چقدر با شخصیت ولورین آشنایی دارید؟ اگر شما هم از علاقهمندان به دانستن اطلاعات بیشتر درباره این کاراکتر محبوب دنیای کمیکهای مارول هستید، پس در این مطلب با ما همراه باشید تا همه چیز درباره سرگذشت یکی از مهمترین نفرات مردان ایکس را بررسی کنیم.
ابرقهرمانهای دنیای مارول امروزه نهتنها در کمیک، بلکه روی پرده سینما نیز از محبوبیت بسیاری برخوردار هستند. اما نکته اینجاست که چه در کاغذهای رنگی، و در چه جلوی دوربین، همیشه قرار نیست تا این ابرقهرمانان زندگی راحتی داشته باشند! در واقع شاید همین روایت کردن یک زندگی سخت برای شخصیتهای به اصطلاح سوپرهیرو باشد که آنها را به این مقام میرساند؛ مانند بروس وین (Bruce Wayne) یا همان بتمن که در همان ابتدای کار پدر و مادر خود را از دست میدهد، یا حتی کاپیتان آمریکا که در ابتدای راه، یک جوان لاغر و ضعیف است که بدون هیچ پشتوانهای سعی میکند تا در مقابل قلدرها ایستادگی کند.
با این حال زمانی که به شخصیت ولورین میرسیم، اوضاع کمی متفاوت شده و درجه سختی زندگی او حتی بیشتر هم خواهد شد. به نحوی که در کمیک Origins که به گذشته این کاراکتر میپردازد، میبینیم که او ابتدا با نام جیمز هاولت (James Howlett) شناخته میشود. پسری که همیشه مریض بوده و مادرش سعی میکند تا برای کمک به بهبود شرایط روحی او، دختری ایرلندی به نام رز (Rose) را به عنوان خدمتکار و همبازی پیش او بیاورد. با این وجود طولی نمیکشد که پس از گذشت مدتی، جیمز با پسری به نام داگ (Dog) آشنا میشود که یک همبازی دیگر در دوران کودکی بوده و او را با آقای لوگان (Logan) آشنا میکند.
توماس لوگان در واقع سرایدار زمینی بود که خانواده هاولت در آن زندگی میکردند، اما مشکل بزرگی که او داشت و در نتیجه منجر به مرگش شد، مصرف مشروبات الکلی بود! به نحوی که یک روز پس از نوشیدنهای پی در پی، او به منزل هاولت آمده و سعی داشت تا الیزابت (Elizabeth)، مادر جیمز را با خود ببرد. به هر حال انجام چنین کاری با واکنش پدر خانواده مواجه میشود و از آنجا که طرف مقابل مست بوده و چیزی را نمیفهمد، پدر جیمز را میکشد! بعد از این واقعه، هنگامی که جیمز کوچک این اتفاقات را نظاره میکند، ناگهان قدرتهای نهفتهای را به دست میآورد که به او تیغههایی از جنس استخوان داده و از پشت به توماس ضربه میزند که باعث به قتل رسیدن این سرایدار میشود.
بعد از این اتفاق او همراه با رز به بیابانهای اطراف آلبرتا در کانادا پناه میبرد تا از این رویداد شوم فرار کرده و ذهنش را آرام کند. سپس آنها به یک معدن میرسند و مجبور میشوند تا برای تامین غذا در آنجا بمانند و کار کنند. این در حالی است که هنگام ورود به معدن، رز او را برای رد گم کردن با نام لوگان معرفی میکند. البته بد نیست بدانید که دادن یک اسم اتفاقی و برای پوشاندن حقیقت بر جیمز، تنها دلیلی نیست که امروزه شخصیت ولورین با نام مستعار لوگان نیز شناخته میشود، بلکه این اسم نام خانوادگی واقعی او است!
فکر میکنید چرا توماس لوگان در حال مستی قصد داشت تا الیزابت را همراه با خود ببرد؟ دلیل این کار چیزی به جز رابطه گذشته آن دو نیست و در واقع جیمز پسر توماس لوگان بوده است. همچنین بد نیست بدانید که لقب ولورین را کارگران معدن به او نسبت داده بودند؛ زیرا جیمز جوان برای پشتکار بالا و سختکوشی محبوب بوده و از همین جهت همه او را به چشم یک ابرانسان کوچک میدیدند.
اولین حضور در کمیک
شخصیت ولورین دقیقا با همین نام اولین بار در کمیک شماره ۱۸۱ Incredible Hulk نشان داده شد. جایی که او در مقابل غول سبز و بزرگ مارول قرار گرفت. در آن زمان کمیکهای مارول در کشور کانادا از محبوبیت بسیاری برخوردار بودند و از همین جهت روی توماس (Roy Thomas)، نویسنده کمیکهای هالک از لن وین (Len Wein) درخواست کرد تا به فکر خلق یک شخصیت کانادایی باشد تا او را در داستانهای هالک قرار دهند.
با این وجود جالب است بدانید که معرفی این کاراکتر عملا قرار نبود تا بعدها آن را به یک شخصیت بزرگ در دنیای مارول تبدیل کند، بلکه نویسندگان در همان سال ۱۹۷۴ تنها تصمیم داشتند تا با خلق این کاراکتر، دشمنی موقت برای هالک در نظر گرفته و سپس آن را در جهان فراموشی رها کنند تا فرضا بعد از گذشت ۱۰ سال دوباره در قسمتی دیگر مورد استفاده قرار دهند. این در حالی است که محبوبیت کاراکتر او باعث شده بود تا شخصیت ولورین در شمارههای دیگری از کمیکهای مارول نیز حضور پیدا کرده و بعد از مدتی داستان اسپین آف خود را در کمیک Wolverine: Origin دریافت کند.
در این داستان که بخشی از آن را در مقدمه همین مطلب توضیح دادیم، جیمز هاولت و رابطهاش با نام لوگان و ولورین مشخص میشود تا طرفداران بدانند که این شخصیت از کجا آمده و چرا با این نامهای مستعار شناخته میشود. همچنین لازم به ذکر است که در پایان این کمیک، درست برخلاف آنچه که افراد فکرش را میکردند رز در یک درگیری بین داگ و جیمز کشته میشود تا در نهایت آن دو متوجه شوند که لوگان پدر آنهاست و از طرفی با یکدیگر برادر هستند.
شباهت ولورین با گرگ اصلا ایده نویسنده نیست!
یک نکته جالب درباره شخصیت ولورین این است که بسیاری از طرفداران فکر میکنند که او یک نیمه انسان نیمه گرگ بوده و به همین دلیل شباهتهایی را با این حیوان دارد. با این وجود بعدها مشخص میشود که چنین چیزی هرگز درست نیست و حتی نویسنده کمیکهای ولورین خود اظهار میکند که آنها این کاراکتر را بر اساس رابطهای با حیوان گرگ خلق نکرده و صرفا او را یک میوتنت در نظر گرفتهاند که میتواند با مشت کردن دست خود، تیغههای استخوانی داشته باشد.
این اشتباه در واقع تا حدی بزرگ بوده که حتی خود هیو جکمن (Hugh Jackman) که نقش شخصیت ولورین را سالها در دنیای سری فیلمهای مردان ایکس بازی کرده، در اولین تست بازیگری خود سعی داشته تا با داد زدن و درآوردن ادای یک گرگ خود را شبیه به این موجود نشان دهد. در حالی که کارگردان و سایر عوامل سازنده به او نشان دادهاند که ولورین هرگز یک گرگ نیست و حتی قدرتهای مشابهی با این حیوان را هم ندارد.
ادامه ماجرا در جنگهای جهانی
به هر حال جیمز هاولت پس از آن ماجرا در سال ۱۹۱۴ وارد جنگ میشود و در آنجا، با قدرتهایی که دارد عملا دشمنان را تکه تکه میکند! مقابله او با عزرائیل نیز دقیقا در همین جنگ و زمانی رخ داد که او تا پای مرگ پیش رفته و برای زنده ماندن مجبور بود تا فرشته مرگ را هم مورد عنایت قرار دهد. به هر حال کشتن ولورین هرگز کار راحتی نیست و چنان که پیداست، حتی عزرائیل هم از پس این کار نیامده تا این کاراکتر همچنان در دنیای کمیک زنده بماند!
با این حال پس از جنگ جهانی اول بود که جیمز هاولت بالاخره مسیر تازهای را انتخاب کرد و با یک سازمان جدید به نام The Devil’s Briadge توافق کرد تا ماموریتهایی را برای آنها انجام دهد. در این سازمان شخصیتهای دیگری از جمله سایبر (Cyber) و سیبرتوث (Sabertooth) هم حضور داشتند و بعد از تبدیل شدن سایبر به یک مذدور، او نامزد لوگان را به قتل رساند و در یک درگیری با خود لوگان، به یکی از چشمهای او ضربه زد. اما ظاهرا کشتن نامزد چندان هم مسئله مهمی نبود تا لوگان یکبار دیگر به این جوخه بازگشته و به شهر مادریپور فرستاده شود.
دقت کنید که این شهر معنا و مفهوم بزرگی را برای شخصیت لوگان دارد و در همینجا او اولین بار با کاپیتان آمریکا و باکی بارنز آشنا میشود، از همین جهت نیز دیده شدن مادریپور در سریال The Falcon And The Winter Soldier باعث شده تا بسیاری از کاربران به دنبال ایستراگهای شخصیت ولورین در آن گشته و خبر اضافه شدن مردان ایکس به دنیای سینمایی مارول را بیش از پیش پخش کنند.
اما در حالی که این شخصیت پس از ملاقات با کاپیتان آمریکا وارد جنگ جهانی دوم شد، استیو راجرز و باکی هرگز از این موضوع اطلاع نداشتند که جیمز هم قدرتهای ویژهای، از جمله بهبودی سریع و خود درمانی ارگانهای بدنش را دارد. به همین جهت نام او را جیمز خوش شانس یا به عبارتی Lucky James گذاشته بودند که تنها به لطف شانس زنده مانده است! با این وجود ماموریتهای این سه شخصیت تنها جنگیدن برای کشور نبود، بلکه آنها حتی طی یک ماموریت قصد داشتند تا ناتاشا رومانوف را از دست فردی به نام The Hand نجات دهند تا از بچگی مورد شستشوی مغزی قرار نگیرد.
بعد از جنگ
درست بعد از جنگ جهانی دوم و اتمام ماموریتها، جیمز به کشور ژاپن رفت تا تحت نظر فردی به نام اوگان (Ogun) هنرهای رزمی و نحوه پیدا کردن آرامش در روح را یاد بگیرد. پس از مدتی کوتاه و با آموزشهای مداوم، او عاشق فرهنگ ژاپن و این کشور شد و حتی تصمیم گرفت تا در کل این کشور سفر کند. نتیجه این سفر نیز پیدا کردن زنی به نام ایتسو (Itsu) و ازدواج با او بود تا بالاخره شخصیت ولورین را لحظاتی خارج از درگیریها ببینیم. اما آیا میتوانید تیغه پنجههای این شخصیت را غلاف شده تصور کنید؟
روزی او به صورت کاملا اتفاقی با فردی درگیر شد و او را به قتل رساند، پس از این ماجرا به خانه بازگشت و ایتسو را مرده پیدا کرد. همچنین فرزند او نیز ربوده شده بود و هیچ خبری از آن نبود؛ درست به مانند چیزی که از هانزو هاساشی در فیلم Mortal Kombat 2021 دیده بودیم. این در حالی است که در پس پیدا نشدن فرزند و مشکلات ذهنی، او در نهایت به کانادا بازگشت تا برای یک گروه زیر زمینی درخواست استخدام بفرستد. اما بعد از اینکه متوجه شد سیبرتوث هم دقیقا همین درخواست را ارسال کرده، در اتاقهای این سازمان به مبارزه با این شخصیت پرداخت تا نبردی تمام عیار بین دو کاراکتر مارول رخ دهد. با این وجود هرقدر هم که در این نبرد آنها به کشتن یکدیگر نزدیک شدند، اما در نهایت رئیس سازمان برای پیشنهادی جدید به سراغ آنها آمد و در نهایت لوگان را وارد یک پروژه عجیب کرد. پروژهای که طی آن حافظه سیبرتوث پاک شده و خود شخصیت ولورین نیز سلاحی جدید را دریافت میکرد.
به خاطر دارید که تیغههای ولورین از جنس استخوان بودند؟ حال چه میشود اگر این استخوان با فلز آدامانتیوم جایگزین شود؟ در آزمایشی که روی لوگان انجام شد، در واقع او به جای استفاده از استخوان عادی، آدامانتیوم را در بدن خود جای داد، اما درد و فشاری که این پروژه روی او اعمال کرده بود باعث شد تا برای همیشه حافظه خود را از دست بدهد و تنها نام لوگان را به خاطر داشته باشد. ماندن در پروژه اسلحه ایکس که اعضای آن با نام تیم ایکس شناخته میشد، چیزی به جز درد و رنج و در نهایت تبدیل شدن جیمز هاولت به یک ماشین کشنده نبود، چراکه آنها او را به ماموریتهای وحشتناک فرستاده و بعد از انجام دادن کار بازمیگرداندند تا حافظهاش را پاک کنند.
این روند تا مدتها ادامه داشت و چندین شماره از کمیکهای شخصیت ولورین در محور انجام دادن ماموریت برای تیم ایکس است، اما در آخرین شمارههای آن بالاخره فردی پیدا شد تا او را نجات دهد و آن هم کسی نیست به جز سرباز زمستان یا همان باکی بارنز. به هر حال قرار دادن فلز آدامانتیوم در بدن جیمز هاولت چیزی بود که پروفسور تورتون (Thorton) قصد انجام دادنش را فقط و فقط به این قصد داشت تا شخصیت ولورین را به یک ماشین جنگی تبدیل کند. او بعد از چند آزمایش به سرعت متوجه شد که لوگان قابلیت بهبودی در مقابل ضربات را دارد و دریافت که میتواند فشار جایگزینی آدامانتیوم با استخوان بدنش را داشته باشد. در نتیجه آزمایش خود را با موفقیت انجام داد و لوگان را به همان چیزی تبدیل کرد که امروزه در فیلمها و دنیای کمیک میبینیم.
مبارزه با هالک
پس از فرار از دست تیم ایکس و به دست آوردن آزادی نسبی که هنوز به دلیل نداشتن حافظه او را آزاد میداد، شخصیت ولورین به بیابانهای کانادا رفت تا برای مدت آرامش خود را به دست آورد. اما طولی نکشید تا گاردین (Guardian) یا همان جیمز هادسون (James Hudson) که یک دانشمند بسیار قدرتمندی بود، او را پیدا کرده و همراه با خود به دپارتمان اچ ببرد. جایی که او دیگر مورد آزمایش قرار نگرفته و تحت عنوان مخفی ولورین فعالیت میکرد. همچنین لازم به ذکر است که لباس زرد او که در دنیای کمیک بسیار مشهور است توسط همین دپارتمان طراحی و به او داده شده تا هویت خود را مخفی کند. این در حالی است که رفتن به این سازمان جدید، در نهایت او را به ماموریتی رساند که در سال ۱۹۷۴ اولین بار در شماره ۱۸۱ کمیک Incredible Hulk دیده بودیم. به نحوی که ولورین ماموریت تازهای را دریافت کرد تا در مقابل هالک ایستاده و او را آرام کند، در حالی که خود او با وندیگو مبارزه میکرد.
به همین دلیل لوگان تصمیم گرفت که مبارزه کردن با هر دو آنها به صورت همزمان هرگز ایده درستی نیست، بلکه بهتر است تا ابتدا به وندیگو حمله کرده و با کمک خود هالک او را نابود کنند تا سپس در ادامه شاهد مبارزهای بزرگ بین شخصیت ولورین و هالک باشیم. با این حال وقتی که در اوج رقابت بین این دو کاراکتر متوجه میشویم که تا چه حد شباهت بین آنها وجود داشته و از نظر قدرت تقریبا یکسان هستند، لوگان دستور میگیرد تا ماموریت را رها کرده و سوار بر هلیکوپتر به سازمان بازگردد.
مدتی بعد نیز درست پیش از ماموریتهای جدیدی که دپارتمان اچ برای او در نظر گرفته بود، ولورین توسط پروفسور ایکس معروف به ملاقاتی دعوت شد تا در نهایت به تیم مردان ایکس بپیوندد. در واقع پروفسور ایکس متوجه شده بود که لوگان تا چه حد با تیم حاضر خود مشکل داشته و از طرفی نیز به او ثابت کرد که دپارتمان اچ قصد دارد تا از قدرتهای او برای منافع شخصی استفاده کند. در نتیجه، شخصیت ولورین همانطور که باید و شاید به تیم مردان ایکس پیوست.
دنیای سینما
تا اینجا متوجه شدیم که ولورین کیست و در دنیای کمیکهای مارول چگونه به محبوبیت و همچنین تیم مردان ایکس رسیده است، اما در ادامه مطلب، نگاهی به سرگذشت این کاراکتر در جنبه سینمایی خواهیم انداخت که بیشتر از کمیکها در جهان دیده شده و هیو جکمن (بازیگر این نقش) را به شدت معروف کرده است.
اولین بار که با گذشته شخصیت ولورین در دنیای سینما آشنا شدیم، در سال ۲۰۰۹ با فیلم X-Men Origins: Wolverine بود که همانطور که از اسمش هم پیداست، درباره به تصویر کشیدن جیمز هاولت پیش از تبدیل شدن به یک انسان با پنجههای تیغه دار است. در این فیلم کودکی جیمز نمایش داده میشود و میبینیم که پس از کشتن لوگان، پدر واقعی خود، با ویکتور کرید (Victor Creed) که برادرش است آشنا میشود. اما فیلمهای این سری با ریست کردن تایملاین به حدی عجیب و گیج کننده هستند که بهتر است توضیح مفصل آن را در دو خط زمانی اصلی و جدید دنبال کنیم.
در نظر داشته باشید که همه چیز تا قبل از سال ۱۹۶۰ در دنیای فیلمهای X-Men اتفاق افتاده و X-Men: First Class در هر دو تایم لاین اتفاق خواهد افتاد، اما در سال ۱۹۷۳ با فیلم X-Men: Days of Future Past همه چیز دستخوش تغییرات خواهد شد که به ترتیب اتفاقات آن را مرور خواهیم کرد.
تایم لاین اصلی
اگر قرار باشد تا اتفاقها را به ترتیب زمانی بیان کنیم، ابتدا باید از فیلم X-Men: Apocalypse شروع کنیم که اولین میوتنت به نام آپوکالیپس (Apocalypse) را معرفی میکند. سپس به سراغ فیلم X-Men Origins: Wolverine میرویم که از کودکی شخصیت ولورین شروع شده و در واقع سال ۱۸۴۵ را توضیح میدهد. البته در همین فیلم تنها شاهد کودکی این کاراکتر نیستیم، بلکه جیمز هاولت همراه با ویکتور کرید برادر خود که قابلیتهای مشابهی را دارد، بعدها در جنگ داخلی آمریکا و جنگ جهانی اول شرکت میکنند و برای اینکه ثابت کنند که علاقه بسیاری به جنگهای متفاوت دارند، جنگ جهانی دوم را هم هدف بعدی خود قرار میدهند.
با این وجود در حالی که شخصیت ولورین در حال کشتن نازیها در میدان جنگ است، اریک لنشر (Erik Luncsher) در آلمان نازی متوجه قدرتهایش شده و توسط نیروهای نازی مورد سواستفاده قرار میگیرد. به هر حال او بعدها به مگنیتو (Magnito) شخصیت منفی بزرگی تبدیل میشود که هم در دنیای کامیک و هم در دنیای سینمایی مردان ایکس، نقش مهمی را بازی میکند. با این حال طولی نمیکشد تا چارلز اگزاویه (یا همان Professor X) با او آشنا شده و سپس سعی کند تا با او تیمی از جهشیافتهها را تشکیل دهد که برای سازمان CIA کار میکنند. با این وجود آنها زمانی از یکدیگر جدا میشوند که اریک گلولهای را به اشتباه به سمت چارلز دفع و پرتاب میکند که به نخاع او برخورد کرده و در نتیجه، چارلز بیچاره را فلج میکند.
چارلز قصد دارد تا جهشیافتهها از جمله ولورین را در یک مدرسه خاص تحت تعلیم قرار دهد و در مقابل، جامعه عموم مردم این انسانهای جهش یافته را عامل نابودی میدانند. از طرفی هم مگنیتو سعی میکند تا با سلطه بر انسانهای عادی، قدرت جهشیافتهها را بیش از پیش نمایش دهد. این در حالی است که یک دانشمند به نام بولیوار ترسک (Bolivar Tresk) سعی میکند تا با ساختن ارتشی رباتی به نام سنتینلها (Sentinels) جلوی افزایش قدرت انسانهای جهش یافته بگیرد. اما میستیک (Mystique) یا همان ریون (Raven)، دوست دوران کودکی چارلز متوجه این موضوع شده و سعی میکند تا جلوی این دانشمند را بگیرد و در این ماموریت شکست میخورد تا خود نیز به وسیله آزمایش تبدیل شده و قدرت سنتینلها را حتی بیشتر کند.
در این حین شخصیت ولورین مشغول بریدن چوب و داشتن یک زندگی عادی است که متوجه میشود برادرش که حال هیچ چیز را به خاطر ندارد، نامزد او را (به صورت تقلبی و فیک) به قتل رسانده و از همین جهت سعی میکند تا با او مقابله کند. اما برای اینکه قدرت خود را به او نزدیک کند، مجبور میشود یا حتی میتوان گفت گول میخورد تا توسط استرایکر (Stryker) مورد آزمایش قرار گرفته و فلز آدامانتیوم به بدن او تزریق شود. در این پروسه، او استخوانبندی تازهای را به دست میآورد که باعث میشود تا تیغههای دستش به شدت برندهتر از استخوانهای عادی شوند. با این حال در راه انتقام از برادرش ویکتور، او ابتدا از آزمایشگاهی که از او به عنوان یک سلاح جنگی استفاده میشد فرار کرده و سپس سعی میکند تا ویکتور را بکشد. این در حالی است که ددپول (Deadpool) مانع مبارزه آنها شده و طی اتفاقاتی در نهایت ویکتور فرار میکند و شخصیت ولورین نیز توسط استرایکر (برای مدتی کوتاه) کشته میشود.
در واقع استرایکر گلولهای را به سر لوگان شلیک کرده بود، اما یک گلوله قاعدتا نمیتواند کسی که قابلیت خود درمانی دارد را بکشد. شاید در حد چند دقیقه استرایکر با خود فکر میکند که لوگان را به قتل رسانده و از مهلکه فرار میکند. بعد از آن نیز ولورین دوباره سلامتی خود را به دست میآورد، اما هنگامی که از جای خود بلند میشود دیگر هیچ چیز از گذشته را به خاطر نمیآورد! تنها چیزی که او به یاد دارد، داشتن یک پلاک دور گردنش با نام لوگن/ولورین است که از این به بعد نام اصلی او خطاب میشود.
بعد از این اتفاقات تازه به سراغ اولین فیلم از سری X-Men میرویم که در سال ۲۰۰۰ اکران شده بود. در این اثر ولورین به عنوان فردی شناخته میشود که در مسابقات زیرزمینی در کانادا مبارزه کرده و روزی به یک جهشیافته فراری به نام روگ (Rogue) آشنا میشود. اما طولی نمیکشد که آنها با سیبرتوث مواجه میشوند، کسی که همان ویکتور برادر جیمز است، اما از آنجا که او هم حافظه خود را از دست داده، دیگر برادرش را نمیشناسد. با این حال سایکلاپس (Cyclops) و استورم (Storm) ولورین و روگ را نجات میدهند تا در پایگاه چارلز اگزویه به تیم مردان ایکس بپیوندند.
در واقع مگنیتو در این فیلم سعی میکند تا با استفاده از قدرت روگ، تمامی انسانها را به جهشیافتهها تبدیل کرده و آنها را بر خلاف آنچه که دولتها میخواهند، بزرگتر از همیشه کند. اما شخصیت ولورین همراه با دیگر افراد حاضر در تیم مردان ایکس جلوی او را میگیرند تا در نهایت مگنیتو بازداشت و زندانی شود. با این وجود حتی پس از کنار زده شدن مگنیتو، همچنان مبارزه بین انسانها و جهشیافتهها ادامه دارد. به نحوی که در ابتدای فیلم دنباله مردان ایکس که با عنوان X2 اکران شده بود، جهشیافتهها به دفتر رئیس جمهور آمریکا حمله میکنند.
پس از این اتفاق، استرایکر از سوی رئیس جمهور دستور میگیرد تا به صورت رسمی وارد عمل شده و سعی کند تا با دستگیر کردن چارلز اگزویه، او و تیم جهشیافتههایش را نابود کند. با این وجود ایکس من در مقابل این خواسته مقاومت کرده و لوگان نیز بالاخره با رفتن به آزمایشگاه مخصوص و قدیمی استرایکر، با گذشته خود مواجه میشود. در واقع شخصیت ولورین حتی این فرصت را پیدا میکند تا با استرایکر به صورت مستقیم وارد بحث شده و او را کتک بزند تا جواب سوالهای خود را پیدا کند. اما درست در همان زمانی که لوگان انتظار داشت تا استرایکر به او درباره دستگیر شدن و به اجبار بردنش به پروژه ایکس (برای جایگزینی استخوان بدنش با فلز آدامانتیوم) را بشنود، استرایکر حقیقت را فاش میکند که او به نحوی گول خورده و خودش داوطلب شده تا این آزمایش انجام شود.
در پایان فیلم نیز جین گری (Jean Grey) که از دیگر همتیمیها جا مانده بود، سعی میکند تا با قدرت خود جلوی غرق شدن افراد را بگیرد و پس از نجات مردان ایکس، جان خودش را فدا میکند. اما آیا مردن یک شخصیت در جهان ابرقهرمانی قطعیت دارد؟ قاعدتا جواب این سوال منفی است!
در ادامه وقایع داستان شخصیت ولورین حال به فیلم X-Men: Last Stand میرسیم. جایی که سایکلاپس پس از فهمیدن مرگ جین به همان مکانی که آخرین بار او جان خودش را فدا کرده بود رفته و از سر ناراحتی شروع به داد زدن میکند! اما بعد از چند داد و گریه، میبینیم که جین زنده است و در واقع آمده تا او را به صورت ۱۰۰ درصد نامحسوس به قتل برساند. این کار که به دلیل آلوده شدن بدن جین با موجودی به نام فینیکس (Phoenix) انجام شده بود، بعدها توسط لوگان و دیگر اعضای ایکس من تحقیق و بررسی میشود تا راهی را برای نجات همتیمی سابق خود پیدا کنند. از طرفی نیز نوعی دارو برای رفع جهشیافته بودن ساخته میشود که دوباره مگنیتو را به سراغ جمع کردن تیمی از انسانهای جهش یافته ترغیب کرده و بخش دیگری از داستان را پر میکند. اما جریان شخصیت ولورین آنجایی حماسی میشود که او باید کسی که دوست داشته را با تیغههای خود بکشد و این کار را هم به نحو احسن انجام میدهد!
این در حالی است که مدتها پس از اتفاقات این فیلم، شخصیت ولورین را در فیلمی به نام خود او در کشور ژاپن میبینیم، جایی که او با یک میوتنت دیگر به نام یوکیو (Yukio) آشنا میشود. اما به نظر شما اهمیت یوکیو برای لوگان چیست؟ این جهشیافته میتواند آینده و نحوه مرگ افراد را به نحوی پیشگویی کند و به ولورین میگوید که مرگ او در حالی انجام میشود که قلب خود را در دست گرفته است. این پیشبینی بسیار دقیق و به نحوی پایان کار ولورین را لو میدهد، اما تا زمان رسیدن به آن، مدت بسیاری باقی مانده است!
ادامه فیلمهای سری ایکس من و روایت زندگی شخصیت ولورین به سال ۲۰۲۳ برده میشود، جایی که میبینیم همان سنتینالهایی که میستیک قصد جلوگیری از حمله آنها را داشت، حال به قدرتی بزرگ تبدیل شده و تقریبا جهشیافتهها را به انقراض نزدیک کردهاند. حال این آینده که دیگر هیچ قدرتی توان مقابله با آن را ندارد، تنها توسط یک راه بازنویسی خواهد شد و آن هم با کمک سفر در زمان است! به نحوی که از میان سایر جهشیافتهها و اعضای ایکس من، ولورین به عنوان نماینده انتخاب میشود تا به گذشته فرستاده شده و با هشیاری ۲۰۲۳ خود، کنترل لوگان جوانتر را بر عهده گرفته و جلوی اتفاقات را بگیرد.
تایم لاین جدید
در این تایم لاین جدید، لوگان کمک میکند تا جلوی اقدام به کشتن رئیس جمهور که سالها پیش صورت گرفته بود خنثی شود و در نتیجه جهشیافتهها چهره بهتری را از نظر عام و همچنین دولت آمریکا داشته باشند. با این حال پس از اتمام ماموریت، او داخل آب غرق میشود و بیخبر از آنکه چطور زنده مانده و چه اتفاقاتی از آن زمان تا سال ۲۰۲۳ رخ داده، در این سال و تایم لاین جدید از خواب بیدار میشود. حال شخصیت ولورین به یک معلم در مدرسه چارلز اگزویه تبدیل شده و میبیند که وقایع فیلمهای گذشته کاملا تغییر کرده و بسیاری از اعضای تیم ایکس من از جمله جین گری زنده ماندهاند.
با این وجود، این آینده جدید چندان هم برای شخصیت ولورین جذاب نیست و در نهایت به فیلم Logan میرسد، جایی که او در سال ۲۰۲۹ به دلیل وجود آدامانتیوم در بدنش مریض شده و قابلیت خود درمانی را رفته رفته از دست میدهد. اما در این جریان تازه که در آن باز هم جهشیافتهها به نحوی پاکسازی شدهاند، شخصیت ولورین با یک نمونه مشابه با خود در قالب دختر بچهای به نام لاورا (Laura) آشنا میشود که به نحوی DNA مشابهی با او داشته و با دیگر کودکانی که انسانهای جهشیافته هستند، قصد فرار کردن به کانادا را دارد. با این وجود مشکل اصلی اینجاست که به جز لاورا، از DNA ولورین برای ساخت یک نسخه دیگر از لوگان هم استفاده شده که در نهایت با نام رمزگذاری شده ایکس ۲۳ معرفی میشود.
ایکس ۲۳ چارلز اگزویه را به قتل میرساند و در نهایت با نیروهای استرایکر سعی میکند تا جلوی لوگان و دیگر جهشیافتهها را هم بگیرد، اما در حالی که سربازان او شکست میخورند، خود ایکس ۲۳ بالاخره لوگان را یکبار و برای همیشه به قتل میرساند و خود نیز توسط گلوله آداماتنیومی که لاورا در یک اسلحه گذاشته بود کشته میشود. در آخر ولورین در مقابل چشمان لاورا جان میدهد تا پیشگویی یوکیو به واقعیت پیوسته باشد.
به هر حال شخصیت ولورین هم در دنیای کمیک و هم در جهان سینمایی به عنوان نقشی مهم در تشکیل و پایداری گروه ایکس من شناخته میشود، اما حال که سرگذشت او در فیلم Logan به پایان رسیده، آیا به نظر شما توسط کوین فایگی (Kevin Fiege) به دنیای سینمایی مارول وارد خواهد شد؟ یا اینکه نسخه جدیدی از مردان ایکس بدون وجود ولورین وارد فاز پنجم MCU میشوند؟
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید