انیمیشن Wolfwalkers اثری جذاب، تحسینبرانگیز و به شدت آموزنده است که جدا از این موارد، به نوعی به نقد اجتماعی جوامع کنونی نیز میپردازد. در نقد و بررسی فیلم Wolfwalkers به این مقوله میپردازیم که چرا انیمیشن ولفواکرز، بهترین انیمیشن سال ۲۰۲۰ میلادی است.
در زمانهای که کمپانیهای انیمیشنسازی تلاش میکنند مفاهیم پیچیدهای را در قالب پویانماییهایی به صورت ساده به خورد مخاطبین کم سن و سال دهند، انیمیشنی ساخته میشود که در قالب یک داستان به شدت ساده، هم به نوعی جامعه را نقد میکند و هم انتقاداتی به بدنهی سیستم مذهبی جوامع وارد میسازد. انیمیشن ولف واکرز قطع به یقین حاصل تفکر هنرمندان بسیار زیادی بوده که به این مرحله از پختگی رسیده و قصد داریم کمی فراتر از داستان، به بررسی دقیقتر فیلم بپردازیم.
قصهی ولف واکرز، روایتگر زندگیِ دختربچهای به اسم رابین است که با پدرش از انگلیس به منطقهای جدید سفر میکند. پدرِ رابین، یک شکارچی است و برای گذران زندگی ماموریت پیدا میکند تا گرگهایی که در جنگلِ مجاورِ شهر موجب ترسِ «شهریها» میشوند را به نوعی از بین ببرد. ولف واکرز در لایهی اولِ داستانیاش، در همین حد است و اگر به قصد سرگرمی بخواهید پای این انیمیشن بنشینید، قطعا مایوس نمیشوید؛ چراکه حوادثِ زنجیروار داستان به شکلی جذاب پشت سر هم چیده میشوند و روایت داستان اینگونه نیست که در همان ابتدای کار بتوانید حوادث پایانی داستان را مو به مو پیشبینی کنید. این انیمیشن در حد سرگرم کردنتان نیز سورپرایزهای بسیار زیادی در آستین دارد.
در انیمیشن ولف واکرز، از اشیا گرفته تا انسانها همه چیز معنی دارد. سازندههای این اثر قصد نداشتهاند تا با نمادسازی افراطی، برای اثر هنریِ خود اعتبار بخرند. اعتبارِ این انیمیشن در حقیقت مفاهیم بسیار پراهمیتی است که در قابهای رنگیاش مستتر و پنهان شده. در ابتدا اینگونه درک میکنیم گرگها، موجودات خبیث و به نوعی هیولاهای این دنیای انیمیشنی هستند و انسانهای شهری نیازمندِ نجات پیدا کردن از شرِ این هیولاها. این وسط شایعهای نیز بین شهریها پخش شده که انسانهایی در جنگل وجود دارند که میتوانند خودشان را به گرگ تغییر شکل دهند و از این مهمتر، گلهی گرگهای وحشی را هدایت کنند. قصه در ابتدا اینطور روی ذهن مخاطبش کار میکند که به روایت قصه اعتماد کند اما در نهایت، همه چیز به یکباره تغییر یافته و بیننده حسِ بیاعتمادی به دنیای شهریها پیدا میکند.
در انیمیشن ولف واکرز، از اشیا گرفته تا انسانها همه چیز معنی دارد. سازندههای این اثر قصد نداشتهاند تا با نمادسازی افراطی، برای اثر هنریِ خود اعتبار بخرند
جالب است بدانید در برههای بین ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۷، سینمای کشور انگلستان به سمت و سویی گرایش پیدا کرد که به سینمای «مطبخی» معروف شد. علت نامگذاری این گرایش سینمایی به این خاطر بود که کارگردان در اثر هنری خود به توصیف زندگی روزمره فلاکتبار قشر فقیر و مستند میپرداخت. در ولف واکرز نیز این اتفاق میافتد و ردِ پایی از سینمای مطبخی انگلیس را شاهد هستیم. در قابهای زیادی میبینیم که زندگی شهری، چیزی نیست که بیننده دلش بخواهد در دنیای واقعی آن را تجربه کند. در قابهای متعدد، دیوارکشیها و محیطهای بستهای را داخل شهر میبینیم که گویا رابین، دختربچهی معصومِ قصه درون یک زندان به دام افتاده. سوالاتی کم کم ذهنمان را درگیر میکند: آیا محیط بستهی شهری باید نجات پیدا کند؟ آیا جنگل به عنوان یک محیط باز و سرزنده محل بهتری برای زندگی نیست؟ جایی از قصه، شخصیت «میب» به رابین میگوید وقتی میتوان گرگ بود، چرا باید انسان باشیم؟ این انیمیشن به خوبی میتواند روی ذهن مخاطب تاثیرات بسیار زیادی بگذارد و او را به فکر فرو ببرد.
ولفواکرز مهمترین معنایی که به بیننده منتقل میکند، حس آزادی است. انسان در ابتدا باید خودش را از بندِ محیط بستهای نجات دهد که به عنوان منزلگاه دائمی آن محل را انتخاب کرده. این انیمیشن برای آزادسازی انسان در این مرحله، راهکاری را ارائه میدهد که از دید عمومِ مردم «جادو» نامیده میشود؛ در صورتیکه بسته به فضاسازیهایی که در دنیای انیمیشن میبینیم، جادو در الفبای سناریوی این انیمیشن جایگاهی ندارد. کارگردان در طول فیلم چند جا گرا میدهد که قدرتِ جادویی که ما در جریان داستانی میبینیم ظاهرا از خورشید و طبیعت گرفته میشود. اینکه چگونه در وهلهی اول یک ولف واکر ایجاد شده، در داستان مشخص نیست. این مسئله را نمیتوان یک نقص تلقی کرد؛ چراکه روایت داستان در واقع حول محورِ دختربچهای به اسم رابین و پدرش است. در پایان داستان نیز نمیفهمیم آیا بالاخره شخصیتهای اصلی داستان رنگِ خوشی به خود میبینند یا خیر. ما صرفا شخصیتهای داستان را در یک برههی زمانی خاص دنبال کرده و در زندگیشان سرک میکشیم. همانطور که پیشتر اشاره کردیم، مفهوم «آزادی» در این انیمیشن، اصلیترین جنبهای است که کارگردان روی آن متمرکز کرده اما آیا این حس آزادی در همین حد پرداخته شده؟
آزادی از بندِ چارچوب ذهنی، آزادی از بندِ قوانین و صد البته آزادی از خرافههای مذهبی سه مسئلهی مهمی است که در انیمیشن ولف واکرز به خوبی به آنها پرداخته شده
آزادی از بندِ چارچوب ذهنی، آزادی از بندِ قوانین و صد البته آزادی از خرافههای مذهبی سه مسئلهی مهمی است که در انیمیشن ولف واکرز به خوبی به آنها پرداخته شده. اینکه چرا مردم شهری از گرگها میترسند، در درجهی اول حاصل تبلیغات مذهبی زیادی است که محافظ پادشاه در یک محیط بستهی شهری به راه انداخته. نسبت دادن خو و خصلت وحشیانهی یک گرگ به ماورا و شیاطین باعث شده تا مردم شهری وحشت کنند و به تبع دلشان بخواهد برای نابودی گرگها، جنگلها نیز نابود شود. در این انیمیشن چقدر زیبا به این مسئله پرداخته شده که اشائهی خرافه چطور میتواند زندگی را به یک جهنم تبدیل کند؛ کما اینکه در پایان گویا ما واقعا جهنم را میبینیم؛ جهنمی که حاصلِ کارهایِ موجودات دو پا است، نه یک گله گرگ. از طرفی دیگر، برخی از انسانها مثل پدرِ رابین بالاخره این قدرت را پیدا میکنند تا خود را از بند چارچوب و دیوار زهوار دررفتهی ذهنیشان خلاص کنند. فردی هم مثل محافظ پادشاه از سمت مقابل، تا ابدالدهر در جهل مرکب باقی مانده و پای باورهای اشتباهش ایستادگی میکند.
انیمیشن WolfWalkers ضمن سرگرم کردن مخاطب، نقدهای اجتماعی زیادی نیز به جوامع کنونی وارد میکند. ولف واکرز تکاملیافتهترین و آموزندهترین انیمیشن سال ۲۰۲۰ میلادی به حساب میآید و از طرفی تلاش میکند مخاطب را مثل آدمهای شهری قصه، از چارچوب و دیوار ذهنیِ بستهاش نجات دهد. ولف واکرز میخواهد شما تا ابد در جهل مرکب باقی نمانید.
در انتها بد نیست این شعر را که برخی به مولانا نسبت دادهاند و برخی به ملا احمد نراقی را با هم مرور کنیم. مضمون این شعرِ به شدت زیبا، گویا وصف حال شخصیتهای ریز و درشتِ این انیمیشن است:
آنکس که بداند و بخواهد که بداند / خود را به بلندای سعادت برساند
آنکس که بداند و بداند که بداند / اسب شرف از گنبد گردون بجهاند
آنکس که بداند و نداند که بداند / با کوزهی آب است ولی تشنه بماند
آنکس که نداند و بداند که نداند / لنگان خرک خویش به مقصد برساند
آنکس که نداند و بخواهد که بداند / جان و تن خود را ز جهالت برهاند
آنکس که نداند و نداند که نداند / در جهل مرکب ابدالدهر بماند
آنکس که نداند و نخواهد که بداند / حیف است چنین جانوری زنده بماند
- قصهی به شدت سرگرمکننده
- موسیقیهای دلچسب
- انتقال مفاهیم در لفافه
- نقد اجتماعی به جوامع کنونی
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید