موجودات تخیلی و ترسناک متعددی روی پرده نقرهای آمدهاند اما تعداد اندکی توانستهاند مانند زنومورف دنیای فیلمهای Alien به نامی ماندگار تبدیل شوند.
Alien بدون شک یکی از مهمترین فیلمها در ژانرهای ترسناک و علمی-تخیلی است. دومین فیلم ریدلی اسکات در مقام کارگردان تحسین منتقدان را برانگیخت و جوایز معتبری را دریافت کرد تا امروز، یکی از بهترینهای تاریخ سینما باشد. عوامل مختلفی در موفقیت فیلم نقش داشتند که یکی از شاخصترینها، آنتاگونیست بود؛ آنتاگونیستی که در واقع یک موجود بیگانه است. پیش از اکران، فیلمهای متعددی با محوریت موجودات ترسناک ساخته شده بودند اما بیگانهای که در محصول فاکس قرن بیستم به تصویر کشیده شد، کاملا متفاوت و خاص بود.
آنتاگونیست Alien که امروزه با نام زنومورف هم شناخته میشود، به عقیدهی کارشناسان آن زمان یک کابوس به تمام عیار بود؛ موجودی که بدنی اسکلتی و بیومکانیکی داشت، دندانهایش مانند چاقوهای قصابی تیز بودند و خونش به قدرتمندی یک اسید بود. البته طراحی بیگانه، تنها عامل ماندگاری این موجود تخیلی نبوده است. عامل دیگر را باید به پای هوشمندی ریدلی اسکات نوشت. او و نویسندگان در فیلمنامه نوشته بودند آنتاگونیست ناگهان ظاهر میشود. آنها هرگز در فیلمنامه اشارهای به جزئیات نداشتند. علاوه بر این، به هیچ کدام از بازیگران نگفته بودند موجود فضایی چطور و چگونه پدیدار خواهد شد. تنها فردی که راجع به این قضیه میدانست، جان هرت بازیگر نقش کین بود؛ همان شخصیتی که به میزبانی برای زنومورف تبدیل میشود. بدین ترتیب، واکنشی که بازیگران نشان دادند کاملا واقعی بود.
واکنشهای واقعگرایانهی بازیگران، تغییر نماهایی به موقع و طراحی ترسناک موجود بیگانه دست به دست هم دادند تا اولین ملاقات تماشاچیان با زنومورف به یکی از ماندگارترین صحنههای سینما تبدیل شود. بد نیست بدانید صحنه مزبور به قدری عالی تدوین شده که تعجب استنلی کوبریک را به همراه داشت. او که نمیتوانست حدس بزند آن صحنه چطور ضبط شده، با ریدلی اسکات تماس گرفت. جرج لوکاس هم شرایط نسبتا مشابهی داشت. لوکاس در یکی از مصاحبههای خود گفت تا یک ماه پس از تماشای فیلم تحت تاثیر آن صحنه قرار داشت.
زنومورف با گذشت چهار دهه همچنان یکی از نمادهای آثار ترسناک و علمی-تخیلی محسوب میشود. در ادامه این مقاله قصد داریم به خلقت، ویژگیهای شاخص و انواع گونههایش بپردازیم.
فهرست مطالب
خلقت زنومورف
دان اوبانون با همکاری رونالد شوست ایدهاش با محوریت یک سفینه فضایی و تهاجم موجودی بیگانه را به یک فیلمنامه ناقص تبدیل کرده بود که مجبور شد پروژه را رها کرده و به فرانسه برود. او باید به آلخاندرو خودوروفسکی و دیگر اعضای تیم تولید میپیوست تا روی اقتباس سینمایی Dune کار کند. پروژه مزبور با گذشت شش ماه متنفی شد اما ملاقات اوبانون با کریس فاس، هانس رودی گیگر و ژان ژیررا زمینهسازی کرد.
پس از اینکه فیلمنامه Alien تکمیل شد و چراغ سبز را از سوی فاکس قرن بیستم دریافت کرد، دان اوبانون با ریدلی اسکات صحبت و تاکید کرد طراحی موجود بیگانه باید جدید و منحصر بهفرد باشد. اوبانون شخصا دیدگاه مثبتی نسبت به کارهای هانس رودی گیگر داشت. از همین رو، یکی از کتابهایش به نام Necronomicon را به اسکات داد تا طرحها را نگاه کند. آنها پس از بررسی نمونه کارهای موجود در کتاب تصمیم گرفتند آنتاگونیست داستان را بر اساس مدل Necronom IV طراحی کنند.
مدیران فاکس قرن بیستم نسبت به پیوستن هانس رودی گیگر به پروژه Alien نظر مثبتی نداشتند. آنها میترسیدند کارهای هنرمند سوئیسی بیش از حد ترسناک و آزاردهنده باشد. با این حال، پس از گفتگوهای مختلف به خواسته نویسنده و کارگردان فیلم تن دادند. گیگر پس از پیوستن به تیم تولید پیشنهاد کرد یک طراحی کاملا جدید برای زنومورف انجام دهد اما اسکات تاکید کرد آنتاگونیست باید با الهام از Necronom IV خلق شود. کارگردان بریتانیایی عقیده داشت آمادهسازی طراحی کاملا جدید و آزمون و خطاهایی که در این فرآیند صورت میگیرد، وقتگیر بوده و آنها از فرصت چندانی برخوردار نیستند. بد نیست بدانید طبق قرارداد، گیگر تنها میبایست تخم بیگانه، نسخه چستبرستر (Chestburster) و نسخه بالغ موجود را خلق میکرد اما طراحیهای مربوط به سیارک LV-426 و سفینه بیگانگان را هم انجام داد.
به عقیده هانس رودی گیگر، موجود فضایی انسانی است که تمام بدنش را زره پوشانده و هیچ نیروی خارجیای نمیتواند به آن صدمه بزند. او همچنین گفت نداشتن هیچ گونه چشمی باعث شده حس ترس بیشتری به مخاطب القا شود؛ زیرا مخاطب نمیتواند حدس بزند زنورموف در حال نگاه کردن به چه چیزی یا چه کسی است. این موجود فضایی دارای یک فک داخلی هم هست که میتواند از آن به عنوان سلاح استفاده کند. در ضمن، بد نیست بدانید در زیباییشناسی اصطلاحی به نام بیومکانیکال وجود دارد. این اصطلاح برای موجودی به کار میرود که ترکیبی از اندامهای مکانیکی و طبیعی است. گیگر برای طراحی کلی موجود بیگانه از این مفهوم بهره برده است.
هانس رودی گیگر پس از اینکه طراحی کلی بیگانه را به انتها رساند، مشغول ساخت ماکتش شد تا باقی اعضای تیم درک بهتری داشته باشند. برای آمادهسازی ماکت از قطعات مختلف یک خودرو سواری از برند رولز رویس، استخوانهای دنده و مهره مار استفاده کرد و سپس از پلاستیسین برای پوشاندن رویشان بهره برد. پس از این، مدل انیماترونیکی زنومورف ساخته شد که تنها سرش بود. این مدل، دارای ۹۰۰ قطعه متحرک بود و نتیجه همکاری گیگر و کارلو رمبالدی به شمار میرود. آنها به خاطر خلق چنین مدلی موفق به دریافت جایزه اسکار بهترین جلوههای ویژه شدند.
ریدلی اسکات تصمیم گرفت برای نمایش بیگانه جلوی دوربین از بازیگری داخل یک لباس مخصوص استفاده کند. در ابتدا گمان میشد اگر چند بازیگر داخل یک لباس قرار بگیرند، باعث خلق صحنه وحشتناکتری میشود اما اسکات نهایتا به این نتیجه رسید که از یک بازیگر لاغر و قد بلند برای استفاده از لباس استفاده کند. پس از اتخاذ چنین تصمیمی، روند جستجو برای یافتن شخص مورد نظر آغاز شد. با گذشت مدتی، نقش زنومورف به یک بازیگر نیجریهای و ناشناخته به نام بولاجی بودیجو رسید. او به منظور کسب آمادگی برای حضور جلوی دوربین در کلاسهای تایچی و پانتومیم شرکت کرد تا بتواند سرعت حرکاتش را کاهش دهد.
یکی از مواردی که در ترسناک کردن زنومورف نقش بسزایی داشت، نحوه انتقالش به میزبان بود. در اولین فیلم مجموعه Alien، یک مرد به میزبان تبدیل شده و موجود فضایی پس از رشد کردن، استخوان را شکافته و از بدن بیرون میآید. این اتفاقها به خودی خود وحشتآفرین بودند اما تبدیل شدن یک مرد به میزبان آن هم در صورتی که موجودات مذکر قابلیت باردار شدن ندارد، حس ترس مضاعفی را به مخاطبان آن زمان القا کرد.
ویژگی شاخص Xenomorph
زنومورف از یک طراحی کلی برخوردار است اما جزئیات آن در فیلمهای مختلف با تغییراتی مواجه شده است.
ظاهر زنومورف
ظاهر و رفتار زنومورفها رابطه مستقیمی با میزبان دارد. در صورتی که میزبان انسان باشد، شاهد بیگانهای خواهیم بود که روی دو پا ایستاده و از آنها برای راه رفتن یا دویدن استفاده میکند اما اگر میزبان یک حیوان باشد، مانند موجودی چهارپا حرکت میکند.
بیگانگان ظاهری اسکلتی و بیومکانیکال داشته و بدنشان به یکی از طیفهای مشکی، خاکستری، آبی یا برنزی است. آنها دمای خود را با محیط تطابق میدهند و از همه مهمتر، هیچ گونه گرمایی از بدنشان خارج نمیشود. در نتیجه، با دستگاههای حرارتی نمیتوان متوجه حضورشان در محیط شد. زنومورفها در اکثر فیلمها قادر به دویدن و خزیدن در راهروها یا مسیرهای تنگ هستند. آنها همچنین از قدرت فیزیکی بالایی برخوردار بوده و میتوانند درهای فولادی را بشکنند.
دم موجود فضایی در قسمت اول بخش بخش بوده و نوک بسیار تیزی داشت. در قسمت دوم، انتهای دم اندازه بزرگی پیدا کرد تا نه تنها قابلتشخیص باشد، بلکه شکل و شمایل شبیهتری به یک سلاح نابودگر داشته باشد. در Alien: Resurrection، دم تغییرات جزئیای داشت تا قابلیت شنا کردن زنومورفها به این طریق توجیهپذیر باشد.
زنومورف جمجمهای کشیده و استوانهای شکل داشته و چشمانشان زیر سطحی قرار دارد که روی پیشانیشان قرار گرفته است. اینکه موجودات فضایی محیط را چطور میبینند به صورت دقیق مشخص نیست اما در Alien 3 از لنزهای کروی برای نمایش نمای دیدگاه استفاده شد. نمای دیدگاه، به نمایی گفته میشود که در آن دوربین نمایانگر چشم شخصیت در فیلم است.
تعداد انگشتهای بیگانگان در فیلمهای مختلف فرق میکند. در فیلم اول، شش انگشت دارند و در قسمت دوم تعداد انگشتان به رقم سه کاهش مییابد. هر چند، انگشتانشان در قسمت دوم بلندتر و اسکلتیتر به نمایش گذاشته شد. در فیلم Alien: Resurrection هم با چهار انگشت نشان داده میشوند.
فیزیولوژی زنومورف
خون بیگانه یک اسید بسیار قوی بوده و قادر است هر مادهای را با سرعتی بسیار بالا از بین ببرد. اینطور که به نظر میرسد، خون با فشار بسیار بالایی در بدن جریان دارد تا در صورتی که موجود زخمی شود، با فشار زیادی به بیرون ریخته شده و صدمات جبران ناپذیری رابه اطراف وارد کند. ران کاب، یکی طراح آمریکایی است. اسیدی بودن خون موجود فضایی ایده او بود. کاب گمان میکرد با اضافه شدن چنین ویژگیای، کشتن آن عملا غیرممکن میشود؛ زیرا اگر شخصیتهای اصلی بخواهند آن را با هر وسیلهای بکشند، خونش پخش شده و سفینه را از بین میرود. در ضمن، خون اسیدی بیگانه هیچ تاثیری روی خودش ندارد، همانطور که اسیدهای موجود در بدن انسانها رویشان تاثیری ندارند.
زنومورفها یک نوع انگم یا صمغ بسیار قوی و ضخیم تولید میکنند که برای ساخت لانه استفاده میشود. دیگر استفاده ضمغ، ساخت شفیره است تا میزبان درونش قرار گرفته و هیچ گونه حرکتی نداشته باشد.
هوش Xenomorph
با توجه به اتفاقاتی که در فیلمهای مختلف مجموعه Alien رخ میدهد، میتوان گفت بیگانگان از قابلیتهای یادگیری بصری و حل مسئله برخوردار بوده و میتوانند از ماشینآلات استفاده کنند. اگر حافظهتان یاری کند، یک بیگانه در Alien: Resurrection دکمه را فشار داد و پخش یک نوع گاز باعث کشته شدن یکی از دانشمندان شد. در همین فیلم، سه بیگانه درون یک سلول قرار داشتند. پس از اینکه خاطرات ژنتیکی به یادشان آمد، یکی از همنوعان خود را کشتند تا اسید سوراخی در بدنه سفینه ایجاد کرده و راهی برای فرار داشته باشند. این موضوع نشان میدهد آنها به خوبی از خاصیت اسیدی خونشان اطلاع دارند.
چرخهی زندگی زنومورف
زنومورفها مانند مورچهها و زنبورها موجوداتی اجتماعی بوده که توسط یک ملکه رهبری میشوند. چرخه زندگی آنها هم مانند هر موجود زندهای به چند مرحله تقسیم میشود که در ادامه به آنها میپردازیم.
ملکه
ملکهها از گونههای معمولی بسیار بزرگتر و قویتر بوده و ساختار بدنی متفاوتی هم دارند. آنها از دو جفت دست برخوردار هستند که هر جفت از یک دست کوچک و یک دست بزرگ تشکیل شده است. ملکهها سر بزرگتری هم دارند که توسط اندامی تاج مانند محافظت میشود. طرح این اندام برای هر یک از ملکهها متفاوت است.
ملکهها یک اندام تخمریز دارند که به پایین تنه متصل است. برخلاف تخمهای حشرات، تخمهایی که توسط ملکه بیگانه گذاشته میشود نیازی به بارور کردن ندارند.
جیمز کامرون، ملکه را با همکاری استن وینستون طراحی کرد. پس از نهایی شدن طرح، استودیو استن ساخت مدل هیدرولیکی را آغاز کرد؛ مدلی که برای فیلمبرداری صحنههای مختلف Aliens مورد استفاده قرار گرفت. بد نیست بدانید در هنگام فیلمبرداری دو نفر داخل مدل قرار گرفته و چهار دستش را تکان میدادند. دو نفر هم خارج از دوبین بوده و با استفاده از سیمهایی سر و فک آن را تکان میدادند.
تخم
تخمهایی که توسط ملکه گذاشته میشود، بیضوی شکل بوده و ضخیم هستند. آنها بین ۵۰ الی ۱۰۰ سانتی متر ارتفاع داشته و در نیمه پایانی آن یک دهانه قرار دارد. اگرچه نمیتوان با اطمینان گفت، تخمها احتمالا میتوانند بدون محدودیت و تا سالها در حالت آماده قرار داشته باشند تا به محض نزدیک شدن یک موجود زنده، باز شده تا بیگانه به صورت او بچسبد.
فیسهاگر
فیسهاگر، به بیگانگان در دومین مرحله زندگی خود گفته میشود. آنها در این مرحله به هشتپایی با یک دم بلند شبیه هستند. موجود از پاهای انگشت مانند و دم بلند خود برای چسبیدن به صورت میزبان استفاده میکند تا امکان جداسازیاش وجود نداشته باشند.
فیسهاگر، یک انگل به شمار میرود. تنها هدف آن چسبیدن به یک موجود زنده است تا خودش را به دهان آن برساند. به محض برقراری ارتباط، بیگانه یک ماده فلجکننده را تزریق میکند تا میزبان بیهوش شده و بدون حرکت باقی بماند. فیسهاگر حین اتصال، یک اندام خود را که شبیه به تخمریز است، داخل گلوی میزبان فرو میکند تا جنین بیگانه را از طریق آن به داخل بدن میزبان انتقال دهد. در صورتی که تلاشی برای جداسازی فیسهاگر از صورت انجام شود، دمش را سفت میکند؛ اقدامی که باعث خفگی میزبان میشود. موجود همچنین خونی اسیدی دارد که باعث میشود بریدن اندامهایش اقدامی غیرقابلجبران و بسیار مخرب باشد.
وقتی جنین بیگانه داخل بدن میزبان قرار گرفت، فیسهاگر خودش را از میزبان جدا کرده و با گذشت مدتی کوتاهی میمیرد. در پی این اتفاق، میزبان به هوش آمده و خیال میکند تمام مدت خواب بوده است. او در ظاهر از سلامتی کاملی برخوردار بوده و هیچ مشکلی ندارد. میزبان همچنین هیچ گونه تغییری نداشته و متوجه نمیشود که جنین بیگانه داخل بدنش قرار دارد.
طراحی فیسهاگر برای فیلم Aliens تغییراتی جزئی داشت تا این موجودات انگلمانند از قابلیت حرکت برخوردار باشند.
چستبرستر (Chestburster)
پس از انتقال جنین و جدا شدن فیسهاگر، میزبان بیدار شده و به غیر از فراموشی اتفاقات اخیر، گلو درد، حالت تهوع و گرسنگی هیچ مشکل قابلتوجهی ندارد. با گذشت مدتی عوارض مختلف مانند تنگی نفس، خستگی، خونریزی داخلی یا خونریزی بینی و درد در ناحیه قفسه سینه ظاهر میشوند.
جنین بیگانه در هنگام حضور در داخل بدن میزبان خودش را به تعدادی از عضوهای داخلی میچسباند. بدین ترتیب، اگر تلاشی برای خارج کردن جنین صورت بگیرد، عضوها از کار افتاده و میزبان جان خود را از دست میدهد.
تبدیل شدن جنین بیگانه به یک چستبرستر ممکن است یک الی ۲۴ ساعت طول بکشد. در صورتی که جنین یک ملکه باشد، مدت زمان احتمالا تا یک هفته هم افزایش یابد. وقتی چستبرستر از قفسه سینه میزبان بیرون میآید، تنها کمتر از ۳۰ سانتی متر ارتفاع دارد. البته این رقم به نوع میزبان بستگی دارد. چستبرستر پس از اینکه از بدن میزبان بیرون آمد، در نقطهای پنهان میشود تا به یک بالغ تبدیل شود؛ فرآیندی که شامل پوستاندازی شده و تنها چند ساعت به طول میانجامد.
گونههای مختلف Xenomorph
همانطور که در پاراگرافهای پیشین گفته شد، زنومورفها بسته به میزبان خود در دستهبندیهای مختلف قرار میگیرند:
دراگون
بیگانه سگمانند یا دراگون، نخستین بار در Alien 3 معرفی شد. این گونه به طور کلی مانند دیگر زنومورفها است اما از آنجایی که میزبان متفاوتی داشته، از ویژگیهای جدیدی برخوردار است. البته باید به یک مورد اشاره کرد. Alien 3 نسخههای متفاوتی دارد. در نسخهای که در سینماها اکران شد، موجود بیگانه خود را به یک سگ انتقال داد و وارد زندان شد. در نسخه اسمبلی، بیگانه به واسطه یک گاو به جمعیت انسانها نفوذ کرد. با اینحال، همگی آنها با نام بیگانه سگمانند شناخته میشوند. این نوع زنورموف پس از بالغ شدن از لحاظ اندازه نصف بیگانههایی است که در بدن یک انسان رشد کردهاند. آنها همچنین روی چهار پا راه رفته یا میدوند.
دراگون مانند حیوانات چهارپا از دهان خود برای کشتن طعمه استفاده میکند و خبری از پاها نیست. این موجود همچنین در فیلم Alien 3 از حمله به الن ریپلی خودداری کرد؛ زیرا میدانست جنین ملکه در رحم او قرار دارد. این موضوع نشان میدهد بیگانه سگمانند مانند دیگر گونهها دارای هوش است. البته پس از اینکه ریپلی سعی کرد آن را از بین ببرد، شاهد حمله زنومورف به پروتاگونیست هستیم؛ حملهای که موفقیتی به همراه ندارد.
دیوید فینچر که کارگردانی Alien 3 را بر عهده داشت، اواخر جولای سال ۱۹۹۰ میلادی با هانس رودی گیگر تماس گرفت تا تغییراتی را روی طراحی کلی زنومورف انجام دهد. در پی این درخواست، گیگر نسخه چهارپا بیگانه را آماده کرد. طراح سوئدی در یکی از مصاحبهها طراحهای خود برای سومین فیلم را «ظریف و وحشتانگیز» توصیف کرد. او همچنین موجود چهارپا را شبیه گربهایان وحشی (خانوادهای از گربهها) دانست.
در همین حین که هانس رودی گیگر مشغول کار روی نسخه چهارپا بیگانه بود، تام وودراف و آلک گیلیس از طرف سازندگان Alien 3 وظیفه یافتند روی بیگانه کار کرده و طراحهای جدیدی را با محوریت آن آماده کنند. گیگر از همکاری تیم با وودراف و گیلیس خبر داشت اما فکر میکرد آنها وظیفه دارند بر اساس طراحهایی که آماده میکند، مدل نهایی بیگانه را بکشند اما اینطور نبود. تیم ترجیح داد از طرحهای این دو استفاده کند. هر چند، وودراف و گیلیس از پیشنهادهای گیگر بهره بردند.
انتشار فیلم و مصاحبهای که با محوریت آن انجام شده بود، عصبانیت هانس رودی گیگر را برانگیخت. در تیتراژ پایانی هیچ اشارهای به نقش او در طراحی مدل جدید نشد. شرایط برای مصاحبه هم تقریبا به همین منوال است. تام وودراف و آلک گیلیس در صحبتهای خود تلاشها و زحمات گیگر را کوچک شمرده و چندان به آن نپرداختند. فاکس قرن بیستم در پی این اتفاقات تلاش کرد با ارسال مبالغی رضایت گیگر را جلب کند؛ هدفی که به آن دست یافت.
نیوبورن
دانشمندان در Alien Resurrection سعی کردند کلون الن ریپلی را با استفاده از نمونه خونی بسازند که در زندان به دست آورده بودند. آنها دستکاریهای ژنتیکی متعددی انجام داده و نهایتا، موفق شدند به خواسته خود برسند: ساخت کلونی از ریپلی که جنین ملکه داخل بدنش قرار دارد. تلاشهای دانشمندان باعث تغییراتی در بدن پروتاگونیست و ملکه شد. ریپلی از قدرت و سرعت بیشتری برخوردار بوده و خونش هم مقداری قابلیت اسیدی دارد. ملکه هم به جای اندام تخمریز، رحم دارد.
اولین بیگانهای که از رحم ملکه بیرون میآید، تحت عنوان نیوبورن شناخته میشود. این موجود در مقایسه با زنومورفهای پیشین شباهتهای بیشتری به انسانها دارد. نیوبورن بزرگتر بوده، رنگ پوستش قهوهای کم رنگ است، پوستی نیمه شفاف دارد، چشمانش قابلمشاهده است، زبانی مانند انسانها دارد و خبری از دم نیست. نیوبورن پس از تولد نتوانست با ملکه ارتباط برقرار کرده و آن را کشت. او سپس ریپلی را به عنوان مادر خود انتخاب کرد.
جاس ویدون که این روزها به عنوان کارگردان فعالیت میکند، آن موقع فیلمنامهنویس بود. او در فیلمنامهای که برای Alien Resurrection نوشته بود، نیوبورن را موجودی بدون چشم، چهارپا و دارای پوستی سفید رنگ با رگهایی قرمز در اطراف سرش توصیف کرد. نیوبورنی که ویدون مد نظر داشت، قرار بود هم اندازه ملکه باشد اما ژان-پیر ژونه از اعضا تیم Amalgamated Dynamics درخواست کرد آن را به موجودی شبیه به انسان تبدیل کنند. آنها سپس چشمها و بینی را به صورتش اضافه کردند تا به جای اینکه به موجودی خونخوار شباهت داشته باشد، از عمق شخصیتی برخوردار باشد.
دیکن
دیکن، گونه دیگری از بیگانگان بوده و نخستین بار در Prometheus معرفی شد. در صورتی که به یاد داشته باشید، جنینی که درون طراح رشد کرد، در انتهای فیلم قفسیه سینهاش را شکافت و بیرون آمد. بد نیست بدانید دیکنها از نوع متفاوتی از فیسهاگرها به وجود میآیند که با نام تریلوبیت شناخته میشوند. این نوع فیسهاگرها در مقایسه با فیسهاگرهای معمولی اندازه بسیار بزرگتری دارند.
دیکنها به رنگ آبی تیره هستند. آنها همچنین به محض بیرون آمدن از بدن میزبان شکل کاملی داشته و تنها رشد میکنند.
نئومورف
دیکنها یا زنومورفها از فیسهاگرها به وجود میآیند اما این موضوع برای نئومورف صادق نیست. آنها نتیجه ورود نوع خاصی از اسپورها به بدن میزبان است. اگر حافظهتان یاری کند، در Alien: Covenant یکی از اعضای تیم اکتشاف هنگام کشیدن سیگار روی گیاهی لگد گرفت و باعث انتشار یک نوع اسپور در محیط اطراف شد. این اسپورها بعد از ورود به بدن میزبان باعث شکلگیری جنین شدند. نئومورفها از پشت، گردن یا سر میزبان خارج میشوند.
نئومورفها رنگ روشنتری در مقایسه با دیگر انواع بیگانگان دارند. آنها به صورت کلی از کشندگی کمتری نسبت به زنومورف داشته و ویژگیهای بیومکانیکالی که در بقیه گونهها وجود دارند در آنها دیده نمیشود. با این حال، دمشان همچنان از قدرت بالایی برخوردار بوده و ضربه آن میتواند باعث شکستگی استخوان فک انسان شود.
پریدالین
در صورتی که یک فیسهاگر جنین خود را در یک غارتگر (Predator) قرار دهد، نتیجه موجودی با نام پریدالین خواهد بود. این گونه توسط دیو دورمن خلق شد و نخستین بار در کمیک بوکها و بازیهای ویدیویی مجموعه Aliens versus Predator مورد استفاده قرار گرفت.
پریدالین از لحاظ ظاهری ترکیبی از زنومورف و غارتگر بوده و از لحاظ قدرت فیزیکی از هر دویشان قویتر است. به همین دلیل، به راحتی میتواند غارتگر را حل داده یا بیهوش کند.
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید