشنهای پیشگامانه و واقعگرایانه این استودیو بوده است؛ ویژگیهایی که در آثاری از جمله Brave به وضوح دیده میشود. این استودیو سعی کرد با انیمیشن Wish یک قدم نوآورانه دیگر برداشته و ترندی جدید بسازد اما راستش را بخواهید، خراب کرده است. آرزو، از لحاظ انیمیشن ترکیبی از سه بعدی (شخصیتها) و دو بعدی (محیط) بوده و نتیجه کار اصلاً در حد و اندازه یک استودیو مانند والت دیزنی نیست.
نماهایی که عریض بوده و لوکیشنها (مانند جزیره روزاس) را به تصویر میکشند، چشم نواز بوده و شباهت زیادی به تابلوهای نقاشی دارند که روی دیوار میچسبانیم. اما وقتی بحث کلوزآپ به میان میآورد، باید گفت ترکیب شخصیتهای سه بعدی و محیط دو بعدی در برخی نماها اصلاً هماهنگ نبوده و انگار به دو محصول کاملاً جداگانه تعلق داشته و به اجبار بهم چسبانده شدهاند. حتی گاهی اوقات گمان میکردم مشغول تماشای سریالهای انیمیشنی ارزان قیمتی هستم که معمولاً در تلویزیون میدیدیم.
ایراد اصلی، تمرکز بیش از حد روی نوستالژی و عدم وجود نوآوری در داستان است.
ایراد بعدی و اصلی، تمرکز بیش از حد روی نوستالژی و عدم وجود نوآوری در داستان است. از آنجایی که از همان ابتدا قرار بود انیمیشن Wish همزمان با صد سالگی والت دیزنی روی پرده بیاید، این استودیو تصمیم گرفت ایستراگهای فراوانی را در محصول جدیدش قرار دهد. به بیان دیگر، اگر مقداری بزرگنمایی به خرج دهم، میتوان بگویم در هر نما یک ایستراگ و اشاره به آثار کلاسیک و محبوب دیزنی وجود دارد: از سفید برفی و هفت کوتوله بگیرید تا زیبای خفته، رابین هود، بامبو و حتی آثار جدیدتر مانند Zootopia. برای مثال، دوستان شخصیت اصلی هر کدام بر اساس یکی از هفت کوتوله قصه سفید برفی طراحی شدهاند. یا شخصیت منفی داستان، پادشاه مگنیفیکو ترکیبی از شرورهایی است که در آثار کلاسیک استودیو ملاقات کرده بودیم؛ شروری که کاملاً بد است و جز هدف شومش، به چیز دیگری فکر نمیکند.
فیلمنامه، پاشنه آشیل انیمیشن Wish است. داستان، عاری از هر گونه جذابیت بوده و کاملاً قابل پیش بینی است. علاوه بر این، شخصیت اصلی قصه که یک دختر ۱۷ ساله است، به گرد پای شخصیتهای زن پیشین نمیرسد. دلیلش هم مشخص است: عمق پیدا نمیکند. به بیان دیگر، آشا هیچ دوست صمیمیای ندارد تا به واسطه تعامل میانشان با او آشنا شده و درکش کنیم. تنها یک بز به نام ولنتیو همراهش است که بیشتر بار کمدی به داستان اضافه کرده تا وسیلهای برای شناخت پروتاگونیست باشد.
همین جذابیت پایین داستان باعث میشود مخاطبان نوجوان و بزرگسال که احتمالاً آثار قدیمیتر والت دیزنی را تماشا کردهاند، حوصلهشان حین تماشا سر رفته و توجه چندانی به اتفاقات، بخصوص جزئیات نداشته باشند. در نتیجه، احتمالاً متوجه المانهای نوستالژی نمیشوند که در جای جای اثر قرار گرفتهاند. مخاطبان کم سن و سالتر هم که جذب داستان میشوند، به احتمال بسیار آثار قدیمیتر را ندیده و در نتیجه اصلاً متوجهشان نمیشوند. از همین رو، باید بگویم تمرکز دیزنی و ادای دین به آثار قدیمی در انیمیشن Wish عملاً بی حاصل است!
بینقصترین بخش، بدون شک ترانهها تولید شده هستند؛ ترانهها کاملاً همراستا با داستان بوده و اطلاعات مهمی را پیرامون جنبههای مختلف از جمله فرمانروایی یا شخصیتها در اختیارمان قرار میدهند. از همین رو، اصلاً و ابداً احساس نکردم یک ترانه به اجبار داخل انیمیشن چپانده شده است. به این مورد باید اجرای عالی آریانا دبوس (Ariana DeBose) و کریس پاین (Chris Pine) را اضافه کرد که نقش بسزایی در افزایش جذابیت ترانهها داشتهاند.
انیمیشن Wish بواسطه ترانههای متعدد و جذابش و صد البته جهان رنگارنگش شاید برای مخاطبان کم سن و سال جذابیت داشته باشد اما به هیچ وجه نمیتواند گزینه خوبی برای مخاطبان نوجوان و بزرگسال باشد. محصول جدید والت دیزنی همچنین ثابت میکند نوستالژی به تنهایی قادر نیست یک اثر را نجات دهد و عوامل دیگر هم در موفقیت یا شکست تاثیرگذار هستند. از همه مهمتر، Wish بدون شک ضعیفترین اثر دیزنی طی دو دهه گذشته بوده و زنگ خطری است برای برند دیزنی؛ زنگ خطری که تاکید دارد سیاستها نیاز به تجدید نظر دارند.
- ترانههای جذاب و متناسب با داستان
- عملکرد عالی بازیگران اصلی در صداپیشگی و خوانندگی
- داستان بیش از حد ساده که برای مخاطبان بزرگسال جذابیتی ندارد
- پس زمینههای بدون روح و بدون جزئیات
- شخصیتهایی که سریعاً به باد فراموشی سپرده میشوند
- تمرکز بیش از حد روی نوستالژی
- طنز انیمیشن تنها برای کودکان کارکرد دارد
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید