محسن قرایی با اولین فیلم متفاوت و جمع و جورش «خسته نباشید!» کار خود را در سینمای ایران آغاز کرد. چند سال بعد او فیلم سد معبر که فیلمنامهاش را سعید روستایی نوشته بود، کارگردانی کرد و خودش در جشنوارهی سی و هفتام سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه را برای قصر شیرین را دریافت کرد. بیهمه چیز اولین فیلمی است که هم نویسندگی و هم کارگردانی آن به عهدهی قرایی است و برای اولین بار در جشنوارهی سی و نهم به نمایش درآمد.
هر وقت به گوشم میرسد در سینمای ایران کارگردانی دست به اقتباس از روی ادبیات زده کنجکاوی و حساسیتم چند برابر میشود. یک بخشش به خاطر کمبود این نوع فیلمسازی در ایران است، که علتش واقعا برایم مشخص نیست، و دیگری به خاطر در هم تنیدگی غیر قابلانکار ادبیات و سینما است؛ دیدن نقاط عطف، لحظات دراماتیک، چگونگی میزانسن صحنهها و پیچشهای داستانی و نحوهی انتقال کلمه به تصویر یکی از جذابیتهای همیشگی دیدن اقتباسهای ادبی روی پردهی نقرهای است. داستان فیلم بی همه چیز اقتباسی از روی نمایشنامه ی مشهور ملاقات بانوی سالخورده اثر فریدریش دورنمانت است که در چالشی دشوار روح ایرانی در آن دمیده شده و همان قصهی معروف را اینبار در روستایی کوچک و در ایرانِ اوایل سدهی چهاردهم، بازسازی میکند.
محسن قرایی در مقام نویسنده و کارگردان فیلم بیهمه چیز، نسبت به اثر قبلی خود یعنی سد معبر نه یک پله که ده پله بالاتر رفته و توانسته یکی از آرزوهای ما در سینمای ایران، که به ندرت شاهد آن هستیم، را به تصویر بکشد؛ روایت یک قصهی کامل. اهمیت این اتفاق از دو جنبه است؛ اول اینکه قرایی با اقتباس از روی اثری مشهور که متعلق به صحنهی تئاتر است – نمایشنامهی ملاقات بانوی سالخورده بارها در ایران روی صحنه رفته است – تواسنته از پس روایت کردن یک قصهی سینمایی بر بیاید و دوم اینکه او فقط به اصل داستان دورنمانت اکتفا نکرده و خودش شخصیتها و جلوههایی را به داستان افزوده که در تم ایرانی داستان دورنمانت، به شدت در سر جای خود قرار میگیرند.
فیلم بیهمه چیز با قابی از یک طویلهی کوچک و گاوی در مرکز آن شروع میشود و ناخودآگاه ما را به یاد داستان فیلم ستودنی داریوش مهرجویی یعنی «گاو» و دیالوگ افتاده بر سر زبانها از فیلم فروشندهی اصغر فرهادی یعنی «آدما چه جوری گاو میشن؟ به مرور» میاندازد. این سکانس با درخواست دهدار با بازی هادی حجازی فر و رئیس خانهی انصاف با بازی پرویز پرستویی برای قرض گرفتن گاو برای جشنی یک روزه از باران کوثری که صاحب گاو است آغاز میشود. دلبستگی شدید شخصیت باران کوثری به گاوش مانع از این میشود که به راحتی درخواست بزرگان روستا را اجابت کند و جرقهی تغییرات داستان از همین لحظه نشات گرفته و همین اتفاق دست شخصیتها را در آینده رو میکند.
معنای فیلم بیهمه چیز آنگاه سهمگین میشود که مناسباتش را با جامعهی امروزی در مییابیم
داستان فیلم بیهمه چیز دارای خصایصی است که آن را از واقعگرایی دور میکند و آنچه توانسته از افتادن بیهمه چیز به ورطهی فیلمی خنثی و بدون برانگیختن حس مخاطب تا حدودی جلوگیری کند، بازی به قاعده و درست تمام تیم بازیگری است. ذره ذره تبدیل شدن از انسانهایی که مدعی ارزشها و اخلاقیات هستند به مردمی سست بنیاد و کم استحکام که در پی منفعتجویی و دنیاطلبی هستند در بازی بازیگران قابل مشاهده است و اگر جایزهی بهترین تیم بازیگری در جشنوارهی فیلم فجر نیز اهدا میشد، این جایزه قطعا لایق این تیم بازیگری میشد. در میان انبوه بازیگران درخشان فیلم بیهمه چیز اما، هادی حجازیفر شکوه دیگری دارد. بازی و حضورش به فیلم سرزندگی و طراوت میبخشد و با ایفای نقشی سخت و ادای درست لحن و نمایش شخصیتی کنشمند در داستان، تماشای فیلم را دلپذیرتر میکند.
در اجرا فیلم بیهمه چیز را میتوان کم نقص یافت. از نحوهی هدایت چشم مخاطب در سکانسهای شلوغ تا تماشای قابهایی تماشایی با نورپردازیهای لطیف. محسن قرایی با نبوغ کافی و بدون درگیر خودنمایی شدن حد خودش را در انتخاب قابها و خلق حس در اثر دانسته و هرگز از رسالت اصلیاش یعنی تعریف قصه کوتاه نیامده؛ در لحظهی باشکوه ورود لیلی (هدیه تهرانی) معطوف شدن تمام نگاهها به قهرمان غائب که تازه به روستای محل زادگاهش برگشته و تنها ماندن و عزلتنشینی امیرخان (پرویز پرستویی) و نحوهی نمایش او در ادامه به عنوان قهرمانی که در واقع قهرمان نیست، به خوبی قابل درک و ستایش است. اوج توامندی در اجرا اما فصل نهایی داستان بروز مییابد زمانی که شخصیتهای مختلف هر یک درگیر وضعیت خاص خود هستند و کاتهای پی در پی معنا را منتقل میکنند؛ پرش از روی دستهایی که بالاآمده و آغشته به خون دیگری است، به دست کودکانی که در مدرسه در پی اجازه گرفتن برای حضور در میدان اصلی روستا و تماشای معرکهی در جریان هستند و همچنین نشان دادن برشهایی از حرکت دختر امیرخان به سمت شهر که رفتنش یاد آور ورود لیلی است و نشانهای از چرخهی بیتکرار بیآبرو کردن و دورانداختن آدمهاست، که تا دنیا دنیا است، ادامه خواهد داشت.
شخصیت لیلی پس از سالها به دنبال این است تا عدالت را بخرد چون به سادگی فهمیده است که عدالت خریدنی است و بازی لحظات پایانی زوج پرویز پرستویی و هدیه تهرانی به خوبی این مفهوم و این درک و درد مشترک را منتقل میکند
معنای فیلم بیهمه چیز آنگاه سهمگین میشود که مناسباتش را با جامعهی امروزی در مییابیم. باید توجه کرد که شخصیتهای اصلی این قصه به راستی مردم – خود ما – هستند. ساخت و نمایش این اثر در دورانی که کشورمان دچار سهمگینترین بلای اقتصادی در چند دههی گذشته است خود جای تفسیر دارد؛ تصویری از انحطاطا اخلاقی تدریجی اعضای یک جامعه که تحتتاثیر فشارهای اقتصادی رخ داده است و توصیفی بسیار برخورنده و تلخ از فطرت انسانی. قرایی با سکانسهایی چون خالی کردن مغازهی امیرخان، مانع شدن از فرار او و سخنانی پایانی دهدار (هادی حجازی فر) ، که از مردم میپرسد:«چرا گریه میکنید؟ چرا چند جورین شما؟»، منفعتطلبی و سودجویی افراد جامعه را به سخره میگیرد؛ کسانی که برای رسیدن به منافع خود، اصول اخلاقی را به راحتی زیر پا میگذارند و در راه رسیدن به این مقصود، تمامی اشتراکات و عقاید و حتی روابط خویشاوندی نسبی را نیز نادیده میگیرند و حاضر میشوند حتی برادر و دختر خود را نیز قربانی کنند تا بتوانند بر مرکب مورد علاقه خویش سوار شوند یا غذای مورد علاقهشان را بخورند.
فیلم بیهمه چیز پر از تقابلهای دوگانه است از عشقِ تبدیل به نفرت شده گرفته تا تقابل ثروت و فقر، همراهی و خیانت، عدالت در برابر بیعدالتی و اخلاق در برابر بیاخلاقی و در نهایت نشان دهندهی اینکه اقتصاد تعیین کنندهی اصول اخلاقی است. شخصیت لیلی پس از سالها به دنبال این است تا عدالت را بخرد چون به سادگی فهمیده است که عدالت خریدنی است و بازی لحظات پایانی زوج پرویز پرستویی و هدیه تهرانی به خوبی این مفهوم و این درک و درد مشترک را منتقل میکند و با تکمیل قصه در این سکانس فیلم بیهمه چیز، احتمالا بهترین فیلم جشنوارهی ۳۹ام خواهد شد.
فیلم بیهمه چیز با طمانینه، آرام و به دور از تکنیکزدگی و تصنع، دریافت شخصیاش از انسان امروز را بیان میکند و با وجود تیم زبدهی بازیگران، از هدیه تهرانی گرفته تا پدرام شریفی، محسن قرایی در راس توجه قرار میگیرد و بیشتر از همه می درخشد.
- کارگردانی یکدست و به دور از خودنمایی
- بازی خارقالعاده تیم بازیگری
- موسیقی جذاب
- شفاف نشدن برخی از اتفاقات داستان
- تغییر یکدفعهای شخصیت امیرخان
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید